رد شدن به محتوای اصلی

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *تلاش*


● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد تلاش●
¤¤¤ "بودن "« احمد شاملو » ¤¤¤
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را
به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید
پاک من چه ناپاکم
اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
¤¤¤ سروده ی « احمد شاملو » ¤¤¤
در زندگی هرانسانی نیروی تلاش و پشتکارهمواره ازعوامل مهمی برای,ادامه حیات بوده وهست باعث گردیده است که فرد به خواسته های خود دست یافته وخودراانسانی موفق یا خوشبخت احساس کند وهمواره نیز درتمامی جوامع دنیا شاهد آن هستیم که,انسانهای موفق,از جمله افرادی تلاشگر ودارای پشتکار فراوان هستند که کمتر ممکن است در تصمیمات خود برای ادامه ی زاه وروشی در زندگی درنیمه راه* ز تلاش بازایستاده یاحتی ازادامه منصرف شوندچراکه,انسان تلاشگر هدف خود رااز لحظه ای که گام اولیه رابرمیدارد,میشناسد وکاملا میداندکه کدامین گامی رادرکجاسرعت داده وچه زمان,ایستاده ودرچه موقعیتی مجددباسرعت فراوان ادامه دهد.تلاش درزندگی تنهاراهی ست که انسان رابه مقاصد مهم زندگی اومیرساند.هرگزنیزازایستادن ونگاه کردن وانتظار کشیدن کسی به چاره راه مثبتی نرسیده است ویادرمکان مطلوب وایده ال خودجای نگرفت تلقی نمیکندوتمامی موانع درنظراو هفت خوانیست که بخواهد نخواهداگر قصد درسیدن به هدف رادارد بایدازآن بگذرد وبماننند امتحتان کلاسی که درهرحال نمیشود ازآن فرار کرد.برای گرفتن نتیجه تمامی این مشکلات رالحظه ی کلاس ودادن امتحان در کلاس زندگی میداندکه درنهایت معدل کاراو بالارفتن به کلاس بالاتر بسوی هدفی بهترودرفرداها,اهداف برتری خواهد بود وهمواره شکل آرزوبرای اودرهمان شکل آرزوئی رویائی باقی میماند که شاید مداوم نیز به آن فکر میکنداماهرگز برای دریافتن اینکه آیا میتواند به آن آرزو برسد گامی برنداشته وتلاشی نمیکندولی انسان تلاشکرآنقدردرراه خود مصمم است که بخاطر رسیدن به خواسته وهدف خود هیچ چیزی رامانع راه خویش نمیداندوبخاطرآن سختی ها ومشقاتی رامتحمل شده وهمواره د جستجوی بهترین هادر زندگی خودباشدواین کاملا آشکاراست که انسانی به سرانجامی مطلوب میرسدکه دنیاراباتمامی زیبائی هاوراحتی هایش میخواهدودرکنار استفاده ی مثبت اززمان تفریح وآسودگی وآرامش خودازگذرشبانه روزوحتی دوشبانه روزدرپی هم نیز,به آنچه درنظردارند میپردازندو گاه ازآن هم فراتررفته,واستراحت وراحتی وزمان فراغت خودرا به حداقل ممکن خودمیرسانند.البته,هرکاری نیزجایگاه زمان خودرابرای خودداراست واما اینگونه انسانی به هرشکلی باشددرزمانهای لازم جای خودرا پیدامیکندوخودرادرآن جایگزین کردهه وبه کارهای مربوط به مقاصد واهداف خودمشغول میشود خواه رفتن به کلاسی ونشستن درآن باشد خواه باز گشودن کتابی وآموزشی خواه نوشتنی,درهرشکل جایگاه تلاش درروزمره ی زندگی او همواره جای ثابت خویش را دارد .ما همیشه به این معقوله فکرمیکنیم که تلاش راازکجابایدآغاز کنیم مسلم است که تا هدفی درکار نباشد تلاش نیز معنائی نمیگیردوجائی برای تلاش نیست که بخواهیم برای آن برنامه ریزی کنیم.امابرای "آغاز" همیشه همان لحظه بهترین موقع است که اول ازهرجیز قصد کنیم که کاری را انجام دهیم,بدین معنی که«"تصمیم"گرفتن خود"شروع کارانسان است"»وباتصمیم به گام بعدی قدم میگذاریم, که چگونگی رسیدن به هدف رانیز برای مامشخص میکند
