رد شدن به محتوای اصلی

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *جهان*

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"


بعُدسوم آرمان نامه اُردبزرگ ●
● فرگرد جهان ●
دنیای امروزی،درذهن وفکرواندیشه ونگاهِ دل ما,آنچنان شتابان,روبه رشدمیرودکه گوئی هرچه دویده,وتلاش کنیم تاهمپای آن گام برداریم,هرروزبازگامی عقب هستیم,وهنوزبسیار برای برداشتن این«یک قدم باقیمانده» می بایست تلاش کنیم,تازیادهم عقب نمانده باشیم.اما بهرشکل,آدمی ,قادرنیست بدون امیدوتلاش ,خودرادرجهانی که نیازبه صبوری وشکیبائی وپشتکار داردبه,آسانی به مکانی برساند,که,درآن,احساس خرسندی وخوشبختی کند وباطبیعت درونی انسانی که همواره بارسیدن به هرانتهای راهی ,راه,دیگری راجستجو میکندوخواستاربیشتر وبیشتراست وهرگز رضایت درونی او بطور کامل ازدرخواست خواسته ای جدید خاموش نمیشود,خودرابطورکامل در جهان بودن خویش خوشبخت وکامران وکامروا,احساس کندوشایداگرهمین,انگیزه ی بیشترخواستن نبودکمترآدمی به موفقیتهای کنونی امروزمیرسیداما متاسفانه,انسانهای کنونی درجهان درجای اینکه هدف وتلاش خویش رابراین بگذارندکه دنیائی بهترراداشته باشندبیشتر براین تلاش میکنند که دنیای فردی خودرابدون دیگران به بهتر شدن های اقتصادی برسانندودیگرنیازهای جهان به فراموشی رفته وتنهافکراینکه خودرادریابیم ودیگران,رابه اندیشه های خویش بسپاریم باعث گردیده که شاهددنیای سردی باشیم که در آن حتی هستند انسانهائی,که نیازخودبه خداوندرا نیزدیگر ضروری نمی بینندوهر پیروزی راتنها به حساب تلاش خودگذاشته وهرشکست رانیز به گردن جهان وجهانیان می اندازند.
______خونین دل ______
اهل حساب وکتابی نبوده ام
وقتی حسابدارِ دلِ ما جهان ماست
وقتی که درگه آخر, « سرای» ما:
درروزِ واپیسنِ ,آستانه ی «دَر» خداست
دو بر توان دو , نکردم , نه هیچ دم
کز خود طلب به رسیدن کنم به خیر
دو بر دوی, ضربم چو شد چهار
چاره نکرده ام ره خودبر خطای غیر
دوبردو مابه توان ِچهار ما
بر ناتوانی پایم, سخن نگفت
دوبردو داشتم ,به منهای "تنبلی"
زآن شب که پای تلاشی ,دلم نخفت
آری به روزوشب ِاین جهان خود
هرگز حساب دلم بی خدا نبود
هربار کز سر غم ناتوان شدیم
همواره دل بر سر جوروجفانبود
در ضرب وجمع وبه تفریق ِخوب وبد
دنیابه چرخه ی خودمیکندحساب
باشد که مابسازیم وجور خلق
هرروزِ روز جهان راکند خراب
هرروزِ ما,نه به لحظه,نه ثانیه
گوئی گذر کرده به ساعات بیشمار
در تیک تاک ِساعت ِعمرِتلا شِ ما
هرثانیه گذری کرده از«هزار»
آری چه فرتوت و پیرانه سربه دهر
عمری زعمرِ کودکی وقلب ِجوان گذشت
دردفترشعروغزل ناله کرده ایم
کس راخبر نشد,چه به مادرجهان گذشت
یارب به قدرت تو,این قلب ناتوان
هردم حساب خویش ,زدنیاجدانمود
امروز درسردنیاچه بوده است ؟
این دم چگونه رهی بهرما گشود؟
ماندم که چه پرسم زاهل دهر
چون «آدمی» نه بینا بُوّدنه کور
