رد شدن به محتوای اصلی

یاسمین آتشی

یاسمین آتشی

یاسمین آتشی

متولد پنجم آبانماه 1338 در شهر نقده هستم . تحصیلاتم را تا پایان کارشناسی تاریخ ادامه دادم . عاشق سرزمین آبا و اجدادیمان ایران می باشم . سالهاست داستان می نویسم که اغلب حجم این داستانها به نیم صفحه هم نمی رسد سعی کرده ام چکیده ایی باشد از پژوهش هایی که خوانده ام از نوشته های باستان شناسان و تاریخ نویسان و همینطور مطالبی که در فولکلور عمومی وجود دارد بهره گرفته ام .

در پنجاهمین سال زندگیم مسئولیتی سخت را بر عهده گرفته ام هم اکنون رییس هیئت رییسه بنیاد جهانی ارد بزرگ می باشم . این بنیاد تخصصی است و پیرامون اندیشه ها و نظریات جهانی ارد بزرگ فعالیت می نماید .

بنیاد جهانی ارد بزرگ
http://gowf.roo7.biz


یک خواهش دردمندانه :
خواهش می کنم تاکید می کنم خواهش می کنم در داستانها به میل خویش دست نبرند . استفاده از آنها برای همه شما آزاد است و هیچ مشکلی نیست . متاسفانه خبرگزاریها ، روزنامه ها و سایت های معتبر نیز شروع به قیچی قیچی کردن نوشته هایم نموده اند و آن قدر این موارد زیاد شده که از حوصله این بحث خارج است .

در پایان برای همه هموطنانم آرزوی سربلندی و شادکامی می نمایم .




فهرست داستانهای کوتاه یاسمین آتشی



  1. امید کسی را نا امید نکن
  2. مهمترین پشتوانه فرمانروایان
  3. آوازه نام رودکی
  4. گفتگو با کودکان
  5. طعم عشق به میهن
  6. کمک خواندنی شاه سلطان حسین به سیل زدگان
  7. پارمیس
  8. دلربایی پیش از مرگ
  9. ایجاد امنیت وظیفه فرمانرواست
  10. بلایی که ابومسلم خراسانی بر سر کمونیسم آورد !
  11. سرانجام عشق به ایران
  12. جنگ خوب است یا بد ؟
  13. امید ، خود زندگیست
  14. امنیت در دستگاه دیوانی !
  15. احترام به شایستگان
  16. آیا در پس مرگ زندگی ست
  17. آیا تکرار تاریخ ممکن است
  18. وجود و دریای خرد
  19. نا امیدی خردمندان را هم به زمین می زند
  20. مزدور
  21. قهرمان های آدمهای کوچک
  22. فروتنی فریاپت
  23. شادی در تنهایی نیست
  24. سفر هفتاد ساله
  25. خشم فرمانروای یزد
  26. دلمشغولی های شاه سلطان حسین
  27. درسی از ابومسلم خراسانی
  28. ارشک و رودخانه مردمی
  29. بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ا...
  30. ماهی های نوروز
  31. تاسف خواجه نصیرالدین طوسی بر حال عباسیان
  32. انتقام سخت ابومسلم خراسانی از بنی امیه
  33. آزادیخواهی و میهن پرستی
  34. نخستین پادشاه ایران
  35. صدای جاودانه دختران ایرانی
  36. پیشکش به شاپور ساسانی
  37. بابک خرمدین زنده است
  38. شیر زنان ایران
  39. آموزگاران ما
  40. در بسته ایی وجود ندارد
  41. ما همه نادریم
  42. ارد دوم و سورنا
  43. نگاه و ندای ریش سفید
  44. سرداری برای بودن و نبودن
  45. نجابت آزرمیدخت
  46. نیما و نیشام
  47. ارزش مهستان و آزادی
  48. خورشید سربازان اشک نهم
  49. فردوسی زنده است
  50. مهرداد دوم و رومیان
  51. مردمسالاری در دودمان اشکانیان
  52. شکوه ایران در کجاست ؟
  53. پیشنهاد فرمانروای روسیه به نادرشاه افشار
  54. آیوت ها
  55. تنها برای نگهبانی از ایران و مردم
  56. برخورد با ریشه کارمندان فاسد
  57. کورش پادشاه ایران از تخم بدکاری می گوید
  58. همراهی با مردم
  59. آژی دهاگ آخرین فرمانروای دودمان مادها
  60. مازیار و بانو گلدیس
  61. نوروز در ده هزار سال بعد
  62. باران مهر
  63. نگاهی دیگر به تهی دستی
  64. هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم
  65. روزهای سخت
  66. شاپور ساسانی و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس
  67. ارزش نان
  68. بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
  69. درس تیرداد پادشاه ایران