_______زندگانی____
زندگانی
گلشن زیبای رویاهاست
یا چو آن دشتی
سراسر غرقه در گلهای
صدرنگ امید وعشق
آرزوهائی وآمالی
درفروغ سبز رویائی
زندگانی رنگِ آبی تلاشی
در پر پرواز
آسمانی صاف وخورشیدی
به اوجی
بال گستردن
تا رسیدنها
به آن کوه بلند شادی وشوراست
دربلندای رسیدنها به هر آمال
زندگانی قصه ی
شور وتلاش وعشق وامید است
دربلندی ها نشستن ,دیدن دنیا
از فراز زندگی دیدن, جهانی را
درامیدی پاک درطلوعی نیک
در رسالت سوی نیکی های یک « بودن»
تا رسیدن ها به فرداها
تا رسیدن پای رویاها
اینچنین باید امیدی داشت
اینچنین هم, زندگی زیباست
______فرزانه شیدا /1388______
انسان هدفمند به خوبی میدانددرکدامین راه ودرکجای زندگی,ایستاده است وبدنبال چه ودرجستجوی چیست چه رادوست میداردواز کجاترجیح میدهدآغاز کنداما بسیارندانسانهائی که تلاش برای آنان معنتائی نداردچراکه درروزگاری که قرار دارندحتی خانه ای وسقفی وجائی نیزندارندکه محل ارامش واسایش شبانه ی آنان باشد تابه معقوله ی تلاش فکرکنندانسانهائی چون زندانیانی که پس از سالهای دور بودن,از محیط زندگی شهری بدون پول درجامعه رها میشوند که درمورد زنان این مسئله دردناکتر وبدتر است ویا دختران وپسرانی که,از کانون های پرورش وسرپرستی کودکان بی سرپرست در سن 18 سالگی خارج میشوند ونه اشنا واقوامی دارند نه درآمدی وکاری من البته موقعیت ایران را درسالهای اخیر دراین زمینه نمیدانم امادراروپاوامریکاکانونهائی برای اینگونه افراد هست که باخروج اززندان یاکانون های پرورشی تامدتی به آنان جاومکان داده وبه ایشان برای پیدا کردن کار یاری میدهندودرعین حال موسسات وکارخانجات ومنابع کاری دیگری نیزهست که اداره کار کشور ,ضمانت اینگونه افرادرابه شخصه مینمایدکه درصورتی که خسارتی به محل کاروارد کرده یا خطائی انجام دهندهم خسارت مورد نظر پرداخت شودوهم به جرم سسیدگی شده وقانونی عمل گردد چه درمورد شکل جرم چه مجرم وافرادی خیرخواه وانسان دوستی نیز هستند که محل کار وکارخانه وفروشگاه وغیره خودرادراختیاراینگونه افراد میگذارند وآمادگی خودرا براتی پزیرش نیروی کارازاینگونه افراد به اداره کار اعلام میکنند تا شخصی که خواه براثراشتباه یا بی کسی یا تنهائی وهردلیلی که به زندان افتاده است پس ازآزادی که با مُهر زندانی بودن باو کارنمیدهند بدون کار ومکان زیست باقی نماند که مجبور به,رفتن بسوی خطائی دوباره شود وهمچنین چه در زندانها چه در کانونهای سرپرستی به نوع علاقمندی فرد آموزشهائی حرفه ای چون خیاطی /مکانیکی/برق و..امثال اینها را,به زندانی میدهند که,البته دراین خصوص میدانم که چنین حرفه هائی درایران نیزبه زندانیانی که جرم بزرگی انجام نداده ومدتی زندانی آنان طولانی نیست میدهندوبه آنان که زندانی ابدنیز هستند بایاد دادن اینگونه رشته هاانان را از بیکاری وعذاب کشیدن در سلولها نجات میدهنداما اینکه حقوقی دریافت میشود یا خیر را نمیدانم چون دراروپا وامریکا برای کارآنان درزندان وحتی ادامه تحصیل نیز یاری ومدد میشود درهرشکل" هدف درامید نیز نهفته است ومیبایست درزندگی امیدی داشت تا هدفی را نیز دنبال نمود".
