رد شدن به محتوای اصلی

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *ارزیابی و نقد*

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه    شیدا"



●بعُدسوم آرمان نامه ارد بزرگ
● فرگرد ارزیابی ونقد●
زمانی که,انسان به نقدوبررسی مطلب وموضوعی مین شیند,اولین چیزی که بسیاربرای,اینکار مهم وضروری ست,این است که,شخص دانش نقدراداشته باشدوبعنوان ناقدوارزیاب درهرزمینه ای که هست آگاهی کامل,ازآن,داشته وبعنوان ناقدموردقبول,اکثریت افرادچه,درجمع متقدین وازریاب کنندگان آنحرفه باشدچه,آشنائی درستی,ازمعنای خودنقدداشته باشدوزمانی که به, نقدوبررسی,وتحلیل وتفسیرچیزی می نشیند,انسانی کاملادرزمینه های کاری حرفه ای باشدکه بابه نقدبی طرفی فکری,داشتن صدق,ودرستی کاری واندیشه,ووجدان کاری رادارابوده ودرقبال آنچه,آن رابه عنوان ارزیابی ونقدابرازمیداردکاملابه تمامی جنبه های مختلف آن چیزیا,آن کالاوآن اثریاآن کشف و..آن دقت کرده,ونظری ارائه دهدکه,ارزش کاری داشته,وموردقبول جامعه ی نقدوهمچنین عوام نیزقرار بگیردالبته لازم بذکراست که ناقدوارزیاب درفکر خشنودکردن کسی نبایدباشدبلکه کاملا صادقانه,ومنصفانه میبایست به,ارزیابی ونقدبپردازدامامتاسفانه اسم «نقد», بگونه نادرستی دراذهان جاافتاده,است واکثرمردم تصور میکنندکه نقدیعنی,انتقاد محض,وایرادگیری وپیدا کردن مشکلاتی,درنمونه ی کاروعمل وسخن فردیا کوبیدن فردی با انتقادات تند,ازافرادی که به,ارزیابی کالایااثرآنان می نشینیم,درصورتی که نقدنیزچون تمتمی چیزهای دیگردرزندگی جنبه منفی ومثبت خودراداردودرعین حال,هرنقدی میبایست آنقدر صادقانه,وبدون خصومت فکری ودرنهایت انسانیت ودرستیِ اندیشه وعقیده بدون هیچگونه دشمنی یااحساس منفی نسبت به شخص صورت گیردتاکه براستی نقدی,ارزشمندوارزیابی,درستی,انجام شده ودراختیاردیگران قراربگیردتادیگرافراد نیزازآن,استفاده ای مثبت برده وچیزی رانیز بیاموزندوهرگز نیزنمی بایست نظرشخصی انسان درنقدوارزیابی مطلب بروی,انجام کار ناقداثر بگذارد.برای مثال,اگر من,ازفلان نویسنده,وشاعردل ِخوشی ندارم یاازکارهای اوخوشم نمی آید زمانی که بعنوان نقدکنند وناقداثراورا به نقدمی نشینم باید مرزهاوقانونهای نقدرادرنظر داشته وبعنوانناقد وظایفی را مد نظر داشته باشم ودرکارخود,درستی عمل,ووجدان کاری خود رادرکارخود,حفظ نمایم وحتی خصومت یاحساس شخصی خودرادرمورداین فردبه گوشه ای نهاده کاراورا بعنوان یک اثریاچیزی موردارزیابی است به تحلیل وبررسی گذاشته تاکاری درحد اعلای یک منتقددرستکاروباوجدان وظیفه شناس را نجام داده ودراختیارعموم قراردهم برای مثال اگر من بعنوان ناقدوتفسیر کننده کسی باشم که به تحلیل وبررسی اندیشه وافکار فیلسوف بزرگ ایرانی«أرد بزرگ» دست میزنم وایشان ازافرادمورد علاقه ی زندگیم بوده,وعاشق افکار واندیشه های اونیز باشم,درزمانی که به نقد وتفسیراثراو مینشینم هرگزاجازه,ندارم به بزرگ نمائی های احساسی یاغلّوهای بیهوده دست زده وبادخالت دادن احساسات شخصی بیشتراز آنکه وظیفه ام باشداثراورابه تفسیری مبالغه آمیزمبدل کنم,چراکه,دیگرناقدین وهمچنین خوانندگان نقدوتفسیرمن نیزباندازه ی خودمن دارای تفکرواندیشه وقدرت فهم,ودرک,اثرشخص موردنظر هستندوهمانگونه که من ممکن است باخواندن نقدی باخودتصور کنم که,این شخص بیش ازاندازه,دچاراحساسات شخصی شده,ویااین,اثرونوشته وکتاب وشعر و...هرچه هست تااینحد نمیبایست بزرگ میشدیاموردتعریف یاتمجید یاحتی انتقادکوبنده قرارمیگرفت,دیگران نیز همینگونه تصور وفکری رادر خواندن متن من احساس خواهندکرد.