گاهی نگاه برتوببندد,گهی به دهر
گاهی اسیر مستی سربودوگه غرور
آری رهی که به ره,دیده ام کنون
ترسم روم ,که مبادا خطا روم
ترسم دراین جهان پرازگرگ وروبه هان
در حکم قضاوت خود نارواروم
یارب! دلی که فقط غرق عاشقی ست
«شیدادلی» به جهان بوده پُرتلاش
اینک چوپرسم ازدلِ«فرزانه» راه وچاه
گوید که:بر«دلِ شیدا» مزن خراش
یارب بگوبه چه سان ره روم که باز
افتاده پای اشک دلم پای مثنوی
باشد که زاشکِ دل ِخون چکان ما
«آه» دل زخمی مارا، «تو» بشنوی
______ فرزانه شیدا/1388- اُسلو/ نروژ_____
اگر دقت کنیم می بینیم که,هیچگاه مقدار تلاشی که برای خودوجهان خودکرده ایم باآنچه دردنیاوجهان داشته وازدنیا نیزتوقع داشته ایم به مساوات نبوده است چندنفرازآمار جهانی دنیاروزانه درتلاشند که بردانستنی های خودافزوده وحتی کتاب ومجله ای دراین موردرا بخوانند چه تعدادی ازکل جمعبت جهان درهرروزه عمرخوددرتلاش بوده اند که,آموخته های خودرا از حد سالهای تحصیلی خودبالاتر برده,وکتاب ومجله وبرنامهای تلوزیونی وخبرهای رسانه ای مربوط به دانشی رابخوانند ؟ لازم نیست که مامحدوده ی بزرگی چون «جهان» رابرای تحقیق این سوالات وگرفتن جواب جهانی بررسی کنیم,ازخانواده ومحله ی خوداگر فقطشروع کنیم,درهمین حد آمارکلی نیزدرحدانتسابی بدست می آیدومتوجه میشویم که دنیاهرچقدرهم به واسطه ی یاری و مددوتلاش بزرگان وعالمان ودانشمندان وفیلسوفین جهان ترقی کرده است درمحدوده ی زندگی عامی تلاش برای رشددانش ودانستنی هادرحدرکودودربی توجهی عام بوده است وتعدادکسانی که مشغولیتهای ذهنی خودرابراین نهاده اندکه هروزه محصل مدرسه زندگی باشنددرحدمعدود ومحدودی درمیان عام مردم کل جهان است چه درکشورهای پیشرفته چه درکشورهای جهان سوم,درنتیجه همین کافیست تابدانیم که وقتی دنیای رشد وترقی وجهان پیشرفت ماتنها تکیه برمعدودی از بزرگان ومخترعین وکاشفان ...کل دنیاداشته باشد وجمعیت بزرگ جهانی بیشتر مصرف کنندگان تکنولژی واختراعات جهان هستندکافیست که بدانیم,هزاربارمیتوانستیم جلوترباشیم,وپیشرفته تر وهنوزبسیارازهمه ی دانشها ودانستنی ها عقب هستیم اگرهریک ازمادررشد وترقی جهان کوشش میکردیم وهریک بخشی ازاین وظیفه رابعهده میگرفتیم حتی اگردرحدبالابردن سطح دانش شخصی خود بوده باشد که بزرگان عالم نیز در این راستا اول به رشد خود پرداخته اندتاامروزه قادر هستند که دنیائی رادردست خود گرفته سازنده زندگی راحت تربارفاهی ساخته شده ازتکنولژی جدید رادراختیارجهانیان قراردهند وهمین گفتارصدق مطلب رامیرساند که مابیش ازاینکه خود کاری برخودودنیای خویش کرده باشیم تنهاانسانهائی متوقع بوده ایم که شاید حتی به ایده ای واختراعی فکر نیزکرده ایم که سالها بعدتوسط مخترع ودانشمندی ساخته شده است اماهمواره باخودگفته ایم که من که مخترع وکاشف نیستم منکه امکانات ندارم,وحتی ازبازگوئی ایده ی خود بدنیا وکشور خود نیز سر باززده ایم وبسیاردیده ام درموردعام