● فرگرد آزادی ●
*- آزادی باجی به مردم نیست !چراکه مال وداشته آنهاست.*ارد بزرگ
خدا
ایران من
ز کوشش و دانش ز ایمان من
سر افراز و پاینده ایران من !
قدم راسخ و پر ز نیرو تنم
دل و جان ودانش به کار افکنم !
چو میراث من از نیاکان من
هنر شد مخور غم تو جانان من !
سحرگه چو سازم من آهنگ کار
سرم پر ز شور ودلم بی قرار
که علم و هنر را به نیرو زنم
به گردون کنم بیرق تو علم !
به کف آهن تفته سازم خمیر !
که آزاده مانی وطن ای کبیر !
ترا چون گلستان کند سعی من !
ترا مهد ایمان کند رأی من !
بود خاک تو خون به رگهای من !
سرور تو امید فردای من !
من آن زاده از نیت آرشم
که بهر وطن جان به آتش کشم !
ره من بود راه مولی علی !
بمان سر بلند فخر دنیا ! غنی !
شکر
«سروده ای از: حمید مصدق »
نه نه نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است
سروده ی : «حمید مصدق »
در گام اول لازم است که آزادی رابرای خودمعناکنیم,وازخودبپرسیم که ماچه چیزرابرای خود«آزادی» مینامیم,وچه مرزومحدودیتی برآن قائل هستیم وبعنوان فردی که ازسوی خداوند آزاد آفریده شدودرخلقت انسان به«آدمی» قدرت عقل واندیشه وتفکر نیزداده شد چگونه میتوان اوراازدیدگاه یک فرداسیرنگریست که,به هیچ عنوان باقانون عقل درست درنمیآیدومنطق جاری دراین اندیشه حکم میکندکه زمانی که خالق ما انسان را,انسانی آزادمعرفی میکند چچرا می بایست آدمی خودبرخودیاازسوی دیگری اسارت راقبول داشته وپذیرای اسیر ی خودباشد مسلم است که خداونددر قانون طبیعت انسان خوی آزاده ی اورا نیززمانی که باو بخشیده است انتظار آزاد منشی اورا نیز داشته است وانسانی که ازبدوتولد باذاتی پاک زاده میشوداین تربیت ودانش زندگی اوست که درپیرامون اوازانسان انسانی آزاده یااسیریادنباله رویاقربانی یا برده را میسازدوبازاین ما انسانها هستیم,که قانونهای زمینی ومرزهای انسانی خودرابرای یکدیگر تعین کرده ایم,اگر به خواست خداوند بعنوان بزرگترین استادزندگی خودنگاه کنیم وحرف اورا پذیراباشیم هیچکس دردنیااسیر زاده نشدوهرگز خود خدواندنیز بین آدمیان سفیدپوست وسیاه پوست وزردپوست وسرخ پوست خویش نیزتفاوتی قائل نبودنه آنگونه که ما « آدمیان» قائل شدندوحتی به بردگی واسارت نوع وانواع بشر دست زده,وتا سالها نیز بین خود ودیگری حتی بین رنگ مو وچشم خود نیز این تفاوت را قائل بودند که سفید پوست را فرشته , سیاه پوشت را شیطانن یا برده بخوانند.در مقامی کمترازخویش قراردهدواوراازحق زندگی آزاد درجامعه ی بشری خود محروم کنند اندیشه های نوین بتدریج تمامی اینگونه,افکارراپس زده ورد نموده است وامروزه درجهان آدمیان یکسان وبرابرندخواه پوستی ورنگ چشمی متفاوت داشته باشند خواه از ملتی ضعیف تر باشند ودر جهان سوم زندگی کنندویااینکه,از لحاظ دانش وبیشنش تفاوتی بایکدیگر داشته باشند وامروزه نیزبزرگان واندیشمندان وعالمین