●دیوانه از:فریدون مشیری●
یکی دیوانه ای آتش برافروخت
درآن هنگامه جان خویش راسوخت
همه خاکسترش رابادمی برد
وجودش راجهان از یادمی برد
توهمچون آتشی,ای عشق جانسوز
من,آن دیوانه مردآتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
دراین آتش خوشم تازنده هستم
بزن آتش به عوداستخوانم
که بوی عشق برخیزدزجانم
خوشم بااین چنین دیوانگی ها
که می خندم به,آن فرزانگی ها
به غیراز مردن واز یادرفتن
غباری گشتن و بربادرفتن
دراین عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی؟که فرجامی نداریم
لهیبی همچو "آه" تیره روزان
بسازای عشق وجانم رابسوزان
بیاآتش بزن خاکسترم کن
مِسم در بوته «هستی» , زرم کن
●فریدون مشیری●
اینکه موضوع که من شاعر ونویسنده وفیلسوف واندیشمند.... رابسیاردوست داشته باشم خطائی نیست ومیتوانم,درهمان بخش وخطاولیه نقد خودنیز باکمال افتخاراعلام کنم که,من نویسنده ی این اثررابخاطراندیشه وافکارواحساس ودیدگاههای اوعاشقانه میپرستم,وحتی اورابه, نوان الگوی شخصی درراه,زندگی یاشعریااندیشه های خود قرارداده ام ودنباله روی اونیزهستم وحتی اگراین شخص درجامعه ای مخالفینی نیزداشته باشدویاموردخشم عده ای نیزباشدیانه,از بهترین های دوره من بوده باشد.درهرشکل این حق شخصی من,است که نظری,کلی وشخصی به,انسانی درهر رشته,وعلوم وکاروحرفه ای داشته باشم,واماهرهنرمندوشاعرونویسنده ویابزرگِ,اندیشمندویا فیلسوف...وحال,درهرزمینه ای که,اثروکتاب وکاراوباشد ویاعرضه کننده ی کالائی ویاکاشف و ومخترع اختراعی یاکاری واثری,درزمینه های ادبی درهررشته وفن وعلومی,بهرشکل ممکن است طرفداران پروپاقرص وهمچنین دشمنان ومخالفین پروپا قرصی نیزداشته باشدواین کاملا عادی وطبیعی ست که همیشه,درهمه چیزهمه کس دیدگاه های یکسانی نداشته وبگونه ی خودفکرکرده وشیوه ذهنی وفکری واحساسی خودرادارا باشدچیزی رانفی کند یابپذیردودوست داشته باشد, درنتیجه ناقدچه دوست این فردباشدچه دشمنِ,ایشان,چه,ازلحاظ احساسی وفکری بااوهمدل وهمفکر باشدواوراکاملا قبول داشته باشدیاازکارهای اودر سطح معمولی راضی باشدوچه درکل نظریات او شک داشته,ویااثراورابعنوان دشمن یامخالف نگاه میکنددرهرحال,درزمان,ارزیابی ونقد یک ناقد بیطرف می بایست بوده باشدووظیفه داردبیطرفانه وباصداقت ووجدان کاری به نقدمتن وموضوع دست زده ودرواقع آنچه رابه عنوان ناقدمینویسدمنصفانه باشدودرنظرداشته باشدکه اندیشه ونوع بررسی ونقد اووارزیابی وارج نهادن به نویسنده یاشخصی که اثروکاراورانقد میکندوظیفه ایست غیرقابل انکاروآنچه بعنوان ناقددراختیاردیگری قرار میدهد, نیزنماینده تجربه ی اوونوع دیدگاه,شکل ارزیابی وتفکرکاری ناقددراثری وهمچنین نمادکاری او درزمینه ی نقدوارزیابی نیزهست ونمایان کننده وحتی نشان دهنده ی,این نیزهست که,ناقد چگونه, آدمیست وچگونه فکر میکندآدمی منفی است که دیدگاهی سیاه وتیرهداردیا شخصی همیشه مخالف است که فقط بدنبالایرادهاست یاانسانی منصف ووظیفه شناس است که درهمه حال,ارزش کاری خود ودیگری را پائین نیاورده وبرای کاری که,انجام میدهددردرجه شخصیت وکاری خودراووظایف حرفه ای خودراد پیش روداردواینکه ازکسی نقدمیکندکه صدچندان ممکن است درزمینه کاری خودازاوبالا تریاپائین ترباشد نمی بایست به,هیچ وجه بروی دیدگاهِ,اوبرواقعیت کاری آن فرد بودتااثر وکاری راخلق کرده یابسازد یاارائه دهداثر بگذاردومیبایست کاملادرموقع نقد وارزیابی« شخص موردنقد »رافراموش کندوبه آن کالا یاشئی یااثرو سخن و...هرچه هست نگاهی بررسی وارزیابی راداشته وبدرستی دیده باشدوتوجه خودراکاملا مختص به همان چیزی کند که ,به ارزیابی ونقدوبررسی آن پرداخته است .