ایده های جالبی هست که چون میپرسی چرالااقل این ایده ها رابه کسی که میتواند آنراانجام دهددرکمال تاسف میگوید ایده ام را خواهددزدیدونه تنها خودکاری برای آن نمیکند یاتوان ودانش آنراندارداماحتی آنرادرفکروسینه پنهان میکندوسال بعدهمین ایده باحتی قیمتی سرسام آوردراختیارخوداو قرار میگیردواو نیز خریدارفلان دستگاهی میشودکه درذهن خودپیشتر ازاین ساخته بودو"کارکرد" آنرانیز میدانست امااز کشوردیگری امروز واردخانه ی خودمیکندوبابت آن پولی نیزپرداخت میکند حداقل کشورهای بزرگ دنیا این موقعیت را دراختیار مردم عام خود قرار میدهند که اتیده های آنان رابشنوند وبرای اینکه شخص احساس نکندکه این ایده ی اولیه اودزدیده شده است ایده ی اورازاومیخرند وخود به ساختن آن میپردازندوتا زمانی که هستند کشورهائی که برایده ی عام نیزبه حدافکار مردم خاص وسازندگان واقعی جهان ارج مینهندهمواره کشورهای اولیه ی دنیا هستندکه قدرت وثروت دنیا رادراختیاردارند وجهان سومی مصرف کننده,همچنان درجایگاه اینکه میخواهدروزی خودراخودکفا کنددرانتظار ایده های مردمی خودروزگارسرکرده وبه پیشرفت دیگرکشور هانگاه میکنددرنتیجه مردم هرکشوری خودسازنده ی پیشرفتهاورشد ملی خود هستندواینکه جهان وجهانیان رادرحتی, مروزه شخصی خودمقصر کرده ومتهم کنیم جزحماقت فکری وکمبوددانش مانیست چراکه,اگرازبهترین صنایع اکترونیکی وکامیپوتری وکشفیات واختراعات وعلوم جهانی امروزه,هزار وسیله رادرخانه ی خودبدون فکراستفاده میکنیم کسانی بوده اند که برای ساختن یک یک اینها روزوشب عمر وزندگی خود را به بیداری گذرانده اند حتی اگراین مخترع درخانه ی خود تنها نویسنده ی داستانی بودکه روزی ازروی آن هم شما بسیار بردانش فکری خودافزودیدهم مخترع وکاشفی زآن سودبرده,اختراع کشوری رابه جهانیان هدیه کرده است که درآشپرخانه وهال واتاق خواب ویک یک اتاقهای خانه ی خودوسایل وتجهیزاتی داشته باشیم, که,راحت تر زندگی کنیم وبیرون ازخانه نیزبا بهترین تکنولژی روزبه بیرون ومحل کارومسافرت رفته ومصرف کننده بهترین های جهانی بوده ایم که برای داشتن,آن,از درآمد زحمت وتلاش ماهیانه وسالانه ی خودپرداختیم تابرای راحتی خودازآن بهره مند شویمدرنتیجه میبینیم,که خودرابعنوان مصرف کننده جهان,همپای جهان پیش نبرده ایم,وکارکرده,وزحمت کشیده ایم تاباآن حقوق ودرآمدتنهامصرف کننده باشیم وبس.که,درکمترین مکان چوپانی گیرم گوسفند وگاو,ناهاروشام ماراتمام روز وشب درصحرابه چرابردتابر سر سفره ی من غذای گوشتی باشد وکشاورزی بیداری کشی تامحصول غذائی من تامین شودمن کارکردم تاچرخه ی دنیا رابچرخانم اما من کارکردم تاروزم بگذردوقادر باشم سفری خودراازخالی بودن برهانم وسفره جهانی توسط عالمینی پرشدکه زحمت آنرابه وسعتی بسیار بزرگتربازحمات وتلاش بسیاروعرق جبین وبیخوابی وخستگیهای مفرط شبانه روزی درطول عمر خود بردوش کشیدند.اما خودماچه کردیم,جز مصرف؟!.
