بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگردهنر ●
خوش
باید نشسته برخاست تاآسمان هفتم
بایدچو موج طوفیدهر لحظه با ترنم !
باید ترانه سرداددر خوشدلی رها شد !
باید به خوش دمادم همواره مبتلا شد !
باید که خوب گفتن قانون جانت افتد
تا خوبتر شنیدن در آن به آنت افتد !
باید که خوب دیدن هر لحظه در تو زاید
تا بهترین اثر از کردار تو بر آید !
خوش بین و خوش نماتا تصمیم خوش تر آید
تا خوش اراده گردد خوش از عمل بر آید !
خوش ترزخوش خوش است وخوش ترزخوشترین خوش !
آری جهان توان کرد گلزارباهمین خوش !
از :شاعر معاصر آیا /هیچستان
«هنر»در زیباترین شکل طبیعی خودبدست خالق خلقت « خداوند» درجهان به ما به,ارمغان داده شده است وزیباترین نقاشی وموسیقی طبیعت بابهترین قلم موی آسمانی نقشی زیبابرزمین واقیانوس ودریا وکهکشان رابه ترسیم زیبائی هادرچشمان آدمی جلوه ای ماندگار بخشیده است به خواست رحمت بیکران اوو تبعیت ازخداوندگاری که«بشر» این زیباترین خلقت دنیاومخلوق بزرگترین هنرمندجهان,دردرون خودودراحساس وروح ودل وذهن خویش دارای ذره ای ازوجود تعالی خداوندیست که« هنر» نیزازجمله ی این نعمات است وقتی به دنیا مینگریم,درنگاه به زیبائی خلقت بهترین وزیباترین تابلوی «هستی» راتماشاگریم,ودرصدای پرندگان و موج دریاورودخانه وچشمه بتهرین وقشنگترین سمفونی عالم رااز ارکسترآسمانی خداوند میشنویم بااین وصف چگونه میتوانیم خودخالق زیبائی هانباشیم وقتی بتهرین نمونه رادراختیار داریم ودراحساس نیزاز بیشترین احساسات نسبت به دیگر مخلوقات زمین بهره مند هستیم واژه های عشق ومحبت شایدزیباترین واژگانی باشند که دردنیا وجوددارندوماانسانها به نعمت داشتن زبانی سخنگو,عقلی سازنده وتفکرکننده,دستانی قادروتوانا,روح,ودرونی سرشاراز احساسات معنوی قادریم زیبائی هارادرقالب هنربدنیائی ارزانی کنیم که خواستارهنروزیبائی ست وچه زیباست سخن اززیبائی گفتن وهنرراتجلی زنده ای باقلم بخشیدن وقلم موی احساس رادر وصف طبیعت خداوندواحساس بشری بر بوم زندگی جاودانه وماناکردن که این عرصه نیزبرای نمایاندن هنر برآدمیان نیزبخشیده است تاجلوه ی زیبای دنیارادر نام«هنر» به جهانیان هدیه کنیم .
___لحظه در لحظه ی عشـق____
لحظه در لحظه ی عشق
گذر ثانیه ها
تیک تاک ساعت
زدن نـبـض وجـود
طـپش تند
و شـتابان درون
لحظه د لحظه ی عــشق
بدلم می گوید
عاشـق او هستـم
دوسـت دارم او را
و مرا تاب نباشد که زاو
لحظه ای دور شـوم
لحظه درلحظه ی عـشق
او مراهمراه است
باهمه حس مـحبت دردل
و دلم می گوید
که دگر,تاب جدائی ازاو
در دلم نیسـت که نیست
وای بی او چه کنـم ؟!
___ « فرزانه شیدا » ___
فیلسوف بزرگ ایران اردبزرگ نیزدر تعریف هنر,نگاهی زیبا وهنرمندانه,واندیشمندانه وهنرمندانه داشته است که,احساس هنرودرک آنرابخوبی میتوان,ازگفتاروسخن ونوشته وایده ها ی فکری,ایشان دریافت بااینوصف میتوان گفت بزرگان جهان هریک به طریقی هنرمندان هنراندیشه وفکروذهن وخیال بوده اند که هریک قلم زبان ودل ودست خویش رابه نوعی برتابلو زندگی جاودانه ساخته اندکه به مددآن منوشماقادرباشیم نگاهی عاشقانه وپراحساسی راازایشان دریافت داریم ودردرون نیزعاشق زیبائی هستی وخلقت شده خودنیز هنرمندروزگارخودباشیم که ساده,است بانگاه دل دیدن,ونقاشی «بودن » راترسیم کردن حتی برخاک ساحلی با چوبی دردست یابرورقی برای ماندگاری آن .
