بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگردآرامش●
¤ بیاز سنگ بپرسیم¤
درون آینه ها
درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما
چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را
نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر
به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است
و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی !
گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام
ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود
از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که دراین خانه
سنگ می ترکد
در آن مقام که
خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر
بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد
که سنگ شدیم
دلم ازین همه
سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام
ما چه می داند
از آن که عاقبت کارجام
با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه
در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر
روی سنگ می ماند ؟
درون آینه ها
در پی چه می گردی ؟
¤¤¤سروده ی: فریدون مشیری ¤¤¤
داشتن آرامش در زندگی بمانندداشتن یکی ازموهبت های خدائی ست وانسانی که قادرباشد بادرون خوددر آرامش باشدهمواره زندگی خوبی رادریپیشروی خویش خواهد داشت. آرامش درزندگی انسان ازعمده چیزهائی ست که نقشی بسیاربزرگ رادرنحوه ی زندگی آدمی بازی مکیندچراکه بدون داشتن آرامش درونی وروحی وفکری وجسمی قادرنیستیم یک زندگی درست رابرای خویش بسازیمانسانهاکمتر به این مسئله توجه دارندکه,آرامش روحی بسیاردر زندگی آنان میتوانداثر گذاربوده,وحتی درجشم آنان نیز بخصوص درسالم بودن وحتی داشتن بیماریها اثر شایانن توجهی راداراباشد چراکه انسان سالم وبیمار چنانچه آرامش درونی نداشته باشد بیماری است وشخص بیمارنیز بیشترازآنچه هست دربیماری خوددچار کسالت ویادرد میشودچراکه روح آدمی پذیرای آنچیزی ست که ماباومیدهیم وزمانیکه روح رادرآرامش نگاه نداشته باشیم وباآشفتگیهای روزمره وفشارهای روزانه وحرص وجوش خوردن هاوغصه خوردنهای بادلیلی وبی دلیل روح خودراپریشان میکینم قادر نخواهیم بودکه بدرستی نیززندگی کنیم, ودر تصمیمات واعمال روزانه خودنیزدچاراشتباهات بیشتری میشویم ونمیتوانیم تمرگز فکری خودراحفظ کرده,ومسائل رابگونه ای بازنگری کنیم که نتیجه ی درست از بررسی وبازنگری,آن داشته باشیم,ودرنتیجه تصمیم درستی را نیزاتخاذ کنیم ازاینروآرامش درونی چیزیست که میتواندبعنوان یک "حُلاّل مشکلات" در زندگی ماحل کننده بسیاری ازواکنش های مادرزندگی باشد بزرگان میگویندآنکه باخودوب درون خوددرآرامش نیست, نمیتواند بادنیای خودنیزدرآرامش بسربرد.درنتیجه آنکس که باخودمشکل نداردوباخوددردرون خویش نیزآرام است ودنیارانیزبانگاهی آرام وباآرامش مینگردومشکلات نیزاوراازکوره بدرنمیکند.چنین شخصی «خودبرای خود» بهترین دوست خواهدبودچراکه همواره میتواندبر زندگی خودمسلط شده,وزندگی را بگونه ای آرام دنبال کندودرعین حال بهترین دوست انسان نیزمیتواند برای,ماباشدچراکه, او , باخود ودنیای خود در آرامش فکری بسر میبرد ودرعین حال مشکلی باخودودنیا ندارد که سرشاراز منفی گرائی ها یا بدبینی ها باشد وآنچه برای ما توصیه مینماید نیز با صداقت وپاکدلی وبدون ریشه های شخصیتی بدی ست که نمونه های آن را درافرادبدخو وبداندیش ومنفی گرا وخودخواه و...