● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
●فرگردآدمی●
در دنیائی که خداونددراختیاربشروآدمی,این "اشرف مخلوقات"قرارداده است همواره براین امر تاکید داشته,است که خودسازی «آدمی» امری واجب براوست تادرجلای اندیشه,وروح خودتوانائی بهتر ساختن دنیائی راداشته باشد که خداونددرحد کمال,هرآنچه,راکه نیاز موجودات زنده روی آن بوده است دراختیارهمگان قرارداده است حال آنکه آدمی,درراه زندگی خودازخوب وبد بودنهای زندگی هریک خصلتی ورفتاروعادتی,راپذیرفته,وهریک بسوی,راه وبیراهه روان گشته اند وزحمات بسیاری,از بزرگان,وعالمین وفیلسوفان,واندیشمندان,وسرآمدان عالم بشری بایاری وخدمت,این بزرگان علوم به منطقه ی اوجی رسیده است که,آدمی میتواندبراحتی زندگی خوبی رادارا باشدکه درجامعه ای رشدکرده,ازانواع علوم بوده,وبا پرورش خودودرنتیجه,ازدیاد افرادتربیت شده,وآموزش دیده ورشد کرده دردنیای علمی زندگی کندکه درآن همگان درخدمت خود وزندگی ودنیا وبشریت خدمتگزارباشند بارهانوشته ام که رشد فرهنگی واجتماعی وعلمی انسانها در بیشترین, جوامع مطرح وپیشرفته دنیاهمواره بااتکابه رشد مردم وملت آن کشور بوده است واین به هیچ وجهی درهیچ کشوری امکان پذیر نخواهد بودمگراین که فرد فردجامعه خواهان چنین رشدی باشداینکه درکل جامعه چون تمامی جوامع دنیاافرادبیسواد یاکم سوادی نیز زندگی میکنند که کارهاواعمال ساده ی آنان درزندگی سودخود راداردچون روستائیان دامدار وکشاوحتی این گروه نیز دانشی کمتر از دیپلم ندارند.من ازجنبه شوخی به همکاری گفتم ای بابا تو که حتی "آجر" پرتاب کردن هم بلد نیستی که, چه برسد به کارهای مهمترواوباتعچب پرسید" من برای چه باید آجر پرت کردن,بلد باشم اصلا چر بایدآجرپرت کنم به چه کسی باید پرت کنم و من از گفته پشیمان شدم که ای بابا حالا بیاوتعریف کن که,درایران,ازپائین ساختمان میاستند وبه طبقات بالا آجر برای بنا پرت میکنند که میدانستم باز با تعجب میگوند مگر آسانسور مخصوص حمل موادساختمان به بالارا شما ندارید درنتیجه مختصر گفتم این ضرب المثلیست چراکه در گذشته اینگونه برای بنا به بالا آجر پرت میکردند واو نیز گفت چه کار خطرنامی!فکر نمیکردند شاید یکدفعه سر انکه گائین است بیافتد یا بدجوری بدست ان بالایی بخورد وعمری بدبختی ببارآوردو بهتراست لااقل دراینور آبهاکه اینگونه ضرب المثلها مصداق ندارد بدنبال چیزهای دیگری برای مثال بگردیم که با زندگی خوئد ایشان نیز جور دربیاید ولااقل معنی حرف آدم را بفهمند چراکه ایشان براستی آجر پرت کردن بلد نیستند وهرگز هم حاضر نیستند چنین کاری بهر دلیلی بکنند,مباداکه سرو یادستی آسیب ببیند وآنچه دریافتم این بوده کهبهتراست همیشه ازخیر ضرب المثلهای ایرانی درمقابل ایشان بگذریم که هریک جای هزار سوال رابرای ایشان پیش میاورد وسرانجام این خود ادم است که ضایع میشودواگرکسی هم حتی بلد نیست براستی یک آجر راهم پرت کندباز سرترازخودما میشودومائیم که اینوسط باید خجالت بکشیم.