جهان درعقیده با یگدیگر متحدهستند که رنگ پوست وتفاوتهای ظاهری ونوع دین وآئین وسنت هیچ یک عاملی براین نیست که مادیگرانسانهای دنیاراازخود کمتریابالاتر بدانیم ویکی درخدمت دیگری باشیم واگرچه دنیادرقانون هستی خویش نیازمند کسی چون خداونداست تاچرخه ی دنیابچرخد ودر زمینه های زندگی زمینی نیازمند مدیران وشایستگانی هتسیم که برنامه ریزی هااساسی واصلی وقانون بندی های جوامع راسروسامان دهداماهیچیک ازاینها به معنای اسیر بودن شخص زیر دست دردستان مدیریت وبزرگان جامعه نیست چراکه حق آزادی وهمه نوع آزادی ازجمله,آزادی فردی ,آزادی اجتماعی وآزادی تفکرو... یک بیک حق انسانی انسان درهرجامعه متفکروروشنفکری ست و قانون تمامی ممالک دنیانیز همانگونه که در فرگردهای پیشین گفته شده,امروزه تابع قوانین مشترکی ست که,درآن حق انسانی وحقوق بشروآزادی فردی واجتماعی اوودر سرلوحه ی قوانین هر کشوری که دردمکراسی بسرمیبرد قرارداردواین نتیجه ی سالهای بیشماری ست که تاریخ خود گویای این بوده است که,انسان دراسارت هیچگاه اسارت رانمیپذیرد وبرای ازادی خویش تلاش میکند چراکه ذات او خواهان آزادیست
¤ با تحقیقی ساده نمونه ای ساده راازتعریف آزادی رادراسلام ازنظر میگذرانیم که,درسایتی مذهبی "آزادی دراسلام" رااینگونه تعریف میکندکه بدنیست نگاهی به آن داشته باشیم :
¤ «کلمه آزادی»باهمین معنایی که,امروزدارد.ازچندقرن پیش برزبانها افتاده،وشایدسبب اختراع این کلمه،نهضت تمدن اروپایی است که ازیکی دو سه قرن پیش شروع شده،ولی معنای این کلمه ازاعصار خیلی قدیم درذهنها جولان داشته،وبه صورت یک آرزودردلها بوده است.اصل طبیعی تکوینی که این معنی ازآن ناشی می شود این است که"آدمی"دروجودخودمجهز به,اراده است(اداره)آدمی راواداربرعمل می کند اراده یک حالت نفسانی است که اگرازبین برودحس وشعورازآدمی گرفته می شود،ودرنتیجه،انسانیت او باطل می شود.
چیزی که هست این که انسان یک موجوداجتماعی است طبیعت او،اورا بزندگی اراجتماع سوق می دهد ومی گوید:یک فردباید (دلو)خودرادربین (دلوهای) دیگران بیاندازد،اراده وفعلش رادراراده وفعل دیگران داخل کند.این طرز عمل منجربه آن می شودکه آدم دربرابر قانونی که حدودی برای اراده,وافعال مردم معین کرده,واراده هاوافعالراتعدیل کرده است،خضوع کندپس همان طبیعتی که بیک فردانسان ،آزاد مطلق دراراده وفعل می دهد عینا همان طبیعت،اراده وعمل رامحدودو"طلاق" ابتدایی,و"حریت"اولی رامقیدمیسازد.قوانین مدنی حضار،چون(بطوریکه خواننده,دانست)ساختمان احکام خودرابرپایه کامروائیهای مادی(گذشته،نتیجه آن شده که ملتهادرمعارف,اصلی واساسی دینی"آزاد" باشندبخواهندملتزم,به آن بشوندنخواهندنشوند همچنین درامراخلاق وهرچه ماورای قانون باشدوانسان بخواهدواراده,واختیارنماید،درتمام اینهامردم "حریت" و"آزادی" دارند معنی" حریت"درنظرتمدن جدیداینست.