_____جام ِ عمر « فریدون توللی »_____
من آن پیر ِ پیمانه گیرم ، که نیست
تن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ من
به پنجاه واندر،این گرانباده جام
فلک هشته،بر دست ِ لرزان ِمن
حریفان به لبخندومن درهراس
هراسی ، که آتش زندجان من
گر این جام می،درکشم استوار
روا کی شود ، طعن یایران ِمن !
ور این می ننوشم ، خروشد سپهر
که واپس زدی ، دست ِ احسانِ من
من ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ
که هیچ است ، آغاز و پایان ِ من
همان به ، که پیمانه کوبم به سنگ
که آغوش ِ مرگ است ، درمان ِ من
_____شاعر:« فریدون توللی »_____
پیوندآدمی بادنیاوطبیعت پیوندی ناگسستنی ست که انسان درتمامی طول عمرخودباآن شبانه روز زندگی میکندبااینوصف هرگز نمیتوان دردنیابودواز آن بی خبربود,چشم دیدن داشت وندید,احساسی داشت وحس نکردکه,گرچنین باشدانسان,درنام «آدمی» درجایگاه درست خودجانگرفته است وکورکورانه وبی احساس وبی اندیشه زیستن راحیوان نیزکمترانجام میدهد که حتی درحیوانات نیزدرحدنیاز احساساتی وذهنی موجود است که بواسطه ی آن نیازهای زندگی خودچون دفاع وامنیت رابرای خویش تولیدکرده وبه یُمن آن زندگی میکنند.حال چشمی که,ازاین میانه ی زندگی گذری داشته باشدازآغاز تاانتهابه هرشکلی که علاقمندی اوآنرامیپذیرد,شاهددنیاوطبیعتی است که خواه ناخواه اورا مجبور به پذیرش بسیاری ازواقعیات میکندازجمله اینکه«هنر»دردستان خداشکل گرفته شده است ودرانتطار آدمیان است تا آنان نیز سهم خودرادراین دنیادر جلوه هائی ازهنرنشان دهند. حال این جلوه در جولانگاه کدامین علوم خودرانشان میدهدبازبستگی به ذات خداوندی اوداردکه ازخداوند دردرون مایه ی هستی خودودرنهادخویش ازآن درشکل استعدادی,بهره منداست بسیارگفتیم که انسانها درقالب جسم ودردرون ودرنوع,احساس ونوع آفرینش خویش تفاوتی ازلحاظ گوشت وخون واعضای درونی ومغز... وهرچه سازنده ی,یک انسان طبیعی ست رانداردونمونه رنگهای پوست وچشم وحتی نوع منفی ومثبت بودن(اِر.هاش)خونی یاامثال اینها.. نیز بگونه ای هنرمندانه درانسانها,آفریده شده است وتفاوتهای چهره,ربطی به تفاوت انسانی مابایکدیگرنداردچراکه,همگان,انسانیم,ودارای احساسات شش گانه, ومغز وروح یکسان,درنتیجه,آنچه مارازیکدیکر جدامیسازداندیشه هاونوعی احساسیست که,آدمی به تناسب نهادواستعداددرونی خویش به یکی گرایش نشان داده به چیزی دیگربی تفاوت میماندیاچندان علاقه ای به آن ندارد"نگاه هنری" نگاهی نیست که همگان,داراباشندحس ودرک معنای یک سمفونی وموسیقی چیزی نیست که,درهمه کس به,یک شکل احساسات اوراتحریک نموده وذوق وشور وشادی وشعف وغمی راباعث گردد.بسیارندانسانهائی که هرگزمعنای نقاشی مدرن رادرک نمیکنندویا کلام شعری رانمیفهمند یااصلا علاقه ای به صرف وقت برای آنهانداردوحتی فرم وشکل وزیبایی طبیعت درنگاه آنان بمانندچیزی ست که بایداینگونه باشدنه چیزی که, برای ساخت آن چون بدقت نگاهی بر آن داشته باشیم, شاهکارهنری خلقت درآن دیده میشودوایشان,اماهرگزبه نگاهی واحساسی هنرمندانه به شناخت ودرک هیچیک ازاینهمه "هنرو زیبائی",اقدام نمیکننداماحتی اگردر خشک ترین زاویه ی احساسی باشیم بازهم,ازاحساسات ششگانه بهره ای برده ایم چراکه حتی ریاضی دان که به خشک ترین وبیا حساسترین حرفه ی دنیامشغول است