وحتی بچه های ما که دارینسوی آب بزرگ میشوند بسیاری ازاین ضربالمثلها را نمیفهمند وباری که ازامتحان فرزندم برگشته بود وازاوو پرسیدم شیری یا روباه پرسید چرا باید یکی ازاینها باشم نه نیستم ونامخود را گفت وگفت هنوز ههم درهمین نام زندگی میکنم ومن کلی خندیدم وکلی هم طول کشید تا باو بفهمانم که هدفی دارین سخن هست وبطور کل نه جوک نه ضرب المثل برای ایشان معنی ندارد حتی بااینکه درخانه فارسی حرف میزنیم اما بعضی از اینگونه مثالها قابل درک نیست چراکه بیشتر یاد گرفته اند همه چیز را همانگونه ودرنهایت سادگی بگویند که فرددرک کند ودر زمینه های کاری در زندگی همباندازه ی لزوم, برای همه چیزوبرای همه کاری, کلاسهائی نیزدارند که نیازهای شخث را برطرزف کندو"اداره کار" هرکشور معمولا مجانی دراختیارعلاقمندان هررشته ای میگذاردوگاه حقوق مختصری نیز میدهد که شخصی برای انجام کارخوددررشته ای دانش آنرا بطورکامل ودرحدنیاز میاموزد واین نوعی تشویق برای آموزش نیز محسوب میشودکه,دردوره یادگیری نیز شخص ازکاروزندگی نیفتدوحداقل منبع کوچک درآمد وبقولی آب باریکه ای داشته باشدتاتوان ادامه ی درس وآموزش ,درکلاسهارانیزداشته باشد وحتی مدرک آنرانیزپس ازاتمام,این آموزش به,او میدهندتاشخص درصورت نیازبتواند توسط این مدرک نشان دهد که آموزش لازم اینکاررادیده است والبته این اگاهی رادرمورد اسماندیناوی بطور حتم میتوانم بگویم که قانون آن به همین شکل است والبته,دربیشتر جوامع,اکثریت جامعه ها معمولاعلاقمندان به کارهای کشاورزو,دامداردر کل کشور کمتربسوی پیشرفتهای بزرگ علمی وعلوم وصنایع متفرقه دیگر میروند که نیازی به آنهاندارند وهمان حالت ساده روستائی خودرا دارنداما کمتراز "سیکل" دیگر نمیتوانند باشندو آدم بکل بیسواد پسدا نمیشود,وحتمانیز باداشتن کمترین سطح تحصیلی بازدردیگرحرفه هایی که نیاز به اموزشهای مربوط به حرفه خودراداردایشان نیردوره هائی رامیگذرانند,تاپذیرش, لازمه درآن کاررانزد دولت خودداشته باشندامادرحد نیازخود دررشته ی خودنیزاز بهترین پیشرفتهادرزمینه ی کارخود,چه کشاورزی باشد چه دامداری توسط عاملین وبزرگان این رشته هاازدانش آن نیز استفاده میکنندومثلادستگاههای "دِروُ"وامثال اینها,دراختیارایشان قرارمیگیردوسالیانه چندبارکشت یادام ایشان ازسوی دولت باافراد تحصیلکرده وکه دارای دکترای کشاورزی یا,دامداری هستند کنترل,وبازرسی وبررسی میشودو نیازهائی راکه درکاراو به آن,احتیاج است باوگوشزدشده ودرکاربه,او یاری میرسانندتا بهترین محصول کشاورزی ودامداری بدست مردم برسدویابیماری وآفتی درمزرعه ی خودنداشته باشند که به مزارع اطراف صدمه بزند یادام وکشت ایشان خطری,ازلحاظ استفاده برای مردم ایجادنکندوازانجا که,اکثر تولیدات درهمه جوامع به دیگر کشورها صادرات نیز میشود بسیاربرای,ایشان مهم است که محصول صادراتی ایشان دچار نقصان یا بیماری یا کمبودی نباشد که درتحقیقات ازمایشگاهی همه کشورها برمحصولات داخلی وخارجی نام کشورایشان بعنوان تولید کننده ی نامرغوبی درمثلا گوشت یادیگرمحصولات کشاروزی شناخته شودوهمانگونه که بیماری هائی اخیرادربین حیوانات شیوع پیدا کرده بود بمانند انفولانزای مرغی یا شاید ودبرابر آنچه که سالیانه به بازرسی دام ومزرعه میرفتندبه مزارع دامداری سر زده وبارها با کمترین شک تمامی دامها را پس از کشتن ,سوزاندوخاک کرده ومنطقه راتافرسنگها برای دیگران "قرنطینه" کردندومثلا درآلمان کل دامهای آن سال راحتی,اگرفقط یک حیوان بیماردرمیان دیگرحیوانات بودازبین میبردند وقرنطینه ی شدیدی برای محله او گذاششته میشد وحتی افرادخانواده کشاورز نیز برای اطمینان کامل دولت درمحل زندگی خودتحت معاینان پزشکی بوده,وحق ترک محل زندگی خود راپیش