● مسخ -از:فریدون مشیری●
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه میبینم؟
به چشم هم زدنی
روزگار برگشته است
به قول پیر سمرقند
همه زمانه
دگر گشته است
چگونه پخنه خاک
که ذره ذره
آب و هواوخورشیدش
چو قطره قطره خون
در وجود من جاری است
چنین به دیده من
ناشناس می آید؟
میان اینهمه مردم
میان اینهمه چشم
رهابه غربت مطلق
رهابه حیرت محض
یکی به قصه خود
آشنا نمی بینم
کسی نگاهم را
چون پیشترنمی خواند
کسی زبانم را
چون پیشترنمی داند
ز یکدیگر همه
بیگانه وار می گذریم
به یکدیگر همه
بیگانه وارمی نگریم
همه زمانه دگرگشته است
من آنچه ازدیوار
به یاد می آرم
صف صفای صنوبرهاست
بلوغ شعله ور
سرخ سبز نسترن است
شکفته در نفس
تازه سپیده دمان
درست گویی جانی
به صد هزاردهان
نگاه در نگه
آفتاب می خندد
نه برج آهن وسیمان
نه اوج آجر و سنگ
که راه بر گذر
آفتاب می بندد
من آنچه از لبخند
به خاطرم مانده است
شکوه کوکبه دوستی
است بر رخ دوست
صلای عشق دو جان است
واهتزاز دوروح
نه خون گرفته شیاری
ز سیلی شمشیر
نه جای بوسه تیر
من آنچه از آتش
به خاطرم باقی است
فروغ مشعل همواره
تاب زرتشت است
شراب روشن خورشیدو
گونه ساقی است
سرود حافظ
وجوش درون مولانا ست
خروش فردوسی است
نه انفجار فجیعی
که شعله سیال
به لحظه ای بدن
صد هزارانسان را
بدل کند به زغال
همه زمانه
دگر گشته است
نه آفتاب حقیقت
نه پرتو ایمان
فروغ راستی ازخاک
رخت بربسته است
و ‌آدمی افسوس
به جای آنکه دلی را
ز خاک بردارد
به قتل ماه
کمر بسته است
نه غار کهف
نه خواب قرون
چه فتاده ست ؟
یکی به پرسش بی پاسخم
جواب دهد
یکی پیام مرا
ازین قلمرو ظلمت
به آفتاب دهد
که در زمین
که اسیرسیاهکاریهاست
و قلب ها دگر
ازآشتی گریزان است
هنوز رهگذری خسته
راتوانددید
که با هزار امید
چراغ در کف
در جستجوی "انسان"است
●فریدون مشیری ●
یک ناقدوارزیاب خوب وواقعی به نقد بمانندکاروشغل نگاه میکندوهرگز به نقد یکطرفه ای درکارنمیپردازدبلکه برای انجام,بهتر آن به تحقیق وبررسی نیزدست میزندوهمگون ها وهمانند ها ی آن رانیزیافته وبه شباهت دادن هاوبررسی های دیگر چیزه باهمان چیزی مینشیند که درهمان زمینه وموضوع است ,مثلااگردرمورد یک آبمیوه گیری تازه به بازار آمده به بررسی وارزیابی ونقدآن نشسته باشد بایدبادیگر دستگاهای آبمیوه گیری موجوددربازاروکالاهای مشابه ی آن نیزآشناباشدوبه نحوه ی کارکرد وفواید وتفاوتها وشباهتهانیز توجه کنداگریک اثرنقاشی رابه نقدوارزیابی کاریا قیمت هنری وقیمت بازار هنری آن می پردازدمیبایست از دیگرآثار هنری موزه ها وقیمتهای هنری وکالائی آن نیز باخبرباشدوجنانچه اندیشه کسی رابه تفسیروتحلیل نشسته است می بایدهمانند سازی بادیگراندیشه دیگر بزرگان رانیزباآگاهی کامل درذهن داشته یابدنبال آن رفته وصحت نظریه ای راکه نقدیا بررسی وارزیابی میکندکاملا برای خودبشکل ثبت شده ای روشن کرده باشدتابتواندآن نظریه آن ایده وفکررابه تفسیری بیطرفانه وبه شکلی ارزشمندبه نقدوارزیابی ارزشهای آن بپردازد,لذاهرکسی درجایگاه نقدوارزیابی نیست که بتواندبه کاردیگری دست برده