¤¤¤پژواک صدا¤¤¤
آنگاه که سایه های متداوم غم
همواره دنبالم میکنند
گریز از خورشید نیز چاره سازِ ِ
سایه های اندوه نیست!
شاید باید روزهای بارانی را
رهسپار کوچه ها باشم
....
اما..آه.. اشک آسمان را چه کنم؟
که تداعی اشکهای شبانه ی دل است
واندوه غمناک تاریکی آسمان...
در میانه ی شب!
...
با روز به همراهی خورشید
در گریز از سایه...
سرگردانم
در شب از تاریکی وسکوت
که گوئی همواره
صدای خفته در گلویم را
به؛ فـریاد؛ التماس میکند!
...
خاموشم
...نه آنکه ...می بایست خاموش بمانم!
زآنرو که صدا را....
وقتی پژواکی نداشته باشد...
وانعکاسی... بی ثمر می بینم
شاید در غروب لحظه های درد...
می باید زندگی کرد!!...
که خاتمه ی تمامی روزهای غمناک است.
دوشنبه 9 شهریور 1388
_________ فـرزانه شــیدا_________
درمعقوله ی تلاش آزادی روح وفکر وجان وعشق به زندگی نیز بسیار موثر درهدفمندی تلاش برای آدمیست برای مثال هستند انسانهائی که سالهای طولانی درزندان بوده اند بامدرک دیپلم یازیرآن واردزندان شده ودرزمان امتحان همراه باماموری به جلسه امتحان رفته ودر جلسه حاضر میشوندومهندس ودکترمیشوند ویاشغلی مناسب وحرفه ای تحصیلی ودانشگاهی رامیاموزندوزمانی که ازاد شدندبه یاری دولت استخدام نیزمیشوندوهدف این است که کسانی راکه میتوان نجات دادواز دنیای جرم وجنایت وخط بدور کردیاری کرده وزندگی بایک خطابرای آنان تمام شده تلقی نگرددوحق زندگی دوباره رادرجامعه داشته باشند بی آنکه "اَنگ ومهُر" زندانی بودن راتاهمیشه برپیشانی بکشندوبسیاری نیزبه شرافتمندی ونیکوکاری کارکرده وحتی جزافراد سرشناس نیزمیشوند.درنتیجه همکاری دولت وملت دراینگونه زمینه هاازمجرمی نیزانسانی نیکو میسازد که بتواند چرخی از چرخه ی زندگی رابچرخاند وقصه دوران گذشته ی «بینوایان درداستان ویکتور هوگو» برای باردیگر وبارهای دیگ تکرار نمیشود که جرمی کوچک یاحتی بزرگ صورت بگیرداما همواره باسم مجرمی درخفا زندگی کرده ودرشرم بسر برده,واززندگی نیز افتاده وحتی,عمری به سختی وشرمندگی زندگی کند وقتی شایداگر کسی دست اورامیگرفت میتوانست اورانجات داده وحتی شاهد خوشبختی وپیروزی او را درزندگی باشد.برای مردمان معمولی نیز,درواقع «اسارت روح وقلب وذهن آدمی دردرون خود اوست که میتواند اورا ازهمه ی زندگی نیز محروم کندواورا از"تلاش" درزندگی خود باز دارد».