می بینیم که اثرسو برزندگی خود ودیگران دارند ,دوستی باچنین شخصی نیزمیتواند چون موهبتی باشد چراکه در کنار اوتجربه ی آرامش روحی شخصی خودرا نیز پیدا خواهیم کردودرزندگی خود نیز روحیه ی ارامی را خواهیم داشت , یاد خواهیم گرفت که چگونه آرام باشیمو چگونه بامسائل برخورد کنیم , چراکه دیدگاه وتفکر فکری وبرخوردهای,اوهمراه,بانگاه,آرام وآرامش بخش او به زندگی نگاهی مختص به اوست ودرنهایت راستی ودرستی وصداقت وزیبائی,درنتیجه اوشخصیتی راداراست درخورتوجه وتقدیر وبراحتی نیز میتواندبادیدگاهی زندگی رانگاه,کندکه بسیاری بعلت مشغله ی فکری وناراحتیهای روحی ودرونی ویاس وسرخوردگیهای خودقادربدیدن آن نیستندوحتی میتواندازبیرون "میدانگاهی"راکه شماداخل آن ایستاده اید حتی بهترازشمابنگردوبرافکاروتصمیمات شماوبخصوص خودروحیه ای مثبت بخشیده وتمامی راه زندگی نیزدرهمه ی مواردیاورخوبی خواهدبود.آشنائی باینگونه,افرادشایدبهترین چیزی باشد که,انسان درزندگی تجربه میکند شمابخواهیدیانخواهیددرکنارایشان نمیتوانیدآشفته وپریشان باشیدوحالت آرام وصبورودوست داشتنی ایشان شمارانیزدرعین داشتن هزارمشکل یاحتی بدترین مشکل آرام میکند.بزرگی فکراین افرادیکی,ازدلایلی ست که شمادرآنان آرامش وصبوری عمیق وخاصی رامشاهده خواهیدکردوحتی گاه,انسان دچارحسرت نیزمیشود وقتی که میبیند که,این شخص چقدرباصبوری وآرامش برزندگی خودوروزگارنگاه کرده,وچقدرتسلط عمیقی برآن داردوچه زیباباهرچه پیش میایدنیزکنار آمده وباآن بگونه ای برخورد میکندکه انگارهیچ اتفاقی نیافتاده است وهمین باعث میگرددکه,اوبراحتی هرمشکلی,راازسرخودبازمیکند وبرای آن نیز مدت زیادی نیزصرف نمیکندتاآنراحل کند وصبر شکیبائی وارامش او همیشه راه حلهای متعددی رادرنگاه اوخواهد آوردکه براحتی,درانتخاب آنان باآرامش یکی رابرگزیده,ومعمولا نیزموفق میشودچراکه,او حتی اگرموفق هم نشود خودرانمی بازد وپس اززمان کمی مجددآرامش وتفکر وتمرکز ثابت خودرابازیافته بکارهای خود بگونه ای مشغول میشودکه قادرباشد مجددچاره ای بر مسائل پیداکنداینگونه افرادمعمولا هیچ چیزقادرنیست آنها راازراهی که درپیش دارندبازداردوانسانهای مصممی نیزهستند که پشتکار فوق العاده زیادی نیزدارند وباآنکه سرشارازارامش هستند درعین حال,انسانهائی سخت کوش وتلاشگر ومفیدنیزهستنددرنتیجه دنیای ارامش دنیای سعادتی ست که هرکسی بتواندانرادر زندگی خود یافته, پیداودرروزمره ی زندگی خودآنرا جائی دهد ,انسان خوشبختی خواهدبود که باوجود داشتن تمامی مشکلات مشترک وهمسان باجامعه ی خودهمواره در ثبوت روحی واخلاقی به سر میبرد ومیتواند چاره ساز مشکلات دیگران نیزباشد.
_____ پشت تصویر سیاه زندگی* ____
پشت تصویر سیاه زندگی
همه چی آروم آروم فنا میشه
بخودم میخندم ازبس که دلم
باز میگه:دنیا پرازوفامیشه
طفلی دل!از بسکه ساده دل بوده
توخیالش رنگ بی وفائی نیست
همه دنیاش پر عاشقی شده
برااون دنیاواسه جدائی نیست
طفلی دل که صدبارم اگه شکست
باورش نبود جفا هم همینه
آسمونش اگه آفتاب ,اگه ابر
بخودش میگفت که" "زندگی اینه"
باورش نبود که آدما همه
با دلای سنگی شون زاده شدن
رسم عاشقی مرام دلهانیست
واسه دل شکستن آماده شدن
باورش نبودکه وقتی واسه عشق
همه هستی شو هم رومیکنه
آب ازآب تکون نمیخوره,آخه
هرکسی با بدیهاش خومیکنه
دیگه فرقی ام نداره دیگری
پیش پاش قلبشو قربونی کنه
شایدم توُی دلش بازم میگه
بهتره این دلو زندونی کنه
اگه,راستشو بخوای بهت بگم
گرچه,هرچیز ی یه اندازه داره
دل ما ولی توی زندون غما
حالا هرروز, تُرکی تازه داره
اما ماقربونی همین دلیم
اینه که, بازی دنیامال ماست
تا میشد هرکسی قلب ما شکست
شاهدحرفای من همون خداست
شاهدحرفای من همون خداست.