از اینکه ثابت شوند که ایشان ناقل بیماری نیستند نیز نداشتند تا حتمامطمئن شوند که سرایت دهنده بیماری به جامعه ودیگرمردم نیستندواماخارج,ازاین بحث بیماری وآفات کشاورزان ودامداران اکثرادانش لازم درامر دامداری وکشاورزی خودرادر صلاحیت کامل انجام این کار رادارند ودرجوامع ساده تر که این نوعی ارث است که از پدربه پسر میرسیده واو,ازاوان کودکی درخانواده ای زندگی میکنند که, تجربه های شغل خودرابه ایشان نیزمنتقل میکند درنتیجه,آنانی که به صورت ارثی وخانوادگی,دامداروکشاورز,هستندوباقی میمانندهم نه تنهاعلم تجربی آنراداراهستند که دانش آنر نیز میاموزندچراکه نیازایشان برای داشتن محصول وخاک خوب یادام ودامداری موفق وسالم همین است که اگر نان خوب میخواهند کارخوب نیز باید تحویل دهند ودرصورت بلایای اتفاقی وآسمانی چون "آفت" در کشت یابیماری درحیوانات ایشان از انجهت که تمامی اموال,همه درسراسردنیا"بیمه"است خسارت وارده بایشان تمام وکمال پرداخت میگرددتاکشاورزودامدار قدرت زندگی معمولیوسالیانه ی خودراداشته باشدوقادرباشد سال اینده نیزمحصول ودام خودرابه دولت ارائه داده,هم او,نان خودراداشته باشدهم جامعه وهمچنین دولت نیزدر تولیدات وصادرات وواردات خوددچارمشکل وفشارهای اقتصادی نشودپس میبینید که دانش علوم باعث میگرددکه همگان,درزمینه ی همه کاری باهم همبستگی واتحادوهمکاری داشته,و موفقیت یک کشاورز نیز درکل جامعه برای همگان همانقدر اهمیت دارد که گوئی صدمه ی اوکل جامعه را دچار مشکل کرده است وهمانگونه که بیکاری یک فردبه تنهائی درجامعه تاثیرنامطلوب برجامعه ای میگذارد کمترین ضرروزیان وآسیب به هرفردی درهر زمینه ی شغلی نیزبه معنای, این است که که برهمگان درجامعه همان صدمه واردشده باشد وتنها باین ختم نمیشود که دامداریاکشاروزی مثلادرآن سال با"باران" زیادتراز بارانهای پیش بینی شده برای یک نوع کشت ,محصول خودراازدست بدهد یاگوسفند وگاوو خوکها وحیوانات دام اوبیمار شده سرما بخورند!وهمانگونه که جامعه نیازمند کشاورزودامدارو همچنین دیگر شغلهای متنوع درسطح جامعه می باشد"دانش حرفه ای"آنان نیز,در سطح همان کاری که,انجام میدهند لازم وضروریست تا هم او موفق باشدهم جامعه وهرچند امروزه دانش ساده دامداروکشاورز با یاری دکتران این فن درمزارع ایشان کافیست تا جزموارداستثنائی بقیه کارها,بخوبی پیش رود.مسلم است که درهرجامعه ای نیز میباست گروهی ساده نیز,وجودداشته باشندکه چرخه زندگی آن کشورنیز چرخان باشداماحتی یک "کشاورز"و"دامدار" تحصیل کرده,دررشته دامداری وکشاورزی کمتردچارزیانهای اقتصادی میشودچراکه باعلوم روزاین رشته آشناست وکمتر برای جلوگیری ازآفات در کشاورزی وبیماریها وباکتری ها دردامداری خود دچارازدست دادن محصول یادام خودمیشودوازآنجا که بسیاری ازمناطق دورافتاده هستند لزوم داشتن پایگاههای آموزشی درسطح نیازمردمی درهمه جای یک کشور ضصروری بنظرمیرسد من همیشه به شوخی,اینراگفته ام که دراروپااگر بخواهی گل هم لگد کنی باید دوره اش را ببینی وبدانی آب وآهک وسیمان را درچه پیمانه واندازه ای بریزی که بتون لازمه ی ساختمانی درستی رادرددست داشته باشی که پایه های ساختمان خانه مردم وبرج شهری بناگاه درهم نریزددرحالی که اینجا گل راهم لگد نمیکنند وباز با دستگاه انرا انجام میدهند اما مقدار پیمانه ی آنرا یاد میگیرندواین دقیقادر