ـــآب وماه« فریدون مشیری » ـــ
شب از سماجت گرما
تن از حرارت می
لب از شکایت یکریز تشنگی پر بود
میان تاریکی
نسیم گرمی با من نفس نفس می زد
و هردو با هم دنبال آب میگشتیم
و در سیاهی سیال خلوت دهلیز
نهیب ظلمت ما را دوباره پس می زد
هجوم باد دری را به سمت مطبخ بست
و هرم وحشت ما رابه سوی ایوان راند
میان ایوان چشمم به آب و ماه افتاد
که آب جان را پیغام زندگی می داد
و ماه شب را از روی شهر می تاراند
به روی خوب تو می نوشم ای شکفته به مهر
چون روزنی به رهایی همیشه روشن باش
سیاهکاران را هان ای سپید سار بلند
چون تیغ صبح به هر جا همیشه دشمن باش
ـــــــ از« فریدون مشیری » ــــــ
شایدبگوئید خوب آن کسی که,رحمت کشفی راکشیدسودآنرانیزبردوهم حرمت جهانی هم ثروت جهانی رادرزندگی خودداشت اماچرامنوشمایکی ازآنهانباشیم که حرمت وثروث ما,جهانی رابه,رفاه برساندوبه رشد وپیشرفت نه فقط تجمل ویاحتی درحدنسبی راحتی خانه ی کوچک وبزرگ مادرگوشه ای ازخاک زمین باشد.زمانی که مادرامروززندگی خودتنهابرتعدادجمعیت ونسل آینده,اضافه میکنیم وزادوّلددردنیاانجام بشودبایداینرابدانیم جمعیتی راکه هرروزه بدنیااضافه میشود باآنان که,دنیاراترک میکنندتاچرخه های دنیاوگیتی به شکل طبیعی درگردش باشداین زادولّد واین کودکان متولدشده ی,امروزنیازمند بسیاری,ازچیزهادرهرروزه زندگی خواهند بودکه مادر عرصه ی زندگی خودبرای رشدآنان باکارروزانه خود تلاش میکنیم,وبااینکه نمیتوانیم همگی مخترعین وکاشفان جهان باشیم,اماکمترین کاری که]میتوانیم انجام دهیم,رشد فکری خود وکودکان ماست برای آنکه جهانی بامردم رشدکرده,وروشنفکری داشته باشیم که کمتردرجان امروز وفردای مابه,جرم وجنایت وخیانت,وساختن مشکلات عدّیده وبزرگ دست میزنندوهمگان خادمین جامعه لااقل درسطحی باشندکه صلح,وآرامش جهانی رابادرک جهانی خودحفظ کنند
ــــــــ درآمد «حمید مصدق » ــــــ
بشکن
طلسم حادثه رابشکن
مهر سکوت از لب خود بردار
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره
بسپار
تکرار کن
حماسه خودتکرار
چندان سرود سوگ
چه می خوانی ؟
نتوان نشست
در دل غم نتوان
از دیده سیل اشک
چه می رانی ؟
سهراب مرده است
غمی سنگین ,اما
غمی که افکند
از پا نیست
برخیز
رخش سرکش خود
زین کن
امید نوشداروی تو
از کیست؟
سهراب مرده ای
و غمت سنگین
بگذرز نوشداروی
نامردان
چشم وفا و مهر
نباید داشت
ای گرد دردمند
ز بی دردان
افراسیاب
خون سیاوش ریخت
بیژن به دست خصم
به چاه افتاد
کو گردی تو
ای همه تن خاموش
کو مردی تو
ای همه جان ناشاد
اسفندیار را
چه کنی تمکین؟
این پرغرور مانده
به بند من
تیر گزین خود
به کمان بگذار
پیکان به چشم
خیره سرش بشکن
چاه شغاد
مایه مرگ توست
از دست خویش
بر تو گزند اید
خویشی که هست
مایه مرگ خویش
باید شکست
جان و تنش باید
گیرم که آب رفته
به جوی اید
با آبروی رفته
چه باید کرد ؟
سیماب صبحگاهی
از سربلندترین کوهها
فرو می ریخت
برخیز و خواب را
برخیز
و باز روشنی آفتاب را
ــــ «حمید مصدق » ــــ
*غروب جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است .* اُرد بزرگ
*آنکه همه چیزش رابه جهان می سپاردوخودسخن تازه ایی نداردنبایدمدعی داشتن خردباشدو دانش. *اُرد بزرگ
* زادروزماباتاری نادیدنی به هزاران زادروزدیگرگره خورده است،مرگ هم زادروزیست همانند زاده شدن که بدرودی است به جهانی دیگر…اُرد بزرگ
●پایان فرگردجهان ●نویسنده:فرزانه شیدا

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

INTERNET