چهارشنبه 21 فروردین1387
________ فرزانه شیدا _______
ازاینرو ست که میگویند جائی که آرامش نباشد خوشبختی وراحتی وزندگی حتی وجودنداردچراکه افراد دراشفتگی هرگز توان زندگی درستی رانخواهندداشت وبهرسوکه نگاه کنند مشکلی برایشان وجوددارد که میبایست به حل آن بپردازندواین خودخستگی روحی ایجادکرده شادی وآرامش را,اززندگی آنان دورمیکند ونمیتوانند نه خودمشکل گشای خودباشند نه برای دیگران سودی داشته باشند چونکه,انقدرخودگرفتار واشفته اند که,دیگر جائی برای فکرکردن به دیگری یایاری بدیگران باقی نمیماند .انسانهای آرام معمولا دوستان بسیار زیادی رانیز درگِردخود خواهند داشت چراکه نیاز آدمی به ارامش همه را جذب چنسن ادمی میکندکه حضور وجوداو به,آنان نیزآرامش روحی میدهد حتی,اگر بااو درد خودرانیز بازگو نکنند.وصد البته برای هر چیزی دردنیا نیز شکل مثبت ومنفی وجود دارد آرامشی که ازروی نادانی باشد هرگز نمیتواند سودمند وزندگی بخش باشد واگرهمواره کسی درارامشی ناشی ازبی خیالی یا لاابالی گری بسر برد انگاه است که زندگی خودرارو به فنا برده وباعث خشم وناارحتی دیگران نیزخواهد شد.ارد بزرگ میفرمایند:آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.ارد بزرگ
البته بایداین تفکر اشتباه راازذهن خواننده ی این متن نیزدور کرد,که هدف ایشان از گفتن اینجمله این نیست که انسان نمی بایست "آرامش "داشته باشد که هدف آرامشی منفی,از سر نادانی ولاابالی گری وبیفکری هائیست که بسیاری ازانسانهارابه انسانهای بیکاره,وبه,اوباشی تبدیل میکند که زندگی دیگران را نیز درمحدوده ی وجود وحضورخود به مخاطره می اندازند
¤¤¤ .. وندانستن...¤¤¤
شست باران بهاران
هر چه هر جا بود
یک شب پاک اهورایی
بود و پیدا بود
بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند
لیک پنداری
هر کسی با خویش
تنها بود
ماه می تابید
و شب آرام و زیبا بود
جمله آفاق جهان پیدا
اختران روشنتر از هر شب
تا اقاصی ژرفنای آسمان پیدا
جاودانی بیکران
تا بیکرانه ی جاودان پیدا
اینک این پرسنده می پرسد
پرسنده : من شنیدستم
تا جهان باقی ست مرزی هست
بین دانستن
و ندانستن
تو بگو ، مزدک ! چه می دانی ؟
آنسوی این مرز ناپیدا
چیست ؟
وانکه زانسو چند و چون
دانسته باشد کیست ؟
مزدک : من جز اینجایی
که می بینم نمی دانم
پرسنده : یا جز اینجایی
که می دانی نمی بینی
مزدک : من نمی دانم چه
آنچه یا کجا آنجاست
بودا : از همین
دانستن و دیدن
یا ندانستن سخن می رفت
زرتشت : آه ، مزدک !