کشورهای اروپاامری عادی ست که دوره های ششماه ی فشرده ای برای آنان که وقت کافی برای دوره های بلنددانشگاهی ندارند درهمه رشته ای ازساده ترین تاسخت ترین رامیگذارندوباپایان آن شمامیتوانید باداشتن این مدرک کار کنیدیا بهادامه تحصیل در سطح گسترده تری درهمان رشته در دانشگاههابپردازید درصورتی که خود شاهدیددرایران آنها که گل لگد کرده آجر پرتاب میکنند یااز روستاوآبادی آمده وبعلت کمبود مالی درتهران وشهرهاکار میکنند تاامورات زندگی خانوادگی خودرا درروستا ی خود بگذرانند یاافغانی های مهاجر هستند که هردو هیچگونه دانشی حتی برای همین آجر پرت کردن هم ندارندودرکل همانطور که گفته شد احتیاط شدید ایشان درحفظ جان"آدمی" باعث میشود دراصلاهیچ کجای دنیا نه آجر پرت کنند که کس دیگری بگیردمبادا برروی ملاج خودآن برگشت داشته باشدیاباعث صدماتی بر گیرنده"آجر"باشدوهرکاری که بنوعی ختالی ودور از احتیاط برای جان آدمی باشد ازسوی هرکسی نیزاتفاق بیافتد جریمه های خودرادارد, این کمترین مسائل فرهنگی ماست که از ریشه می بایست تجدید نظرهای بسیاری درامور زندگی آأمی بوجود بیاید واین غیر ممکن است اگر هر شخصی در نوبه خود راضی ومایل نباشد که به رشد خود بپردازد واز دیگر مشکلاتی که باعث این امر میشود نداشتن درامد کافی وپس انداز وپولی ست که برای این دوره های آموزشی درایران می بایست بپردازدرصورتی که دراروپابرای ایندوره که دوره کارضروریست به شما حقوق هم میدهند وسعی میکننددر طی آموزش کارراهم برای آموزشگر پیدا کرده یا لااقل مدرکی را که دریافت میکند بتوانددرمحیط کار همان رشته کاری بکار بگیردئوحتی درکشور دیگری نیز قادر باشد درآن رشته کار کند. حال شاید نه درسطح پشت میز نشینی امابستگی داردکدامین رشته ر شروع کنی ویادرآن رشته,ازپیش از شروعوبعد ازآن چقد آگاهی وتجربه قبلی وبعدی داشته باشی که "تجربه های عملی"یادگرفته شده در طیسالهای کار نیزدراینجاباایندوره تحصیلی بازارزشمنداست وبراآن هم ارج وارزش قائل میشوند.والبته باید اینرا نیز ذکر کرد که جمعیتهرکشور درداشتن رفاه بیشتر درهرکشوری بسیار موثر است واینکه کشوری بیشاز حد معمول جمعیت داشته باشد خود باعث فشار به جامعه ئوملت میشود که قادربه تولید کار یا رسیدگی کامل به تک تک افراد جامعه رابسیار مشکل میکند وگاه حتی غیر ممکن چراکه تمامی این آموزشهاواعمال نیاز به سرمایه وهزینه دارد که سرمایه های ملی معمولا اول برایضروری ترین کارهااستفاده میشودولی دانش مردم جامعه بالاترین صورت بر"آدمی"وبر جامعه وهر کشوری ست>من به شخصه هرگزاین جمله راقبول نمیکنم که کسی بگوید من استعداد یادگیری ندارم ونمیتوانم درس بخوانم که,بدون شک از تنبلی است, نه,ازبی استعدادبودن ونداشتن هوش چراکه «آدم» وقتیکه دریک بدنی سالم وعقلی سالم بدنیا می آیدهریک ماننددیگری مغزی همانند راداراهستند وعلاقه هائی که نوع رشته های آموزشی افرادرا تعینن میکند وحتی رای انواع بیماری هائی که,درنتیجه ی آن شخص قادربه خواندن ونوشتن نباشدازجمله معلولیات های ذهنی وبدنی وحتی فکری ومغزی دردنیای امروزدرجوامع بزرگ دنیامحسوب میشود که برای آن تدابیری اندیشه شده است,اما«آدمی» برای یادگیری بدیهای زندگی هرگز خودرابی استعدادیاکم هوش یاتنبل نمی یابدوبه سهولت وراحتی دریادگیری هرچه بدی ونامردمی وبدخواهیست چون فیلسوفی متبحرونجربه