امااسلام:چون(همانطورکه معلوم شد)قانون خودرابراساس توحیدودرمرتبه دوم برپایه اخلاق فاضله گذاشته,وبعدمتعرض هرامرکوچک وبزرگی,ازاعمال فردی واجتماعی,هرچه میخواهدباشد- شده پس:هیچ چیز نیست که انسان وابسته به,آن یاآن وابسته به"انسان"باشدمگرآنکه شرع اسلامی درآنجاقدم گذاشته یااثرقدم شرع،پیدااست بدین ترتیب،"حریت"به معنای گذشته هیچ مجالی دراراده,وافعال مردم ندارد!چرا،آدمی درهمه آنهاازقیدعبودیت(وبندگی غیرخدا)آزاداست،گرچه این یک کلمه,است،ولی اگرکسی درسنت ورویه ی اسلامی وهمچنین سیره ی عملی که,دعوت به,آن کرده وبین افرادوطبقات اجتماعی برقرارنموده,بطورعمیق بحث وبررسی کند،وسپس روش اسلامی راباروشهای آقائی وسروری وزورگوئی اجتماعات متمدن چه بین افرادوطبقات خودشان،وچه روابطی,که بین ملت قوی باملت ضعیف،برقراراست مقایسه کند،می فهمدکه چقدراین یک کلمه معنای وسیع ودامنه داری,دارد(این آزادی درعقیده که معنایش آزادی ازقیدعبودیت غیرخداست)
ازنظراحکام هم اسلام،درروزیهای پاکیزه ومزایای معتدل حیات که خداوند مباح فرموده،توسعه ی کامل داده البته بدون افراط وتفریط.
***
این مطلب خیلی عجیب است که عده ای ازمفسرین وکسانی که,دراین زمینه ها به بحث پرداخته اند،بازحمت فراوان خواسته اند,که اثبات کنند،دراسلام،آزادی عقیده,وجوددارد.
وبه آیه" لااکراه فی الدین" ونظائرآن,استدلال کرده اندخواننده ی محترم میتواند بحث مفصل تفسیری ذیل آیه بالا ومعنای آنرادرجلد دوم"المیزان" مطالعه کند،چیزیکه اینجامی توانیم بگوییم اینست که معلوم شدتوحیداساس همه نوامیس اسلامی است،معذالک چگونه ممکن است اسلام قانون"آزادی عقیده"راتشریح کند.آیااین ،جزتناقص صریح،معنی دیگری دارد؟
اگرکسی بخواهدبگوید:دراسلام عقیده آزاداست،عینا مثل اینست که بگوید:درقوانین مدنی ازحکومت قانون آزادند.به عبارت دیگر،"عقیده "یعنی پدیدآمدن یک ادراک تصدیقی درذهن انسان:"عقیده" یک عمل,اختیاری نیست که بشوددرآن منع یاتجویزکرد،مردم,راآزادگذاشت یا بنده چیزیکه قابل منع واباحه است،التزام باعمالیست که,ازعقیده ناشی می شود مثلا:دعوت بعقیده، قانع ساختن مردم به یک عقیده، نوشتن ونشر "عقیده" ازبین بردن عقیده مردم ومبارزه باکارهایی که مخالفین عقیده انجام میدهند. اینها کارهائیست که قابل منع وجواز است.معلوم است که اگراین کارهاباموادقانونیکه بین یک اجتماعی دائراست یاپایه واصل یک قانون،مخالف باشد،مسلما ازطرف قانون،جلوگیری خواهدشد.اسلام،درتمام قانونگذاریهای خود،جزبرپایه ی" دین توحید" اتکائ نداشته است،دین توحید،یعنی دینی که سه,اصل مسلم راقبول داشته باشد:توحید،نبوت،معاد.این سه عقیده اساسی عقائدی است که مسلمین،یهود،نصاری ومحبوس(اهل کتاب)برآن اجتماع دارند.
نتیجه گرفتیم که:چرادراسلام "حریت "دیگری وجود داردکه عبارت است از"آزادی".
سایت دستان نت « پایان متن»______
مادرزندگی روزمره ی خوددرپی آزادی روح ودل,وافکارخویش هستیم وهمواره بدنبال راهی میگردیم که احساس آرامش وامنیت و صلح رادر پیرامون خوددردرون ودراندیشه ودرروح وفکر خود احساس کرده وباآن خودراآسوده بدانیم بااینوصف کدامین آأمیست که پذیرای,این باشد که آشنائی ودوستی وهمسری وهمسایه ای و.... انسان رااسیر برده ی خویش تصورکندومانیز بیچون وچرابدون پرسش بدون داشتن دلیل قانع کننده,آنرا پذیرفته وتابع خواسته ی کسسی باشیم که بااسارت ماراحتی شخصی خودراطلب میکند نه آسایش وراحتی,وخوبی وخوشی مارادرنتیجه هرگزدراینگونه مواردی کسی زیر بار این نخواهد رفت که,خودرابرده ای دردست,انسان دیگری وانسانی هماننداو باهمان شکل ظاهر انتسانی چون خود,بداندومسلم است که باآن برخوردی شدید خواهد کرد وحق خویش رابرای آزادی خودتا پای مرگ جستجومینمایدوحق انسانی خویش را نیز بازپس میخواهد.