نیزدرشکل دهی,وساختاروساختن فرمولهای ریاضی به,نوعی احساس وزیبائی وهنری خود رابه کاربرده است وزمانی که به یک فرمول ریاضی نگاه,میکنیم,وشکل ایکس وایگرگ وضرب وجمع رانگاه میکنیم میبینیم,این واژه هادرشکل جایگزینی خویش دررده بندی یک فرمول که جوابگوی مسئله ای ست خودشکل زیبائی داردودرکمترین مکان هنری میتوان ازخرده فروش یادکردکه,او نیزدرچیدن اجناس فروش خودتزئینی برای جلب مشتری وترتیبی برای نشان دادن آن را داردکه نوعی نگاه هنری رانیازدارد تادریابد که انسانی که از کناراجناس او میکذرد میبایست درزمان گذراجناس او جلوه ای داشته باشدتانگاه مشتری رابخود جلب کندحتی,اگراین جنس انواع کبریت باشدویاشمعی وفندکی ...وامثال اینهادرکنارآن.
____ «لحظه ها ی پیوند»____
همچو نقشی بود رویائی
آن لحظه ی پیوند
چون
ابری رنگ گرفته
از خورشید
در گرگ ومیش غروب
نقشی بودرویائی
بمانند شعله ای
برخاسته ازدریا
نقش بسته
در آسمان آبی
در جاودانگی عشقی
که بر آن قسم خوردیم
تا همیشه وفادار
باقی بماند
...نقشی بود رویائی
اما تا جاودانه
نقش بسته بر قلبی
همواره عاشق
در جاودانگی پیوند
...تنهائی را
فراموش باید کرد
زمانی که عشق
جاودانه میگردد.
16/فروردین 1386
_____ شاعر:« ف.شیدا ____
هریک ازمادرجایگاهی که بعنوان«انسان»درآن ایستاده ایم به نوعی هنرمندیم درنقش «مادر» باتمامی زحمات وابتکارواحساسی که برای فرزند خودبه خرج میدهیم,درنقش « مردخانواده,ویاپدر» باتلاش وابتکاروپشتکاروعرق جبینی که برای سازندگی زندگی همسر وفرزند خوداز اندیشه هاوقدرت فکری وجسمی واحساسی خودبهره میجوئیم,درجایگاه « فرزند» زمانی که,در تلاش والدین نمونه ای از یک فرزندخوب وشایسته وبااحساس قدردان رابرای خانواده ی خودباشیموتلاش میکنیم که,درحدامکان فرزندی خوب بودن,درجایگاه خواهر وبرادروفردی ازجامعه ودنیا,بودن... هریک نیزبااندیشه وفکر وروح ودل خود همگی,درشکلی هنرمندانی هستیم که,زندگی رادرفرم خودبا شیوه ی خودهنرمندانه زندگی میکنیم وقصه ی زندگی ماخودهریک قصه های هنرمندانه زندگانی فردیست که زندگی رابرای زنده بودن بابیشترین قدرتی که,داشت زندگی کردیکبارگفته ام,به هزار باره,نیزمیگویم:"زیبائی زندگی درزیبادیدن است وزیبا دین نیز خود هنراست "وقتی که,اینگونه قادرباشیم,دنیاوطبیعت واجتماع,زندگی, والدین وخانواده رازیبا بنگریم,ووجودهریک رابانگاهی هنرمندانه نگاه,کرده برحضوروزحمات وپشتکاروتلاش هریک,ارج نهاده,وقادربدیدن واقعیاتی باشیم,که بسیارفراموش میکنیم واقعیاتی نظیراینکه مثلاوالدین برای خانواده تاچه,حدی تاچه میزانی مجبوربه داشتن ابتکاروپشتکاروقدرت دادن,امیدوعشق وعلاقه,رابکارمیبرندتادرنهایت فرزندی زیباوارزشمندازلحاظ فکری وروحی واحساسی به,دنیائی تحویل دهنددرمییابیم"زندگی کردن هنراست"و«نوع زندگی کردن, درهرجایگاهی,هم که, باشدبازخودهنراست »که روزانه بافکرخودآنرانقش میدهیم رنگ میزنیم تاخاطره ای ازیک زندگی رادردل خودواطرافیان ماساخته وبرجاگذاشته باشیم,ودرجای ایستادن درحاشیه هاتلاشی که برای بودن کرده ایم چون قلم موی فکروعمل واحساسی بودکه منوشماباآن نقش بودن خودرادر تصویری از زندگی نقاشی کردیم.باشدکه,اگرچه زندگی ناپایداروعمرجاویدان نیست اماحداقل نقاشی ِ«هستی»مادرنگاه انسانهای امروزوفرداوآیندگان ارزشمند باشدومانا.