دیده به خودسازی می پردازدودرمانده ام که,اینگونه اشخاص درعلم حیله گری وروباه صفتی وگاه خونخواری وآدمشکی, ودزدی وجنایت وخیانت چرااینهمه وقت وهوش واستعداد بخرج میدهندامادرزمینه های خوب زندگی خودرا کودن وبیهوش وبدون استعدادمیپندارندکه حتی دربسیاریاز پروگرامها وبرنامه های تلوزیونی ومقالات علمی باین مسئله نیزاشاره شده است که بزرگترین دزدان وخطاکاران وجنایتکاران بشری دنیا که نام شناخته شده ای ازخوددرتاریخ کشوری یا جهان برجاگذاشته اندبسیارانسانهای باهوش بااستعداوزیرکی بوده اند.اما گاهی عقل آدمی هیجانات ناشی ازکارخطارابهتر میپذیردتاراه صواب ودرستی را,چراکه,سختی طی کردن والبته سختی کاراین افرادبرای دزدی بانک مرکزی یا موزهمرکزی جواهرات وشاهکارهای نقاشی درامریکاو فلان کشوراروپائی کمترازسیاست کاری,ودانش فیزیکی وشیمی وریاضی بزرگان این عمل نبوده است که جهت شکستن بزرگترین وسخت ترین دیوارهاوگاوصندوقها وگذر از خطوط لیزری که زنگ پلیس را درموزه ها وبانکها بصدا درمیاورده نیازمند علم آن نیز بوده است ودزدان حرفه ای ازاین بابت هم خود را آزموده میسازند برای ساختن بممبهای کوچک وسایل حل کننده وآب کننده یا ذوب کننده ی دیوار وآهن و ... غیره که هرکدام گاه شاهکاری بوده ست که میتوانست ثبت شود اما در راهی خطا بکار گرفته شده .ودرخطا وخیانتی ازآن استفاده شده است واین از ذات آدمی ونهاد «آدمی» نیست که انسانی بدباشدواین دنیای پیرامون اوست که بدی رابرای اوجزعلایق زندگی اومیکندکه برنده بودن درراه خطاراهیجان زندگی خودمیپنداردودقیقااین خانواده,وجامعه ی اوست که,اورااینگونه بسوی فناسوق میدهد.چراکه,هرچه بیشتر,آدمی,از آدمی وجهان آدمیان صدمه ببیند,بیشترازعالم پاکی ودرستی دور شده,وراه نادرست دیگرانی راپیش خواهد گرفت که بیشتر سود میبرندبااین تفکرکه شایدکه بااین شکل بیشتردرامان بمانندومتاسفانه سودآنچه بدست میآوردنیز معمولابسیاربراحتی بدست می آیدو طعم آن نیز باقی میماند .یااینکه آنقدردرآمدزیادی است که شخص حاضر به تحمل انواع سختیهات وزحمت برنامه ریزی های طولانی مدت را م بخود میدهدتابه آنچه تاااینحدسودمند دست یابدواگرتنهازمانی باین فکر میکردکه این ساعت ووقت وزمانی راکه اینگونه باپشتکاروبا تبحر به یادگیری ونقشه کشی درراه,خطاصرف میکند شاید یکسوم آن برای یادگیری علمی دردنیا کافی بودکه اورا درجامعه ای محترم کرده ارزش شخصیتی او رابگونه ای وبالا ببردکه حرمت انسانی وشخصی او نیز درخانه وخانواده,وجامعه نیز حفظ شودونیازی به پنهانکاری برای امور خطای امروزی خود نیزنداشت ومیتوانست باسرافرازی ابرازبدارد که چه میخواندوچه می آموزدوعلم خودرانیز احترام شخصیتی واجتماعی خودکرده حتی برای دیگران سودمندنیز میشدوچیزی نیز بدیگری حتی خواهروبرادر کوچک خودیادوست همسایه ی صمیمی خود میاموزداماافسوس که «آدمی» راه خطارا بهتر میپسنددواینگونه است که گروهی انسانها"شیاطین انسان نما"برروی زمین میشوند,گروهی فرشتگان ویاری رسانان که,ازهریک ازآنان« فیلسوف عزیز کشورمان"اردبزرگ" »در«فرگردهای آرمان نامه» ی خودنام برده است وگروه سوم دراین میانه نیز,همیشه میانگین «بودن»رامیپذیرندوتحت تاثیر گروه اول ودوم بطورمداوم بین این دوگروه یک زندگی متغیربدون ثبات رامیگذرانندکه گاه برآن هیچگونه قدرتی نیزندارندومیشودگفت افرادوابسته