¤ « نه خون، نه آب، نه آتش »¤
چگونه اینهمه باران
چگونه این همه آب
که آسمان و زمین را به یکدیگر پیوست
به خشک سال دل و جان ما نمی فشاند؟
چه شد ؟ چگونه شد آخر که دست رحمت ابر
که خار و خاک بیابان خشک را جان داد
لهیب تشنگی جاودانه ما را
به جرعه ای ننشاند
نه هیچ ازین همه خون
که تیغ کینه ز دلهای گرم ریخت به خاک
امید معجزه ای
که ارغوان شکوفان مهربانی را
به دشت خاطر غمگین ما برویاند
نه هیچ از اینهمه آتش
که جاودانه درین خاکدان زبانه کشید
امید آنکه تر و خشک را بسوزاند
بپرس و باز بپرس
بپرس و باز ازین قصه دراز بپرس
بپرس و باز ازین راز جانگداز بپرس
چه شد چگونه شد آخر که بذر خوبی را
نه خون نه آب نه آتش یکی به کار نخورد
بگو کزین برهوت غربت ظلمانی
چگونه باید راهی به روشنایی برد ؟
کدام باد درین دشت تخم نفرت کاشت ؟
کدام دست درین خاک زهر نفرین ریخت ؟
کدام روزنه را می توان گشود و گذشت ؟
کدام پنجره را می توان شکست و گریخت ؟
بزرگوارا ابرا به هر بهانه مبار
که خشک سال دل و جان غم گرفته ما
به خشک سال دیار دگر نمی ماند
نه خون نه آب نه آتش
مگر زلال سرشک
گیاه مهری ازین سرزمین برویاند
¤ سروده ی: « فریدون مشیری »¤
مادرزندگی خودبرای یافتن روحی آزاده ی خویش تلاش میکنیم خودرابشناسیم چراکه,میدانیم ازخود به خداوندخویش میرسیم ودیدگان روشن وآزاده ای بدست خواهیم,آوردکه توسط آن برحق رفتارکنیم,وانسانی پاک ودرست وسربلند در مقابل خداوندوخود باشیم تمامی انسانها حتی بدترین آنان درنهادخودخواستاراین هستند که,ایشان رادرهمه جاقبول داشته باشندودوست داشته باشندوحرمت ایشان نیزحفظ گرددپس بااین احساس دورنی که احساسی طبیعی وانسانیست چگونه میتوانیم بعنوان یک انسان ازانسانی دیگربخواهیم بدون چشمداشت راحتی, وآسایش وروفاه وامنیت خویش درخدمت ودراسارت ما باشد وبی چون وچراهرچه میخواهیم انجام دهد که حتی اگر زیردست کا نیز باشددرقبال ساعتی که برای, راحتی مامیگذاردتادرخدمت ماباشدپول وحقوقی دریافت میکندکه زمان,آزادی خودرابرای ماصرف کرده,است واین رانوعی کارونان دراوردن برای زندگی خویش میداندحال,میخواهدزنی باشدکه کارخانه ی مارانجام میدهدیا گارسونی یاکارمندی یاوکیلی ووزیری چراکه,اینوع,درخدمت دیگری بودن وبه,اموری رسیدگی کردن « کار» محسوب میشود ودرقبال آن نیزمبلغی دریافت میشودتاامور زندگی نیزبرای همگان بگذرد این است که,هیچکسی,دردنیای کنونی,اگردرخدمت انسان دیگری کارکنداین,انسان هرچقدر بزرگترودرمقامی بالاترازاو باشدبازموظف است که باوبه,چشم کسی نگاه,کندکه,اورااسیتخدام خود کرده,است وهرگونه آزاروازیت جسمی وروحی برکسی که زیردست ایشان است درقانون دنیا وکشورهای پیشرفته جهان محکوم,است چراکه,اگرکسی برای دیگری,درهرمقامی که,هریک هستند کارمیکنداسیردیگری محسوب نمیشودکه اجازه,داشته باشندحتی برسراوفریادبزنندویادستی بروی اوبلند کنندکه,اونیزحرمت انسانی خودراداردواگردرجایگاه پائین تری قراردارد مبنی براین نیست که,ازانسانیت اوچیزی کم شده باشددر«دنیای حق وانسانیت وعدالت »هیچ,انسانی درهر جایگاهی که هست خاص وعام کمترازدیگرانسانی «انسان»نیست وازانسانیت اوچیزی کم نشده است اگراین رئیس است وآن دیگری حتی پادوی او وچنانچه