بااجازه ویابدون اجازه ی اودست به,اثروکالاوحال هرچه هست ا دیگری برده,آنرا یابه حدبهترین چیزهابالا برده وقیمت انرابا تعاریف بیهوده خداتومن اضافه کندوبه نرخی که, درحدنیز نیست بدون فکربه جامعه بفروشدویادربازارپخش کند یااثر هنری ونوشته وکتاب واندیشه های رابا بزرگ نمای یاخشونت یابدنظری انقدربی ارزش جلوه دهدکه چند نفری رانیزبی دلیل باافکاری غلط ونادرست ازمسیر واقعی دورکرده,وحتی گم راه کند بارها گفته ام درتفسیر وتعریف ونقدونظر میتوان آنقدر درکارمغلطه کردوانقدر ذهن دیگران رابه بیراهه بردکه حتی شخص متوجه نیز نشودکه چقدرراحت میشودبابازی بااوارزش شخصی اووارزشها اثری "اثر"یا کاراورابی اثر کرده وشایدشخصی راحتی بااینکارنابودیا برعکس کسی راخدای آن حرفه وبه عرش بردبی آنکه درمقام آن نیزحتی به گرددیگر کسان درهمان زمینه برسدواینچنین وانمود کرده ونشان دادکه این فردیا ثراو بی نظیریاحتی شاهکاری درنوع خوداست.دقیقاوجدان کاری ارزیاب وناقداست که میتواند,اینگونه عمل کرده,وبراذهان بسیاری اثربگذاردبخصوص اگراین فرد شخصی موردتائیدجامعه نیزباشدو میتواندهوادران فکری خودراکاملا به بیراهه های فکری بکشاندتاجائی که مثلامن نوعی,کتاب سهراب سپهری وفروغ فرخزادرابرای همیشه ببوسم,وکناربگذارم,البته,اگرخودفردی باشم که شخصاشناخت درستی بر شاعروشعر واندیشه ها ی شعری وقانون ونظام ,شعری نداشته باشم, وتنهاعلاقمندی معمولی بدون دانش شعردراین زمینه باشم یا درپایه های اولیه شعر ونوعی شاگرد وآمزنده ی فن وباین شکل این اشخاص بطور ککامل به بیراهه رفته ودانشی نادرست به ایشان داده میشود که در آن خطای ناقد حرف اول را میزند ومثلا برای شاعرنوپای شعر که اورا قبول دارد ازآن پس برای مثال شعر فروغ یا سپهری یا ...تکنیکوموازین وقوانین شعری در کنار خود دارند حال چه در قید حیا تباشند چه خیر اما یک شاعرنوپا که برای مثال گوش به استاد شعری میدهد براحتی میتواند با علاقه داشتن به استاد خود هرآنچه را او مگیوید بدون تحقیق بپذیرد وتلاش کند درقلمرو فکری استاد موردافکاری درست یا غلط نیز شکل گرفته است واستادان فن بایستی بسیاربراین امر توجه داشته باشند کهدرموقع نقدبه علاقمندان وطرفداران خودنظر کاملا شخصی رابعنوان قانون کلی شعر یا اثر یا کارارائه ندهندوحق مطلب راازدیدگاه تمامی ناقدین به دانشجویان خودبیاموزندوتنها به نقدرشخصی خوداکتفانداشته باشدچراکه دراین صورت وجدان کاری خودرا زیرسوال خواهندبرد.واگردانشجوئی برخلاف علاقه ی خودراه برودواز محدوده های موردعلاقه ی استادخود بیرون نرفتهو کامل ازآن تبعیت کندواصرار در درستی سبک خودیا سبکهمرد علاقه ی خود داشته باشد,آنگاه خیانتی نیزصورت گرفته است چون یک استادفن میتواند بسیارتبحرنیزداشته باشدامابعنوان استادعلومی دریک فن موظف است تمامی سبکهارابه دانشجو ودانش پژوهش درآن فرن ورشته رابیاموزدوحق انتخاب رانیز بعهده ی ایشان بگذاردکه کدامین اثر یاکالا یاکاررا ترجیح میدهند ودوست دارندکه,همانراداشته باشطور مطلق طرفداریاضدآن را بپذیردیادوست داشته باشند نه اینکه فقط