ی جامعه هستند که عین آبی شفاف اما رها هستند که بارنگ سیاه سیاهی میگیرندوبارنگهای دورنگی, رنگی میشوند وباچشمه های زلال پاکی وخوبی, پاکی میپذیرنداماهمواره این دیگرانند که نقش "چگونه بودن" آنان راتعیین میکنندوخود هیچ تسلطی برزندگی وچگونگی گذران زندگی خودراندارندودرنهایت گروه چهارمی که ازاین سه گروه تاجای ممکن به شکل"سودی مثبت" خوداستفاده میکنند وبدون اینکه تسلطی ازهریک گروه درحدتسخیر شده بودن وخودباختن وخود فراموش کردن برخودداشته باشند به تعالی ورشدشخصیت خویش میپردازندودنیای خودوپیرامون خود رانیز روشن میکنند بدون آنکهگاهی حتی نامی ازآنان دردنیا ی تاریخ برجا بمانداماحضور ووجودایشان درجائی که هستند براطرافیان ودیگرآدمیان زندگی اوودنیای پیرامون ومنطقه ویا شهر او دیده شده شناخته شد وحتی اثری بسزائی را دارد که فقدان حضورایشان بارفتن اوازاین دنیابی فانی همواره برای آنان که اورابدرستی میشناختنداحساس شده ودریادآنها فراموش نمیشوند.این گروهِ آخر شایدهرگز کتابی ودست نوشته ای وهنری ویادگاری ازخودبجانگذارنداما از روح وشخصیت خودآثاری برهمگان خواهند گذاشت که وقتی حتی به جائی رفته ساعتی درآن بمانندهرگز ازیاد آنان که اورا شناختند وبااو آشنا شده اند نمیروندواگرخود بخواهند میتوانند یکی ازبزرگان عالم یاحداقل کشو خود باشنداما ترجیح میدهنددرسکوت معنوئی خود زندگی کرده تنهادرخدمت مردم عالم درحد عامی خود باقی مانده ودر آرامش وسکوتت بدون خودنمائی, به یاری مردمان وعزیزان اطراف خودمی پردازندوازاین چها گروه تنها گروهی که حضورووجودش هرگز اثری رابرجای نمیگذارد که خوب وبدباشدویاد وخاطری رازنده نگاهدارد همان افراد میانگین هستند کهاز خود هیچ برای دادن به جامعه ندارند ومصرف کننده فکری وذهنی ومادی جهانی هستندوهمینگونه آمده,زندگی کرده ومیروند,واندیشه هاونوع تفکرآنان نیز چون زندگی آنان همیشه متغیر است وهرگزازخود وشخصیت «آدمی» فراتراز نام او بایک زندگی عادی ومعمولی بیرون نرفته وبالاترنمیشوند وبه آنچه هست هرگونه هست تابع بوده وبراحتی سه گروه دیگرمیتوانند شخصیت آنان راچون مومی دردست شکل داده براه خود بکشندودرگروه خودحتی اورا جایگرین کنندچراکه اینگونه افرادلزوم اندیشیدن وخود شناسی راهرگز نمیدانند که بخواهند آنر یادگرفته ازخودشخصیتی فردی ومجزائی راارائه بدهند ویابرای خود فردی مشخص باشندبلکه مثل همگان بودن را راحت تر وساده تر می بینند وبر خلاف آب شنا کردن را دوست ندارند وهمه ی کارهای دیگران راخوب وبد در زندگی تلاش بیهوده ووقت تلف کردن میدانند ومعتقدند هرچه هست باید به همان ساخت وزندگی کرد وباهمان نیز خوش بوده عده ای نیز با این خوشی سر میکنند تا مابسیاری دراندوه وافسردگی تاپایان عمر نمیدانند که چه کمبودی دارند که آنان را به افسردگی میکشاند واین کمبود تنها یک چیزاست « شناخت آدمی»یا« شناخت آدمی ازخود ودنیای پیرامون خود» درنتیجه,اینگونه است که دنیاراچهارگروه میچرخانندودنیانیز گاه در کفه ی ترازوی عدلش هرچه کنی اول وآخر به سوی بدی هابیشتر سنگینی میکندتابرروی رشد وپیشرفت «آدمی» دردنیای معنوی که خود بردنیای مادی او نیزدرجامعه ی اوهم بی تاثیر نخواهد بود
____¤« آدمی»¤_____
بر نام هستی خویش هزاران آرزوئی را رقم میزدم
آرزوهای دست یافتنی و نیافتنی
ودر حریم
ساکت نفس اندیشه ام....