_____ غریبانه... ____
او غریبانه جستجو میکرد
در غروبی" دوباره بودن را
از شب و باد پرس وجو میکرد
لحظه ی سبز پرگشودن را
بعد او ...هر کرانه ی پرواز
سینه ی بیقرار او می سوخت
باد آشفتگی به غوغا بود
مرغ دل را به هر طرف میکوفت
دیده ی بی شکیب او تا صبح
درد خود را به شب بیان میکرد
چونکه از یار خود سخن میگفت
خاطره در دلش فغان میکرد
بر لبش هر ترانه شد جاری
جویباری ز اشک میگردید
از بیابان ,غم, گذر میکرد
در پی میوه ی بهار امید
آنکه اینگونه بی نشان می گشت
این من ِعاشقِ« رسیدن »بود
قلب خود را به « آرزو » می سوخت
در امید دوباره دیدن بود
...
آه می شد دوباره شادی کرد؟
نه به باغ خیال و در پندار
سر رسد عاقبت زمان فراغ
در گلستان پر گل دیدار؟!
...
طاقتم نیست منتطر بودن
روح پرواز من سفر خواهد
ره بسوی یگانه دلدارم
ای خدا از تو بال و پر خواهد!
سروده ی فرزانه شیدا ¤¤¤
با این تفاضیل می بینیم که بسیاری ازانسانها درزمینه تلاش ممکن است موقعیت های زندگی انان بگونه ای نباشد که جائی خالی برای تلاش داشته باشندواینجاست که مردمان خیرخواه وروشنفکرین جامعه فریاد رس آنان شده بااحیای کانونهاباتفکری برنامه ریزی شده انسانهای بسیاریی را به منطقه ای ازهیجان زندگی میبرندکه او نیزخودرادر زندگی قابل بداند که تلاشی وهدفی رادنبال کنداماانسانی که هیچ امیدی به فردای خود وهیچ سرمایه ای رای آینده نداردبراستی نمیداند ازکجاشروع کند واصلا چه را شروع کندهرچندانسانهای خودساخته ای ازهیچ به همه چیز میرسند اما مابه استثنائات زندگی نباید توجه داشته باشیم که مردم عام درجمعیت بزرگتری ازجهان زندگی میکنند وآمارمردم عامی درسراسر دنیاآماری چشمگیراست .تلاش را زمانی انسان دلپذیر میبیند که بداند برای هدف خویش راهی هست که توان رفتن انرا داشته باشد وتلاش زمانی زیباست که وقتی هدف مشخص شد انسان باپشتکار وهیجان,واعتقادبخود راه رادراولین کام شروع کرده وتاآخرین گام نیز همچنان امید خویش راباتمامی مشقات حاصله ازاین راه درخود زنده بدارد وخستگی خودرابااین اندیشه از تن بدر کند که نیمی ازراه راهرچه بودهرگونه بودآمده ام باقی راه رانیز خواهم رفت وهمین که این جمله رابرای خود بعنوان برنامه ای بداند که می بایت عملکردی درست وبرنامه ریزی شده راانجام دهد وهمواره نیز بخود بگویدکه:من به انتها وبه فرجام هدف خود میرسم وبی شک نیز خواهد رسید ,چراکه زمانی که هدف انسان معین ومشخص باشدوانسان شیفته ی کاری باشد که آنرا هدف قرار داده است وازومند رسیدن به آن راداشته باشدانگاه تمامی تلاش خویش را نیز میذول میدارد تابه سرانجام مثبتی رسیده و با رسیدن به جایگاه موعودبااحساس پیروزی وشادی وموفقیت ,برخود خویش ثابت کندکه خواست وتوانست ورسیدوطعم شیرین این موفقیت چیزی ست که براستی همواره زیباترین خاطره ی انسان خواهد بودبخصوص اگر برای رسیدن به آن سختی های فراوان نیز دیده ومتحمل شده باشد .