  جهان مجازی و اینترنت از دیدگاه ارد بزرگ از اُرُد بزرگ برجسته ترین متفکر و فیلسوف حال حاضر ایران در وادی های گوناگون مطالب بسیاری خوانده ایم اما نگاه او به جهان مجازی و اینترنت بسیار هوشمندانه و جالب است که در اینجا تقدیم می گردد : جهان آینده بدون اینترنت بی معناست . ساده انگاریست اینترنت را با همه داده هایش یکجا رد کنیم و یا یکجا بپذیریم . اینترنت همانند دریاست ، کسی که آن را نمی شناسد همانند کسی ست که شنا را نمی داند . ترس از اینترنت همانند نداشتن آن زیان آور است باید ناوشکن های بزرگ ساخت و بر فراز آنها پرچم کشور خویش را برافراشت . بستن سایت های درنده چشم و هوش (مستهجن) از کارهای مهم دولت هاست . برآیند نابود کردن پایگاه های آفرینشگر ، همانند ساختن مرداب است. بازده اینکار برای آفریننده و برخورد کننده زیان آور است . در اینترنت داده ها و اندیشه ها بسیار تند جابجا می شوند در برابر داده های ستیزگر باید میدان پاسخگویی را برای اندیشمندان آگاه هر کشور فراهم آورد و از چالش ها نهراسید . کشورهای افزون خواه و بیمار همواره پی...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *انتقام*

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● ● فرگرد انتقام ● نه هر که ستم بر دگری بتواند بی باک چنانکه می‌رود می‌راند پیداست که امر و نهی تا کی ماند ناچار زمانه داد خود بستاند . ____از:رباعیات سعدی___ واژه ی انتقام , واژه ی ترسناکیست وازآن بوی تاریکی وزشتی وبدخلقی وبددلی برمیخیزد حضرت علی(ع*) سلام میفرمایند:دربخشش لذتی ست که,درانتقام نیست. واین جمله به تنهائی گویای بسیاری ازچیزهاست که لزومی حتی برتعریف آن نیست,که بسیار واضح وروشن است که قلبی که توان بخشش داشته باشدبایدقلبی بزرگ باشدواگر جزاین بود نمیتواسنست گذشت وبخششی ازخود نشان دهدوآنکه,درفکرانتقام,است ودرچنگال خشم وکینه ها گرفتار,بی شک انسان کوچکی ست که,درکوته نگری خود,دیدگاه ی بسیارمحدودداردووسعت نگاهِ او زیادگسترده نیست چراکه,انسان کوته فکر,انتقام,راچاره راه خشنودشدن خودمیداندامااگر قلبی مهربان,داشت حتی بردشمن خود نیز نمیتوانست ازاری واردکند.عاقلان معمولا دشمنی ندارند وآنان که باینگونه بزرگان,درجنگندجزازسرحسادت وکوته نظری,وکینه نیست ودراین مقام بزرگان عالم نیز تنهابراین گروه,دل میسوزانند وآنان رابردیدگاه کوچک خودسرزنش نمیکنند وحتی دردل آنان ...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *نادان*

از:رباعیات سعدی حرص فرزند آدم نادان مثل مورچست درمیدان این یکی مرده زیر پای دواب آن یکی دانه می‌برد به شتاب *سعدی ●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● فرگرد نادان● ¤ سروده ی : حمید مصدق ¤ سفر نخستین با خود شبی به سیر و سفر رفتم با سایه ام به گشت وگذر رفتم با سایه گفتگوی من آن شب ادامه داشت شب با پیاله های پیاپی پایان نمی گرفت هر جام جام خاطره ای بود در دل هزار پرسش و بر لب سکوت تلخ رفتیم رود را به تماشا که او نشست با اولین ستاره شب آغاز گشته بود با اولین پیاله شب ما,شب ما را به سوی صبح سوی سپیده سحری می برد شب شهر خفته را خاموش زیر چتر سیاهش گرفته بود زاینده رود در دل مرداب می نشست که او برخاست و دستهای نحیفش را بر نرده های آهنی ساحل آویخت و سایه سیاهش بر روی آبهای روان ریخت بانگی ؟ نه ناله ای از سینه برکشید و آن سکوت کامل ساحل را آشفت چونان نسیم که برگ درختان را پنداشتی که زمزمه سایه در هیچ می نشست گفتی که واژه ها در حجم بی نهایت نابود می شدند و باز هم سکوت گفتم : سکوت چیست ؟ آری سکوت تو هرگز دلیل پایان نیست خندید : خنده ؟...نه که زهر خند خفته به لب بود این بار گویی طنین صوت می آمد از ژرف...