پیروی مطلق ازاستادی,درفنی خاص وروشی همانندرا دنبال کندکه,گراینچنین باشد,آنگاه هرگز نیزچیزجدیدی درست نمیشودواثردیگری خلق نشده یاحتی کالای بهتری بیرون نخواهدآمد,اگرکه همه به آنچه هست به همانگونه که ارزیابی میشوداکتفاکنندودرهمین جاست که شاعری دیگرشاعر سبک خودنیست بلکه تبعیت کننده,از ستادی وشعری وسبکی ست که باویاد داده شده وبرای او درنقد وتفسیری درست یانادرست بدترین نوع شعری درروزگارفعلی اوشناخته شودالبته شاعران شناخته شده ی دنیاکمتر بایکی دوحرف یکی دومخالف وموافق خوب وبد میشوندچراکه شعروآثارایشان حرف اول رامیزند وشاعران وناقدین دیگررادرحمایت اثردرکنارخویش دارندکه حمایت ایشان رادربودونبودایشان نیزبعهده گرفته حق مطلب را نگه داشته وادا میکنند.درنتیجه ماانسانهادرهر زمینه ای که اقدام به نقدوتفسیر کسی یاچیزی میکنیم بایدبسیارمراقب عمل خودباشیم چون ممکن است حتی این نقدباعث,این گردد که خودماراکوبیده ازجرگه وردّه ی ناقدینن وارزیابهای دوران کنار زده وهمه رانیزبرعلیه مابشوراندالبته اگر که به نادرستی وبه خصم دورنی وبدون آگاهی ودانش به نقدی ناصواب پرداخته واذهان رامنحرف کنیم! چون بالاخره,هستندکسانی که درحدما وحتی بیشترازمادراین زمینه ها تجربهداشته موئی سفید کرده وازجمله به جمله واژه به واژه ی ما دقیقا درمی یابند که شماچگونه به تحلیل وبررسی نشسته ایدوآیاخود انسان درستی هستیدیا فقط کسی هستیدکه بر حسب شانس واتفاق امرورزه دراین جایگاه,نشسته ایدوآیاانقدردانش وآگاهی دارید که حق نقدداشته باشیدیانه تنهاخوشتان آمده که,اینکارراانجام دهید وبه بهوچه چه چندنفر ناآشنا به علوم وفن رادرکنارخودداشته باشیدوباورآنان که شما یا من چیزی سرمان میشود که این هم نوعی کلاهبرداری درهرنوع جامعه ای محسوب میشود حال میخواهد شعر باشدیاکالای بازاری بدون داشتن آگاهی اقدام به ارزیابی آن کاری خلاف قانون است.وبزرگان فن نیز مازنوع نوشتاریاحتی تحلیل وگفتارنیزدرمییابند که کسی آیااینکاره هست یاخبریاشناخت شمادر چه حدودی است ودرکدامین جایگاه حتی انسانی دردنیای خود قرار دارید انسانی که خود را بعنوان یک ارزیاب وناقد نیز به جامعه معرفی میکند میبایست این اگاهی اولیه را نیز داشته باشدکه,دیگرانی نیزهستند که فردااورابه نقد وتفسیر مینشینندوچنانچه کسی وکسانت را بخواهیم از ریشه وبن بشناسیم کارچندان سختی نیز نیست تا دریابیم این فرد اصلا کیستکه خود را درمقام فعلی به نوشتن واظهار مطلبی مجاز میداند وبخودحق بررسی این چیزوآن چیز را میدهددرنتیجه بایدانسانی شجاع باشدکه نظردیگران اصل برایش مطرح نباشد که کاره ای نباشداماخودرادرآن رشته دانای علوم نشان داده با دوحرف کش رفته ازمنابع دیگر تلاش کند خودراثبت کندوعلم خود را ایینگونه نشان دهدوهمچنین بایددل بزرگی نیز داشته باشد که بداند ممکن است هرلحظه مچ اوباز شده,دیگران سرانجام,دریابند که اونه تنهادررشته فوق تحصیلی نداشته است بلکه حتی درجاتگاه فعلی حق چنین مقامی راهم نداشته,واشتباهی دراین پُست نهاده شده است حال یا به فریب خودیابه حماقت دیگران.