ظلمی,وآسیب وزیانی نیز چه ازلحاظ روحی چه از لحاظ جسمی انسانی برا انسان دیگروارداودر خواه آن شخص همسریا فرزرنداوباشد یازیردست وخدمتکارخانه ی او یاکارمند و.... بهرشکل یک انسان است وشخص درجوامع پیشرفته حتی حق شکایت ازاین شخص راداردکه باودرجایگاه مدیروبالاسر ظلم وستم وآسیبی رواداشته است وقانون نیزاین شخص راچه,درمقام بزرگترین انسان وپولدارترین وقدرتمند ترین شخص آن کشور باشدچه,یک رئیس چه یک مدیر مغازه که فروشنده خودراآزاردهد...درهرمقاتم تفاوتی نمیکندبشدت بااوبرخوردخواهد کردوبسیارنمونه هارامیتوانم,نام ببرم,که تنهابعلت اینکه شخصی بازبان آزاردهنده ی روحی فردزیردست خودبوده است به,زندان نیزافتاده است ونمونه های آنرادراروپابسیار دیده ام که کارمندی ازرئیس خودشکایت کرده وحتی باعث برکنارشدن افرادی میشوندکه تنها کلامی نادرست به,آنان گفته است واخیرابودکه یک وزیرخانم,درنروژ برکنارشدچراکه به منشی خانم خودگفته بودالان وقت باردار شدن شمانبودکه مجبورشویدمحل کاررابعلت بارداری مجبوربه ترک کارشوی,وبدون توجه به نیازمحل کارخودازمرخصی استفاده کنی(طبق قانون کارمندی معمولا کارمندباردارمیتواندازخدمت معاف شده وحقوق اوبطور کامل نیز پرداخت میگردد)وهمین سخن باعث گردیدکه شدیدابااین خانم وزیر برخوردکرده,وایشان راازکاربرکنارنمودندبااین عنوان که,این خانم منشی انسانی آزاداست وحق داردهروقت که خوددوست داردباردارشودورئیس بودن شمااین حق رابه شمانمیدهدکه,برای زندگی,اوتعیین تکلیف نموده,وبگوئیدچه,موقع برای شمامناسب است که,اوزندگی کندیاباردارشودواینک که,به,روح این نیز خانم صدمه روانی زدیدکه,اوناراحت,ازاین باشد که چراباردارشدوچرامجبور به ترک کار بعلت بارداری شدکه حق مسلم اوست شمامی بایست خسارت آنرانیز پرداخت نمائید .
_____ الهه شعر سروده ی فرزانه شیدا______
از زخمی بر الهه شعر ،
زخمی بدل گرفتم
تا الیتیام
راهی باقیست
بس دراز!
و گرچه چون شاعر
بی واژه بماند
یا به سکوت در آویزد
خود مرگ شاعری ست اما
(حاشا اگر از مرگ هراسیده باشم.شاملو)!
¤ فرزانه شیدا /یکشنبه 22 اردیبهشت 1387¤
درواقع اینگونه بایدبگویئم,که ماهم میتوانیم,بادست کسی رابزنیم,وهم بازبان,وتفاوتی نمیکندکه شخص درهرکجاخانه یامدرسه یامحل کارواجتماع بازبان خودشخصی,رازده,وآزاردهد وروح اورابرنجاند یابادست خوداورابزندکه انسانی که بادیت نیز کتک میخوردروح اونیز آسیب می بنینددرنتیجه,اینراخشونت رفتاری وزبانی نام میگذارندومعتقدند که هیچ انسانی حق نداردبازبان,ورفتارواعمال خودنارحتی,وآسیبی برانسانی دیگرکه,ازلحاظ روحی چه جسمی وارد کندواگرکردمجرم محسوب میشوداین,است که مقام انسان درهر جایگاهی هم,که باشدمقام والای انسانیست,واحدی حق این رانداردکه دیگری راخواروکوچک کرده وباوآسیب برساندحتی,اگر فرزنداوست وکودکی ونوجوان وجوانی درزیردست دیگری خواه,والدین باشدیاملت یادولت میبایست بگونه ای درست وانسانی آموزشهای لازمه زندگی رابه اودرخانه,واجتماع ومدرسه ومحل کار بدهندوهیچکس حق نداردانسانی رابخاطر کمبوددانش یاکوچک بودن ازلحاظ سنی,یافقیر بودن یا هردلیلی که برتری اجتماعی یکی بردیگری,راشکل میدهدکسی راآزاردهدوزیان وآسیب روحی وروانی وجسمی براو وارد سازد .