کاش می دیدی
شهر بند رازها
آنجاست
اهرمن آنجا
اهورا نیز
بودا : پهندشت" نیروانا" نیز
پرسنده : پس خدا
آنجاست ؟
هان ؟
شاید خدا آنجاست
بین دانستن
و ندانستن
تا جهان باقی ست
مرزی هست
همچنان بوده ست
تا جهان بوده ست
¤« مهدی اخوان ثالث » ¤
البته مشخص است که دردانستن وندانستن فرقی هست, اینکه بدانیم از چه "آرامیم" یاازچه"پریشان" چگونه انسانی هستیم وآرامش وپریشانی ما دقیقااز چیست همه وهمه نماینده شناخت مااز خودماست درهمین راستاباز ارد بزرگ میفرمایند :آنانیکه همیشه درآرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند .ارد بزرگ
وبازهدف ایشان این نیست که بگویند آشفته زندگی کردیا آشفته بودن درزندگی بهترازداشتن"آرامش" است بلکه ایشان ضد ومخالف آرام وآرامشی هستندکه,انسان راروبه تزلزل اخلاقی وباعث نادانی وکورچشمی آدمی دذهستی وبدون اوگرددوموجب شود که,انسانی چون یک شخص مزاحم همواره,درزندگی دیگران نقش فردی رابازی کندکه همگان باید باوبرسندویابایدخرج,اورابدهندوبه مسائل اوتوجه کنند ومشکلات اورانیزحل کنند ومتوقع است که همگان,می بایست همه ی کاروزندگی خودرارهاکنندوفقط بفکراوباشندهمه,الاخوداو!چنین آدمی مسلم است جزیک انسان وابسته وشخصیتی مبتذل وبیهوده هیچ چیزبرای ارائه ی شخصیت خودنداردومعمولا نیزتاآخرعمر بلای همگان وبقولی وبه زبان ساده تر آویزان دیگران است ووابستگی اوازسربیخیری یا بی توجهی او به خودبه زندگی وبه دیگران همیشه باعث میگردد که درجای ثابتی باقی مانده هرگز قدمی در زندگی ترقی نکند وهمیشه نیز دست نیاز بسوی دیگران دراز کند وحتی شرمی نیز ازاینکار احساس نمیکند اینگونه افراد معمولا با توقعات خود از خانواده وجامعه انقدرپیش میروند که گاه دیگران,رابه جان آورده,وحتی طردمیشوندوچون معمولا خانواده,وبخصوص والدین کمترقادر به طردفرزندیاعزیزی ازخودهستند ممکن است مثلا, پدرومادری تاآخرعمر خرج این فرزند راهم بکشد وزمانی که,اوبا دنیای خودپس از, نبود والدین روبروشدوتنهاماندآنگاه, شایدتازه بخودبیاید که ای وای نه کسی شده است ونه دیگرزمانی دارد تاکسی بشودوباز باهرچه بجامانده ازوالدین است مدتی راسرکرده وسرانجام نیزانسان بدبختی میشود که یایکنفر دیگه راپیدا میکن به اوآویزان شده بساطی راکه باوالدین داشت حال باهمسری ودوستی وآشنائی ازسرگیردیاکوچه گرد وویلان خیابان خواهدشد وپای حرف اوکه بنشینیداین او نیست که بادنیا نساخته است واگر بجائی نرسیده ازآن جهت است که,دنیاخوبی وخوشی اورانمیخواسته است واینجاهم بازدنیاست که باید بفکراوباشد نه اوبه فکردنیاوعمروهستی خود,وبازهم معتقد است که"آرامش دنیای" او که توسطدیگران برایش فراهم شده حق اوست درنتیجه "بهترین سعادت زندگی"اومحسوب میشودبی آنکه بدانداینگونه درآرامش بودن او,درواقع حق آنانی ست که چنین آرامشی رابرای,اوفراهم آورده اند تادرلاابلای گری او اوخودراآرام,ودرآرامش ببیند."آرامش کنونی او"بدبختی بسیاری ازانسانهای پیرامون او چه,درخانواده یاجامعه واجتماع وحتی کشوراوست.درموردجامعه ی خانواده و یاجوامع بزرگترنیز"اردبزرگ" میفرمایند:*آرامش اگرهمیشگی باشد سستی وپلشتی رادر پی دارد*.افرادیک خانواده,ویک جامعه,اگر به آرامشی نادرست مبنی برتنبلی,وازسرکوته فکری خودعادت کنند فاتحه ی آن خانه,وخانواده,و جامعه وملت و کشوررانیز بایدخواند.درواقع "جائی که صلح وآرامش نیست زندگی هم نیست "وهرچه شماسعی کنید خودبه زندگی سروسامان بدهیدنیز بازعوامل خارجی مانع آن خواهندشدکه شمایک زندگیِ راحت راداشته باشید ودرآرامش وراحتی فکرزندگی کرده"امورات"بگذرانید خانه ای که حتی متاسفانه معتادی رادردرون خود جای داده است نیز بگونه ای خانه ی شمشیر است که حال اووموقعیتهای اونیز چون شمشیریست که هم بردل اعضای خانواده زخم میزندهم خوداوهم زندگی اووخانوادگی اودرهمین بین درهرکجا شمشیرهائی امثال این درد موجود باشدزخمه ی دل وروح واحساس نیز هست واز آنجا ارامش رخت برخواهد بیست وشمااحساس خواهید نمودکه تلاش شما برای زندگی همواره به بن بست میرسد