● حقیقت ●
اگر به « حقیقت»
به گفته بنشینم
بجز به « حقیقت»
مرارهی نبّود
اگر که بگویم
زهرچه می بینم
بجز به محبت
مرا دَری نبّود
به پاس «بودنِ» عمری
دراین جهان بایست
به پای نصیحت
به «خیر» بنشینم
وگر که بگویم :
ره جهان «این» است
ببین به فضلِ جهانم
چه بوده آیینم
اگر که سخن گویمت
به دانش خویش
نصیحت و پندی
به نقدراه وُ عمل
به آنچه سخن گویمت
مرا دریاب
اگر که چو زهر است
وگرچوطعم عسل
توعاقل ودانا
تو درک خود ,داری
به راه رفتن خود
شیوه های خود,داری
من آنچه بگویم
سخن ز خوب وبد است
به نیکی و خوبی
زمن چه پنداری؟!
مرا تو
به دنیای فکرخود
بسپار
به لحظه های
« حقیقت»
به آن دم, یکرنگ
وگر که نبودم
براه خوب ودرست
به شیشه ی دل
«خود»روابدارم ,سنگ
اگر به نام وفا
نام من , بّود انسان
براه حق وحقیقت
:« نمادِ انسانم»
جزاین چو شدم
«مُردنم»من رواباشد
که جای بودن خودرا
به دهر,میدانم
وگر به راه خودم
راه خویش دریابم
مراچه ثمر
سنگ راه توگردم
وگر نصیحت ما را
نمی پذیری باز
چه سودبرمن «انسان»
که چاه تو گردم؟!
وگر بره دشمنی
رهی رفتم
مرا به سر دشمنی
بِران ازخویش
ولی چوترابوده ام
دلی دلسوز
مَکن به زخم سخنها
دل ِغمینم ریش
●فرزانه شیدا/ 1388 ●
بهرحال هرگزخورشید پشت ابرنمیماندباچند بارمصاحبه ودیدن نمونه های چندنقدونوشته شخصی ازیک فردخودتان میتوانیدارزیابی کنیدکه,اصلا این شخص اینکاره هست یاخیروآیا فقط آشنابا انشانویسی ست یابا تمام فوت وفن آن کارآشنائی دارد,اآیا کتاب نقد فلانی راجلوچشم گذاشته ومدام خط به خط ازآن برداشت کرده وبنام خوددر لابلای نوشته ها میزندومینویسد یااینکه نه واقعاچیزی میداندکه ارزش شنیدن,وگفتن وخواندن نیزداشته باشد آیا درمثال اگرنقد شعرمیکند خود توان گفتن انواع اشعار را داردیانه تنها شاعر نیست بلکه درشعرهم بنو.عی دیگر مغلطه ای راه انداخته استوباز کپی نویس دیگران است آیا چیزی ازخود گفته است کهنام شاعری براو برازنده باشد یا درمثال شعرنو چهتارتا حرف فلان شاعر را با دوحرف آنیکی سرهم کرده است وبنام خودبتا وازه های درهم بیرون میدهد ونام آنرا شعر نو هم میگذارداگر کسی با قافیه آشنا باشد براحتی میتواند شعر بسازد اما نمیتواند شعر بگوید واین دوفرق واقعا اساسیست بین سازندگان شعر باآنان که شعر بایشان الهام شده وبدذون فکر قلم میزندد ودرنهایت به ویرایش اشتباهات یاجابجائی مصرع ها برای ویرایش وزیبائی شعر مینشینند وگرنه هرکسی که قافیه نیزمیداندشاعر نیست وهرکه چهار خط بدون معنی نوشت که کسی معنی آنرانمیفهمد" شاملو" نمیشودکه ادعا کند شاملو گونه نوشته است ومقدار مطالعه وآشنائی او نیز با اشعار دیگران کم کم نمایان میشود.ازاین بگذریم بهرحال انسانهابالاخره ذات وماهیت اصلی,خودرادرهرجایگاهی که باشندرومیکنندوهمگان نیز بخصوص اطرافیان نزدیک ودرپیرامون آنان بزودی,درمییابندباچه کسی وچگونه فکری وچه میزان دانشی روبروهستند آنگاه است که میتوان بزرگ شدوشناخته شدومورداحترام دیگرافرااهل آن فن ودیگران قرار گرفتویا خواروذلیل شدوازچشم دنیائی پائین افتاده وبه, شرم وخجالت رسید,میتوان درجایگاه درستی ایستادوستایش شدیا موردتنفروخشم دیگران قرار گرفت همه ی اینهابه درون فکر واندیشه وعمل وراهکارافرادبرمیگرددچه درزمینه زندگی چه نقدوارزیابی ازسوی خودیا دیگران.