¤ __ اسیر__¤
در دیوارها ...
اسیرم ,در سکوت
در بودن
باتمامی پنجره های گشوده
و درتیک تاک لحظه ها
در لبهای آینه
که جز سکوت
هیچ نمیدانست
هیـچ نمیدانست
و جزنگاه,هیچ نمیگفت
من اما
باسرودِسردِ آینه
درنام"سکوت "
خیره ام
چه خواهم گفت بااو
نمیدانم
چه رامی جـویم ؟
نمیدانم !!!
با دستهای بیقرار
که مبهوتِ
لمس دیواری ست
سـردو بی احـساس
پیرامون اتاق را
حـس کرده ام
در لحظه های تماس
درهای رفتن ایمن
از گذر باد
پیچیده در
تارهای تنبیده ی
" غربت "
چه,بیرحم بربی کسیم
چـشم دوخـته اسـت
گوئی اسیرم
با تمامی
پنجره های گشوده
در دیواری سـرد
در آئینه ای
خاموش و بیصدا
در درهای بسته
در خود... آری ...
در خود
مراآزادی بخش
ای افکار
غمدیدهء تنهائی
من ازاینجا نیستـم
نیستـم
مرادریاب ای عشــق
که تـو
تنها دیوار ها را
آینه ها را
پنجره ها را
به حرف
واخواهی داشت
اگر با نگاه دل
با قلبی
سرشاراز محبت
به هـر کجا بنگری
مرادریاب ای عشـق
مرادریاب ,شاید
شاید کمی آرامی بگیرم
...شاید...
¤ سروده ی فرزانه شیدا ¤
درواقع بزرگان دانش وعلم جامعه شناسان انسان شناسان روانشناسان وافرادی که درخدمت روح وروان واندیشه انسانها کاروتلاش میکنند همگی دراین تلاش هستندکه بهترین امکانات را برای انسان درهمه ی محیطهای زندگی ازخانه گرفته تا دردنیا فراهم آوردند که انسانی که آزاد زاده شدآزادنیززندگی کندواز سوی هیچکسی تحت فشار یادراسارت وآزار نباشد.پس دیدگاه روشن وروشنفکرهرگزدر پی ستم مردم وانسان نیست وهمانگونه که خودراآزاد میپندارد,دیگران را نیزمی بایست حرمت نگاهداشته وبرآزادی تمام افراددنیاارج وارزش قائل شودوبا عملکرد وروفتارودستوردادن وزورگوئی کسی رادرعمل ورفتاراسیر خودوخواسته های برحق وناحق خود نکندچراکه,اگرحتی,این خواسته برحق نیز باشد هیچ انسانی حق ندارددیگری رابه زورباخود موافق وهمراه کندوتا زمانی که فردی خودنخواهددیگران حق ندارنداورابی دلیل تحت فشار بگذارند که چیزی رابپذیردکه عقل ومنطق اوقادر به قبولِ,آن نیست یااصلا مایل نیست که اینگونه فکرکند.شمامیدانیدکه,هرگز شمانمیتوانید چیزی رابه زوربه کسی بدهیدمگرآنکه اورا آزارداده باشید تشنه ای راسیراب کردن وگرسنه ای راسیر کردن چیزیست که برحق است اونیاز داردوخواهان این است که سیرو سیراب.امااگربزور کسی رابخوابانیم وبه حلق اوغذا بریزیم که بخوربه سودتوست یابنوش بدن نیازداردتنها ظلم وستمی برکسی کرده ایم که نیازبه,این خوردن ونوشیدن نداشت,نه وقتی که نه هنوز,احساس تشنگی میکردنه احساس گرسنگی.درنتیجه ما نمیتوانیم درهیچ راهی کسی رامجبور به رفتن کنیم مگرخوداو بخواهدکه برودوهرچه هم صادقانه وبا مهر ومحبت نیزتلاش کنیم,اگر مغزاو خواهان چنین اندیشه ومنطقی که مابه او میدهیم نباشد تنهاآب درهاون کوفتنی ست که,به هیچ کجا,نمیرسد.