¤ جایی که شمشیر است آرامش نیست .ارد بزرگ ¤
در نتیجه زندگی وقتی معنای واقعی خودراخواهدداشت که یاشکل درست "آرامش "رانیز درآن داشته باشیم ودرتمای محیطی که درزندگی باآن سروکارداریم قادربه ساختن محیطی آرام برخود ودیگران باشیم ودیگر موقعیتهای زندگی نیزاینگونه آرامشی راازماسلب نکنددرحقیقت برای بزرگان از سوئی آرامش وجود ندارد ازوسئی دیگر ارامشی عمیق را دارند که توضیح آن بحث مفصبلی را میطلبد که دراین جاتوضیح کامل آن مقدورنیست وباین بسنده میکنیم که ایشان,هرگز بخاطرداشتن آرامش ازکارهائی که بنظر ایشان مهم است وباید خودآنرا انجام دهند دست نمیکشندودرعین حال درآشفته ترین موقعیت قادرندآرامشی رابرای خود فراهم کنند که,درک آن بربسیاری نیزمشکل است .وگاه با بی احساس بودن یاخودنمائی کردن یا بی تفاوت بودن,درنظر عوام اشتباه گرفته میشود.درهمین موضوع می بایست گفت خانه روح ودل وفکری آرام است که روحی بزرگ واندیشه ای تعالی درآن زندگی کندآنگاه خانه ی زمینی مابرسطح خاک نیز "آرامش"خواهد داشت پی درتمامی فرگردها بیک نتیجهی واحد رسیدیم انسان برای یک زندگی مناسب ودرخور شان وشخصیت ومقام انسانی خوددردرجه ی اول می بایست فکرروح ودرون واندیشه ودل خودراوسعت بخشیده رشدداده,وبه مکانی برساند که قادرباشدبرتمامی مشکلات تسلط داشته باآن سازش کرده ویاباآن مقابله کندانسان متعالی کسی ست که خانه ای درآرامش دل وروح وزندگی داردوهمچننین دنیای امروز وفردای خودر نیز به آرامش میکشد وزندگی دیگران رانیز رونق وجلای خاصی بخشیده که توسط آن زندگی آرامبخش روح وقلب همگان باشد.
¤ قامت عشق ¤
بر دل و قامتت «ای عشق» اگرجا بشوم
غصه ای نیست اگر «واله و شیدا» بشوم
منتظر نیست دلم مهر تو دیدن شب وروز
بس مرا,زآنکه به شوق تو شکوفا بشوم
خوش دمّی را که غم عشق تو باشد بدلم
ورنه بی عشق تو آواره ی صحرا بشوم
یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷
¤ فــرزانه شـــیدا¤
عشق ازجمله چیز هائی ست که آرامش روحی دلهارافراهم میسازدواگرعشقی باشدکه توسط آن آدمی روح وقلب خویش را به,آرامش عرش خداوندی برساند آنگاه,آرامشی راخواهد یافت که درآن همواره,عاشقانه میتواند آرامشی درخور تحسین نیزداشته باشددرزندگی عشق بعنوان درد خانمانسوزی شناخته شده است که,آدمی را دربدر وسرگردان میکند اماهمواره درزندگی شاعران ونویسندگان عشق وبوده,وهست که آنان راشاعر ونویسنده کرده,ومیکند ومعمولا عشقی زمینی که سرانجام آن شکست درونی قلب است همواره باعشق خداوندی آمیخته وجلائی دیگر به دل وروح بشری میبخشدوشاعرونویسندگانی چون شاعران ونویسندگان بزرگ شناخته شده ی دنیا رادرتاریخ زندگی ما,ماناوپایدارمیکندوقلم,این افراد که گاه فریادنیز میزند بازقلم "آرامشی" است برآنان که فریادرا نمیشناسندویا قدرت فریاد نداشته راه فریاد دل,را گم کرده اندوروح خویش را بی یاری قلم در سیاهی هائی میبینند ازاینکه توان ابراز آن رانیز ندارندوشاعر ونویسنده در جای ایشان فریاد میزندشاعرالنی چون شمس مولانا حافظ...شهریار ,مشیری ,نیماو...بسیاری دیگرازشاعران مطرح جامعه که با گذر سالیان سال نیز همواره وهمچنان,در جامعه مطرح بوده هستند وخواهند بود ."باشد که همواره "قلم" شنیده شود در صدای حق وعدالت ".
پایان فرگردآرامش●به قلم:فرزانه شیدا●
نظرات
ارسال یک نظر