¤¤¤ « شب در کشتزاران « نادر نادرپور ¤¤¤
چراغ خرمنی از دور پیداست
شب مهتاب ، در آن سوی جاده
صدای پر طنین سم اسبی
شود هر لحظه در صحرا زیاده
درختانند با بادی به نجوا
سر از مستی به گوش هم نهاده
کنار جاده ها مسکن گزیده
سیاهیشان چو دزدان پیاده
غریو دوردست آبشاری
چو بانگ مست خیزد بی اراده
سگان نر برآرند از جگر بانگ
به پاسخگویی سگ های ماده
نمای قریه در تاریکی شب
چو کندویی ست بر پهلو فتاده
به طاق کلبه هایش پرتو ماه
تو گویی طاقه ی دیبا گشاده
به چشم اید رخ دهقان پیری
که زیر نور فانوس ,ایستاده
نمایان کرده نور صورتی رنگ
خطوطی را در آن سیمای ساده
خطوطی را که جای پای غم هاست
غم شبها و اشک صبحدم هاست
چو برخیزند مرغان بیابان
ز روی سیم ها در رهگذرها
درخشد سیم ها در نور مهتاب
چنان برق مجسم در نظر ها
صدای محو آوازی از آن دور
نهد تا لحظه ای از خود اثرها
طنین افکن شود در شام خاموش
ز سیاحی غریب آرد خبرها
دمد پاتی کنان دهقان فرتوت
غباری تیره در کوه وکمرها
غباری چون بخار گرم آهک
و یا دودی که خیزد از شررها
جدا سازد نسیمی گندم از کاه
براند کاه و بردارد ثمرها
نهد در یک طرف تلی ز گندم
دهد رجحانش از زردی به زرها
براید چون غبار از ریزش کاه
صدایی نرمتر از بانگ پرها
برد بادی در آن خاموشی شب
ز خرمن ها ، سرود برزگرها
بهم ریزد سکوت شب سرانجام
ز آهنگی نشاط انگیز و آرام
صفیر داس دهقانان شبخیز
هیاهو می کند در کشتزاران
ز رقص خوشه موج افتد به خرمن
چنان کز بادها در چشمه ساران
به گندم زار ها تابیده مهتاب
چو بارانی که بارد در بهاران
سرود چند دهقان دروگر
درآمیزد به بانگ جویباران
طنین مبهم زنگ شترها
به گوش اید هماهنگ قطاران
سواد قلعه ای ویران غمگین
به دل جا داده راز روزگاران
ز هم پاشیده چون دودی غم آلود
سیاهی های موهوم چناران
رسد عطر خیال انگیز صحرا
به کنه خاطرات رهگذاران
مکان گیرد در آن گنجینه ی راز
چو در گنج نهان ، انبوه ماران
به گوش اید هنوز از خرمنی دور
صدای گفتگوی آبیاران
زند چشمک دو اختر بر سر کوه
در اعماق سیاهی های انبوه
¤¤¤« شاعر: « نادر نادرپور »¤¤¤
*ـ نو آوری نتیجه خواست و تلاش ماست نه رخدادهای ناگهانی . *ارد بزرگ
سازگاری با زیستگاه و تلاش برای بهتر شدن جایگاه کنونی ویژگی ناب آدمهای پاک است .*ارد بزرگ
*آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کندوراه درست رانشان می دهد بارهاوبارها میزیدوتایادوسخنش جاریست اوزاده می شودو باز هم ,.ارد بزرگ
*آن گاه که،زایش راهی نورااز درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی .*ارد بزرگ
*ـ پایداری و تلاش کلید هر بند بسته ای است .*ارد بزرگ
● پایان فرگرد تلاش ● نویسنده: فرزانه شیدا

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *صوفی گری*

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ● ● فرگرد صوفی گری ● ____ بیداردر خواب, سروده ی « فرهاد آرین»_____ دشنه که پوستین پاره کرد و به رگ رسید بیدار شدآن خفته در خوداسیر این چه بیداریست واز چه روی بر فریاد خودای فرو رفته در چاه میزنی فریاد..؟ یاران زرد روی سپید پوش دیروز یا این سیه روی مردمکان دیروز و سپید پوش امروز.....! کنون تو بگوی این چه برابریست؟ نیست آیا اشتباهی محض و نا ممکن....؟ سبزم ای دوست این گونه می گفتی...! پس دست تو کو ای عدالت گوی دیروز و.....