درنتیجه آزادی فکرواندیشه انسان یک حق قانونیست که ازسوی خداونددرذات اونهاده شده است وجوهر معنویت وخواهان نگاهداشتن آن است وبرای آنکه خودراآزاد احساس کند ازهیچ کاری نیزدریغ نخواهدکردتا ازکس وکسانی دوری جسته یارها شودکه اورادر فشارنهاده یامداوم آزادی اورا ازاوسلب میکنند واین حتی درمحیط کوچک خانواده نیزبه فرارکودک ونوجوان وجوان ازخانه برای همیشه انجامیده است که صدمه ی آن اول وآخر به جائی برمیگرددکه منبع این فراربوده است یعنی والدین!ودرهمین راستادرمحیط بزرگتروبزرگتر نیزهمین شکل ازعمل وعکس العمل تکرارمیشود اگررعایت حال,یکدیگررادرنوع احترام نهادن به آزادی فردی وانسانی هم نکنیم وبرای همگان بحدخودارزش یکسان وحقوق یکسان قائل نباشیم که چون این شدبی شک به جدائیهاوستیزها ومشکلات عدّیده ای برخواهیم خوردکه بامخالفتهای شدید نیزهمراه خواهد بود.انسان آزاد, زاده شده است وآزادنیززندگی میکندوهرگز زیرباراسارت نخواهدرفت.اگرفقط همین قانون الهی رابپذیریم,درمی یابیم که لزومی نیست کسی راکه نمیخواهددانشی بیاموزدبزوردرکلاس درس بنشانیم وکسی راکه نمیخواهد حتی راه برود,بدوانیم چراکه درنهایت نتیجه ی مثبتی نیز عایدنخواهدشدجزخستگی واتلاف وقت وزمانی بی ثمر چون همینکه روی خودرابرگردانیم شخص به سویی میرودکه مایل است برودنه آنسو که مامیدانیم حق است یانیست,درست است یاهرچه هست برای او راه اونیست واین حق اوست که راه,رابرگزیندیاحتی,بیراهه خداهم خودوجود دارد هم اجازه داده است شیطان وجودداشته باشدوحق انتخاب راه خودوراه شیطان رادراختیارعقل بشر نهاده است راه رانمودار وروشن کرده است وبه انسان گفته است انتخاب کن وبرو.راه همواره بازاست راه انتخاب آن نیز به ههیمن شکل باز است دیگر این حق اوست که تجربه هاراتجربه کندوزندگی رابه گونه ای که دوست میداردزندگی کندچراکه یکبارنیزدرزندگی بیشترزنده نیست وحق داردنوع وشکل زندگی خویش راانتخاب نمایدوخوب وبددنیای خودرانیز به شیوه ی خود تشخیص داده به شیوه خودزندگی کندوتاجائی که آسیبی به دیگران واردنمیکندآزاداست که زندگی خود راد شیوه وبه راه وروش خودزندگی کند.این قانون دنیاست وحتی قانون خداکه بین بنده ی خوب وبدخود نیزتفاوتی قائل نمیشودوهمگان رابه قدرت حکمت ورحمت خویش درزیر سایه ی مهر خودنظاره کرده وازهمگان نیزباخبراست .باشدکه خودپویای راه حق باشیم وره بسوی رستکاری خویش راپیداکنیم که این نیزوظیفه ی انسانی مادرمقابل خداوند است.
*-رهایی و آزادی،برآیند پرستش خرداست ودانایی . *ارد بزرگ
*- آزادی باجی به مردم نیست !چرا که مال وداشته آنهاست. *ارد بزرگ
●پایان فرگردآزادی ●نویسنده فرزانه شیدا
نظرات
ارسال یک نظر