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

INTERNET

  جهان مجازی و اینترنت از دیدگاه ارد بزرگ از اُرُد بزرگ برجسته ترین متفکر و فیلسوف حال حاضر ایران در وادی های گوناگون مطالب بسیاری خوانده ایم اما نگاه او به جهان مجازی و اینترنت بسیار هوشمندانه و جالب است که در اینجا تقدیم می گردد : جهان آینده بدون اینترنت بی معناست . ساده انگاریست اینترنت را با همه داده هایش یکجا رد کنیم و یا یکجا بپذیریم . اینترنت همانند دریاست ، کسی که آن را نمی شناسد همانند کسی ست که شنا را نمی داند . ترس از اینترنت همانند نداشتن آن زیان آور است باید ناوشکن های بزرگ ساخت و بر فراز آنها پرچم کشور خویش را برافراشت . بستن سایت های درنده چشم و هوش (مستهجن) از کارهای مهم دولت هاست . برآیند نابود کردن پایگاه های آفرینشگر ، همانند ساختن مرداب است. بازده اینکار برای آفریننده و برخورد کننده زیان آور است . در اینترنت داده ها و اندیشه ها بسیار تند جابجا می شوند در برابر داده های ستیزگر باید میدان پاسخگویی را برای اندیشمندان آگاه هر کشور فراهم آورد و از چالش ها نهراسید . کشورهای افزون خواه و بیمار همواره پی...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *انتقام*

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● ● فرگرد انتقام ● نه هر که ستم بر دگری بتواند بی باک چنانکه می‌رود می‌راند پیداست که امر و نهی تا کی ماند ناچار زمانه داد خود بستاند . ____از:رباعیات سعدی___ واژه ی انتقام , واژه ی ترسناکیست وازآن بوی تاریکی وزشتی وبدخلقی وبددلی برمیخیزد حضرت علی(ع*) سلام میفرمایند:دربخشش لذتی ست که,درانتقام نیست. واین جمله به تنهائی گویای بسیاری ازچیزهاست که لزومی حتی برتعریف آن نیست,که بسیار واضح وروشن است که قلبی که توان بخشش داشته باشدبایدقلبی بزرگ باشدواگر جزاین بود نمیتواسنست گذشت وبخششی ازخود نشان دهدوآنکه,درفکرانتقام,است ودرچنگال خشم وکینه ها گرفتار,بی شک انسان کوچکی ست که,درکوته نگری خود,دیدگاه ی بسیارمحدودداردووسعت نگاهِ او زیادگسترده نیست چراکه,انسان کوته فکر,انتقام,راچاره راه خشنودشدن خودمیداندامااگر قلبی مهربان,داشت حتی بردشمن خود نیز نمیتوانست ازاری واردکند.عاقلان معمولا دشمنی ندارند وآنان که باینگونه بزرگان,درجنگندجزازسرحسادت وکوته نظری,وکینه نیست ودراین مقام بزرگان عالم نیز تنهابراین گروه,دل میسوزانند وآنان رابردیدگاه کوچک خودسرزنش نمیکنند وحتی دردل آنان ...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *نادان*

از:رباعیات سعدی حرص فرزند آدم نادان مثل مورچست درمیدان این یکی مرده زیر پای دواب آن یکی دانه می‌برد به شتاب *سعدی ●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● فرگرد نادان● ¤ سروده ی : حمید مصدق ¤ سفر نخستین با خود شبی به سیر و سفر رفتم با سایه ام به گشت وگذر رفتم با سایه گفتگوی من آن شب ادامه داشت شب با پیاله های پیاپی پایان نمی گرفت هر جام جام خاطره ای بود در دل هزار پرسش و بر لب سکوت تلخ رفتیم رود را به تماشا که او نشست با اولین ستاره شب آغاز گشته بود با اولین پیاله شب ما,شب ما را به سوی صبح سوی سپیده سحری می برد شب شهر خفته را خاموش زیر چتر سیاهش گرفته بود زاینده رود در دل مرداب می نشست که او برخاست و دستهای نحیفش را بر نرده های آهنی ساحل آویخت و سایه سیاهش بر روی آبهای روان ریخت بانگی ؟ نه ناله ای از سینه برکشید و آن سکوت کامل ساحل را آشفت چونان نسیم که برگ درختان را پنداشتی که زمزمه سایه در هیچ می نشست گفتی که واژه ها در حجم بی نهایت نابود می شدند و باز هم سکوت گفتم : سکوت چیست ؟ آری سکوت تو هرگز دلیل پایان نیست خندید : خنده ؟...نه که زهر خند خفته به لب بود این بار گویی طنین صوت می آمد از ژرف...