غارتگر امروز ● « فرهاد آرین» ● زمانی که بدنبال,افکارواندیشه ی صوفیانه میرویم بایدبخاطرداشته باشیم,که,دردنیای فعلی ورد روزگارامروزما,نیازما,بیش,ازهرچیزبرآگاهی هاواندیشه های روشنی ست که,درآن قادرباشیم باامروز زندگی کنیم ودرکنارآنکه,درعالم تنهائی خودشایدصوفیانه,ودرویش منش بادنیابرخوردمیکنیم,از یبیعت,وتمامی,آنچه,درزمین هست لذتی عارفانه وصوفیانه میبریم,امانگاه,واقع گرانه,وواقع بین مانیزمیبایست حقیقت زندگی امروزراهمانگونه شاهدباشدکه,هست,چراکه,دردنیای واقعی,امروزکه عصر تکنولژی وعصرفضاست,ودرروزگاری روبه رشد,مانیازمنداین هستیم,که,همپای جامعه ی نوی...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *انتقام*

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● ● فرگرد انتقام ● نه هر که ستم بر دگری بتواند بی باک چنانکه می‌رود می‌راند پیداست که امر و نهی تا کی ماند ناچار زمانه داد خود بستاند . ____از:رباعیات سعدی___ واژه ی انتقام , واژه ی ترسناکیست وازآن بوی تاریکی وزشتی وبدخلقی وبددلی برمیخیزد حضرت علی(ع*) سلام میفرمایند:دربخشش لذتی ست که,درانتقام نیست. واین جمله به تنهائی گویای بسیاری ازچیزهاست که لزومی حتی برتعریف آن نیست,که بسیار واضح وروشن است که قلبی که توان بخشش داشته باشدبایدقلبی بزرگ باشدواگر جزاین بود نمیتواسنست گذشت وبخششی ازخود نشان دهدوآنکه,درفکرانتقام,است ودرچنگال خشم وکینه ها گرفتار,بی شک انسان کوچکی ست که,درکوته نگری خود,دیدگاه ی بسیارمحدودداردووسعت نگاهِ او زیادگسترده نیست چراکه,انسان کوته فکر,انتقام,راچاره راه خشنودشدن خودمیداندامااگر قلبی مهربان,داشت حتی بردشمن خود نیز نمیتوانست ازاری واردکند.عاقلان معمولا دشمنی ندارند وآنان که باینگونه بزرگان,درجنگندجزازسرحسادت وکوته نظری,وکینه نیست ودراین مقام بزرگان عالم نیز تنهابراین گروه,دل میسوزانند وآنان رابردیدگاه کوچک خودسرزنش نمیکنند وحتی دردل آنان ...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *زندگی*

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● زندگی ● در طی تمامی فرگردهای نوشته شده,همواره پایه,واساس همه بخشها ی یادشده برمعقوله ی« زندگی» بناشده بودوتلاش براین,داشتم که بادرنظر گرفتن,هریک کلام بارارزش ازاندیشه های فیلسوف واندیشمندایرانی*ارد بزرگ تمامی جوانب,اندیشه های ایشان رابازندگی هماهنگ کرده,وآنرادرراه زندگی درست بااندیشه های نوین بکارگیریم,بااین وصف درفرگردی که بنام «زندگی» دراینجاداریم احساس میشودتمامی گفته های نوشته شده,درفرگردهای قبلی راتکراری دوباره,باید,که,این خود یازده جلددیگری خواهدشد.لذادرکوتاهی سخن تلاش میکنم تنهااندیشه های *اردبزرگ رایک بیک به تفسیر نشسته واز زیاده گوئی نیزپرهیزداشته باشم تااثربهتری رانیزبرخواننده ی خودشاهدباشم *- آنچه رخ داده راباید پذیرفت اماآنچه راروی نداده،می توان به میل خویش بنانمود.*اُردبزرگ ما همواره,درزندگی روزهای بیشماری,راپشت سر گذاشته ایم که,خاطره هاوتجربیات ماست وبراساس همان خاطره ها وتجبیات آموخته شده ازآن تلاش میکنیم زندگی راادامه دهیم وکمتردچارمشکل شویم , بسیاری ازمابااینکه تمامی خاطرات بنوعی برای همیشه تمام شده است آنرابگونه ای دردآلود وغم آور به...