وبسیارنیز میتوان درمعقوله ی نقدوارزیابی ازآنانی بهرمند شدکه اهل رشته وعلوم آن هستند ودرجایگاه خود دانای فن که, میتوانداندیشه های خودرانیز بگونه ای درست ومثبت ازفضل ودانش وآگاهی فرد مورد نظر بهره برده وبسیار نیز هستند که میتوان ار آنان بسیار نیزآموخت وبرتجربه وفکرواندیشه خویش پس اندازبیشتری بدست آوریم,تادرراه خودنیز توان این راداشته باشیم,که,درآن زمینه اندیشه خودرابه سبک خودشکل داده,وازآن استفاده ی مثبت نمائیمدرهر شکل چه نقاد باشیم ونقد کننده چه با ناقدی مرتبط باشیم وباارزیابی او در زمینه های منفی ومثبت کارمواجه شویم درهمه حال و همیشه چیزهائی هست که دیده شده ,یادگرفته وآموخته میشودوچیزهائی نیزهست که طرد شده ونفی میگرددودرکنارآن سری باچیزهائی دیگری که موردتوجه وحتی ستایش قرارگرفته وجاودانه گردیده ودرذهن آدمیان بعنوان نمونه های خوبی بکارگرفته شده اندوخود آموزنده همان راه درادامه راه انسان درهر رشته وفنی بوده اند
● دوست ●
نمیگویم مرا دریاب درغم
نمیگویم به رنجی یاورم باش
نمیگویم زخود,بگذشته بگریز
ویا درعاشقی ها همرهم باش
ترا گویم بسان یاروهمراه
مرایاری وفاداروامین باش
چو نتوانی شدن یارای قلبم
به قلبم سنگ تلخ آخرین باش
● فرزانه شیدا/ 1388 ●
*-ارزیابی وپژوهش مابرکاردیگران دو درس درپی دارد:نخست اینکه بادانش اوآشنامی شویم ودوم,آنکه ماراه های تازه ودرست را به اوهدیه خواهیم نمود.ارد بزرگ
*- بزرگترین دام نقادان ،خودستایی است .ارد بزرگ
*- نقادی که,درانتهای, رزیابی خویش ،راه وشیوه درست رانشان نمی دهدیاوه گویی بیش نیست.ارد بزرگ
*ـ نقد وارزیابی بی کینه,پاداشی است که ارزش آن ر باید دانست .ارد بزرگ
*- جایگاه ارزیابی ونقد شمابرکارکرددیگران،می تواند آغازگاه نخستین گام شما برای سازندگی باشد.ارد بزرگ
●پایان فرگردارزیابی و نقد●به قلم:فرزانه شیدا

نظرات

  1. salam khanome sheida
    khaste nabashid
    vaghean matne besyar arzeshmandi bod
    kheyli estefade kardam

    mamnoon
    omidvaram hamishe salamat va
    movafagh bashid

    nima

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *صوفی گری*

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ● ● فرگرد صوفی گری ● ____ بیداردر خواب, سروده ی « فرهاد آرین»_____ دشنه که پوستین پاره کرد و به رگ رسید بیدار شدآن خفته در خوداسیر این چه بیداریست واز چه روی بر فریاد خودای فرو رفته در چاه میزنی فریاد..؟ یاران زرد روی سپید پوش دیروز یا این سیه روی مردمکان دیروز و سپید پوش امروز.....! کنون تو بگوی این چه برابریست؟ نیست آیا اشتباهی محض و نا ممکن....؟ سبزم ای دوست این گونه می گفتی...! پس دست تو کو ای عدالت گوی دیروز و.....