آینه ی محبت را ,
غبار آلوده تر از پیش یافتم
« نَفس سرد آدمی با
« نفس سرداو
رویاهایم را نیز
مه آلوده می نمود
ومیدانستم تا خط آخر رفتن
از خط شروع هستی ام
هزار بیراهه ای
در امتداد گذر
از « آدمی»
دلشکسته ام خواهد نمود
فریاد در سینه
چون گردبادی
که راه نفس را می بست
بااندیشه هایم
درهم می آمیخت
انسان طعم تلخ یاس را
چگونه مزه مزه میکند
وقتی میداند « آدمی »
در کمین اوست
ونه دنیا ونه زندگی
«آدمی» در کمین اوست!
شنبه 12 دی 1388 -
دوم ژانویه ۲۰۱۰ اسلو -نروژ
سروده ی فرزانه شیدا
نگاهی خواهیم داشت بر نظر بزرگان جهان در باره ی « آدمی»___:
* - شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر بشیب و تیب . * - مولوی
* - چنین گفت هرون مرا روز مرگ
مفرمای هیچ آدمی را مجرگ. *رودکی یا ابوشکور.
* - هر آنکو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر مشمرش زآدمی .فردوسی .
* - نه در وی آدمی را راه رفتن
نه در وی آبها را جوی فرکند.
عباس (از فرهنگ اسدی ، خطی ).
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
* جهان خوردمو کارهاراندم وعاقبت کارآدمی مرگ است.(تاریخ بیهقی ).
* آدمی را از مرگ چاره نیست . (تاریخ بیهقی ). و این است عاقبت آدمی . (تاریخ بیهقی
* چه از سلطان کریمتر و شرمگین تر آدمی نتواند بود.(تاریخ بیهقی ).
* آدمی معصوم نتواند بود. (تاریخ بیهقی ).
* آدمی از چهارچیز ناگزیر بود،اول نانی ،دوم خلقانی ،سوم ویرانی ،چهارم جانانی .
(قابوسنامه )
*هر آنکس که پیدا شود زآدمی
فراوان نماند بروی زمی .
* - هرگز من و پدران من به مثل مورچه ای رانیازرده ایم تابهلاکت آدمی چه رسد. (تاریخ برامکه ).
* آدمی بعیب خویش نابینا بود.(کیمیای سعادت ).
* آدمی را [ لذات ] بیهوده از کار آخرت بازمیدارد.(کلیله و دمنه ).
بشناختم که آدمی شریفترخلائق وعزیزتر موجودات است .(کلیله ودمنه*
*وآدمی درکسب آن چون کرم پیله است .(کلیله و دمنه).
*زآدمی ابلیس صورت دید و بس
غافل از معنی شد آن مردود خس .* مولوی .
* قیمت هر آدمی باندازه همت اوست . (تاریخ گزیده ).
* امثال :آدمی از زبان خود ببلاست .مکتبی .
*سخن نه بجای خویش گوینده را زیان آرد.
*آدمی از سنگ سخت تر واز گل نازکتر است ; مردم گاه تحمل رنجهای گران کندو گاهاز اندک ناملائمی رنجوریا هلاک شود.
*آدمی از سوداخالی نباشد ;هر کسی راهوسی خاص است .
* آدمی به امید زنده است ; امید مایه تشویق بکار و تحمل مشقات حیات باشد.
* آدمی بی خرد ستور بود .سنائی .
* خرد اصل و مایه امتیاز آدمی از دیگر جانوران است .
* آدمی جائزالخطاست ; همه کس را سهو و خبط و گناه بی اراده تواند بودن .
* آدمی چون بداشت دست از صیت
هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت .سنائی .
* ای فاصنع ما شئت .آدمیخوارند اغلب مردمان .* مولوی .
* - بعض مردم را صفات سَبُعی است .