_____ ناپایدار « فریدون توللی »_____
می خواند و سایه های گریزنده ی خیال
می تافت و در فروغ ِ نگاهش به روشنی :
" گیرم که بر کنی دل ِ ین ز مهر ِمن
مهر از دلم چگوته توانی که بر کنی "
دستش فشردم از سر ِپیمان و شور و عشق
کای در سپهر ِ بخت ، فروزنده اخترم :
" گر بر کنم دل از تو و بر گیرم از تو مهر
این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم "
افسرده ؛ سر به سینه ی من بر نهاد و خواند
با آتشین دمی که دم ِ اشک و ناله بود :
" هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار ِ باد ، نگهبان ِ لاله بود "
اشک از رُخش ستردم و گفتم که بی گمان
بالین ِ عشق ِ ما ، دم ِ مرگست و رستخیز :
" من در وفای ِ عهد ، چنان کند نیستم
کز دامن ِ تو دست بدارم به تیغ ِ تیز "
نالید زار و گفت فریدون وفا خوشست
آوخ که نیست در تو و نیکست روشنم :
" دردیست بر دلم که گر از پیش ِ آب ِ چشم
بردارم آستین ، برود تا بدامنم "
در چشم ِ کهربایی ِو خیره ازامید
گفتم که ای امید ِدل غم پرست ِ من
بگشای رازو خاطر ِ نازک ،گران مدار
باشد که این گره بگشاید به دست ِ من
لرزید و گفت آنچه منش جویم ای دریغ !
خندان گلی بوَد که درین شوره زار نیست
نقش وفا و مهر به دیباچه ی حیات
زیباست لیک در دل ِ کس پایدار نیست
در هیچ سینه نیست دلی گرم و استوار
کز دور ِ روزگار نبیند تزلزلی
" بالای خاک ، هیچ عمارت نکرده اند
کز وی به دیر و زود نباشد تحولّی "
عشق ِ تو نیز با همه سوگند و اشتیاق
گرمست ، لیک جز هوسی کودکانه نیست
با من بمیر ، زانکه به جز در پناه ِ مرگ
جاوید ، عشق ِ هیچکسی در زمانه نیست
_____ « فریدون توللی »_____
*هنرخوراک روان وهنرمندآفریننده,آن است .بارگاه,هنرباهیچ جایگاهی,درخورارزیابی نیست.*ارد بزرگ
اهل فرهنگ و هنر،سازندگان آینده اند .*ارد بزرگ
*دربلند هنگام هیچ نیرویی نمی توانددربرابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .*ارد بزرگ
*شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروزورشدهنر راداده است .*ارد بزرگ
*آهنگ دلپذیر،ریتم و آوای طبیعت است.*ارد بزرگ
*هنرمند و نویسنده مزدور،از هر کشنده ای زیانبارتر است .*ارد بزرگ
● پایان فرگردهنر● نویسنده:فرزانه شیدا
نظرات
ارسال یک نظر