غارتگر امروز ● « فرهاد آرین» ● زمانی که بدنبال,افکارواندیشه ی صوفیانه میرویم بایدبخاطرداشته باشیم,که,دردنیای فعلی ورد روزگارامروزما,نیازما,بیش,ازهرچیزبرآگاهی هاواندیشه های روشنی ست که,درآن قادرباشیم باامروز زندگی کنیم ودرکنارآنکه,درعالم تنهائی خودشایدصوفیانه,ودرویش منش بادنیابرخوردمیکنیم,از یبیعت,وتمامی,آنچه,درزمین هست لذتی عارفانه وصوفیانه میبریم,امانگاه,واقع گرانه,وواقع بین مانیزمیبایست حقیقت زندگی امروزراهمانگونه شاهدباشدکه,هست,چراکه,دردنیای واقعی,امروزکه عصر تکنولژی وعصرفضاست,ودرروزگاری روبه رشد,مانیازمنداین هستیم,که,همپای جامعه ی نوی...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *انتقام*

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● ● فرگرد انتقام ● نه هر که ستم بر دگری بتواند بی باک چنانکه می‌رود می‌راند پیداست که امر و نهی تا کی ماند ناچار زمانه داد خود بستاند . ____از:رباعیات سعدی___ واژه ی انتقام , واژه ی ترسناکیست وازآن بوی تاریکی وزشتی وبدخلقی وبددلی برمیخیزد حضرت علی(ع*) سلام میفرمایند:دربخشش لذتی ست که,درانتقام نیست. واین جمله به تنهائی گویای بسیاری ازچیزهاست که لزومی حتی برتعریف آن نیست,که بسیار واضح وروشن است که قلبی که توان بخشش داشته باشدبایدقلبی بزرگ باشدواگر جزاین بود نمیتواسنست گذشت وبخششی ازخود نشان دهدوآنکه,درفکرانتقام,است ودرچنگال خشم وکینه ها گرفتار,بی شک انسان کوچکی ست که,درکوته نگری خود,دیدگاه ی بسیارمحدودداردووسعت نگاهِ او زیادگسترده نیست چراکه,انسان کوته فکر,انتقام,راچاره راه خشنودشدن خودمیداندامااگر قلبی مهربان,داشت حتی بردشمن خود نیز نمیتوانست ازاری واردکند.عاقلان معمولا دشمنی ندارند وآنان که باینگونه بزرگان,درجنگندجزازسرحسادت وکوته نظری,وکینه نیست ودراین مقام بزرگان عالم نیز تنهابراین گروه,دل میسوزانند وآنان رابردیدگاه کوچک خودسرزنش نمیکنند وحتی دردل آنان ...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *زندگی*

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● زندگی ● در طی تمامی فرگردهای نوشته شده,همواره پایه,واساس همه بخشها ی یادشده برمعقوله ی« زندگی» بناشده بودوتلاش براین,داشتم که بادرنظر گرفتن,هریک کلام بارارزش ازاندیشه های فیلسوف واندیشمندایرانی*ارد بزرگ تمامی جوانب,اندیشه های ایشان رابازندگی هماهنگ کرده,وآنرادرراه زندگی درست بااندیشه های نوین بکارگیریم,بااین وصف درفرگردی که بنام «زندگی» دراینجاداریم احساس میشودتمامی گفته های نوشته شده,درفرگردهای قبلی راتکراری دوباره,باید,که,این خود یازده جلددیگری خواهدشد.لذادرکوتاهی سخن تلاش میکنم تنهااندیشه های *اردبزرگ رایک بیک به تفسیر نشسته واز زیاده گوئی نیزپرهیزداشته باشم تااثربهتری رانیزبرخواننده ی خودشاهدباشم *- آنچه رخ داده راباید پذیرفت اماآنچه راروی نداده،می توان به میل خویش بنانمود.*اُردبزرگ ما همواره,درزندگی روزهای بیشماری,راپشت سر گذاشته ایم که,خاطره هاوتجربیات ماست وبراساس همان خاطره ها وتجبیات آموخته شده ازآن تلاش میکنیم زندگی راادامه دهیم وکمتردچارمشکل شویم , بسیاری ازمابااینکه تمامی خاطرات بنوعی برای همیشه تمام شده است آنرابگونه ای دردآلود وغم آور به...