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست ..* - مولوی
آدمی از نو بباید ساخت وز نو عالمی ..* - حافظ.
* - این جهان ومردم او نه نیکو باشند.
آدمی را آدمیت لازم است
چوب صندل بو نداردهیزم است .* - ناشناس؟
* - مردم را صفات آدمی باید .
آدمی را از مرگ چاره نیست . .* -(تاریخ بیهقی );
* - همه کس را مرگ دریابد.
آدمی را بتر از علت نادانی نیست .* - سعدی .
* - آدمی را به رسن دیو فرا چاه نباید رفت . *
- (مرزبان نامه ); از وساوس شیطان حذر باید کردن .
* - آدمی را در این کهن برزخ
هم ز مطبخ دری است در دوزخ .* - سنائی .
* - پرخواری منشاء مفاسد و مضار باشد.
* - آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار* - سعدی .
* - آدمی را عقل میباید نه زر . (جامعالتمثیل ).
* - آدمی را کس کجا گوید بپر
یا بیا ای کور و در من درنگر؟ * - مولوی .
* - لایکلف اللّه نفساً الا وسعها.
آدمی را نسبت بهنر باید نه بپدر ; از فضل پدر ترا چه حاصل ؟
آدمی سربسر همه عیب است
پرده عیبهاش برنائی است .* - مسعودسعد.
* - آدمی فربه ز عز است و شرف .* - مولوی .
* - آدمی فربه شود از راه گوش .مولوی .
* - مرد از مسموعات نیک لذت برَد.
آدمی گرچه بر زمانه مهست
زآدمی خام دیو پخته بِهَست .* - سنائی .
* - آدمی مخفی است در زیر زبان .* - مولوی .
المرء مخبوء تحت لسانه ; مردم را بگفتار شناسند.
آدمی یک بار پایش بچاله میرود ; از تجارب پند و عبرت گیرند.
آن به که خود آدمی نزاید .* - مسعودسعد.
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی
یک شکم در آدمی نگذاشتی .سعدی .
خدا خر را شناخت که شاخش نداد.
اگر آدمی بچشم است و دهان و گوش و ابرو
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟ سعدی .
به شهر خوداست آدمی شهریار .نظامی .
به صورت آدمی بودن بی سیرت آدمی بچیزی نیست .
به صورت آدمی کرده ست نقاش
اگر مردی به معنی آدمی باش .پوریای ولی .
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی .سعدی .
در زمانه ز هرچه جانور است
تا نشد پخته آدمی بتر است .سنائی .
*_ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر جیفه ای بسر نبرند . (گلستان ).
سر نهد از دامن پر آدمی
پله چو پر گشت ببوسد زمی .*امیرخسرو
سگ بدان آدمی شرف دارد
که دل مردمان بیازارد.* سعدی
سگ وفاداردنداردآدمی ; بعض مردم دوستی قدیم فراموش کنند.
● _______________
وسرانجام میرسیم به گفتاروفرموده های,ارزشمند, فیلسوف ارجمندایرانی *اردبزرگ* که این چنین "آدمی" را توصیف مینماید:
● *خبرچین ، بزودی بی خبرترین آدم خواهد بود . ارد بزرگ
*آدمی می تواند بارها و بارها به شیوه های گوناگون قهرمان شود . ارد بزرگ
*آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند . ارد بزرگ
*نرمدلی و نرمش منش آدمی است و سنگدلی و سختسری منش اهریمن. ارد بزرگ
*خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است . ارد بزرگ
*نمی توان امید داشت ، آدم های کوچک رازهای بزرگ را نگاه دارند. ارد بزرگ
*میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر . ارد بزرگ
*آسودگی آدمی ، به گنج و دینار نیست که به خرد است و دانش . ارد بزرگ
*با خرد ، به سرچشمه ها بیاندیش . آدمی گاهی سرآغاز را اشتباه می گیرد ، برسان زمانی که رودها را سر چشمه دریاها می نامد ، حال آنکه ابرها از دریاها برمی خیزند و رودها و چشمه ها را لبریز می کنند . ارد بزرگ
*آدم مادیگرا ، جاده های احساسش کم رفت و آمد است . ارد بزرگ
*بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است . ارد بزرگ●
●پایان فرگرد آدمی ●به قلم :فرزانه شیدا ●
پایان فرگرد آدمی● به قلم :فرزانه شیدا●
نظرات
ارسال یک نظر