رد شدن به محتوای اصلی

شیرکوه ، فرزند شیروان را باز گردان !!! از عاطفه معصومی

شیرکوه ، فرزند شیروان را باز گردان !!!
---------------------------------------
عاطفه معصومی ، 23 فروردين 1389

http://ebooks.ketabnak.com/thumbnail/orde%20bozorg.jpg

کوچه پس کوچه های خاک گرفته
تپه باستانی شیروان
ارگ بر خاک نشسته

در بین ویرانه های ارگ
پسری کنجکاو و بلند سیما
به آنچه از دست رفته می اندیشد

دیوارهای برج ها
کجاست شکوه مردان و زنان شمشیر بدست میهن پرست (1)
آن پسر کنجکاو با آن چشمان درشت و نافذ ، شکوه سرزمینی را می دید که تنها گردی از آن بر جای مانده بود . (2)

افسوس ، خاکستر مرگ در همه جا
گذرگاهی دوباره آشفته از حضور بادهای هزاران ساله
بر فراز تپه نیاکان

چه می دید ؟
گهواره کودکی زیبا
همان که بعد ها دودمان اشکانیان را بنا نمود (3)

او از آن فراز چه می دید ؟
فریادها و حماسه های ایرانیان (4)
نجوا و مویه های زنان و کودکان غریب از سیل بی امان

یاران کجایند ؟ (5)
او در کنار گهواره ارشک
نیای بزرگ همه ما پارتها چه گفت و چه شنید ؟

یاران کجایند ؟
بر فراز تپه باستانی
ارشک ، مهرداد و فرهاد یا اردوان و بلاش ، براستی فرزند کدامیک بود ؟

و ارد
ارد ، سترگ بی رقیب
پادشاهی جنگاور و شکست ناپذیر
همان که میهن خویش را در یک زمان در باختر و خاور پیروز ساخته بود (6)

بادهای جاودانه بی مرگ
رها در قرون و اعصار
چشم های درشت آن پسر را در بلندای تپه باستانی در نوردیدند ، روان ارد پادشاه اشکانی دوباره زاده شد (7)

آن پسر همراه توفان ، همراه گردباد
رقص جاودانه ها را دید
با قهرمانی همچون احمد شاه مسعود پیمانها داشت درس ها و بحث ها

در هنگامه پر کشیدن مسعود
ارد را سیلی از اشک برد (8)
آیا کودک مسعود نقش پدر خویش را در سیما و سخن ارد خواهد دید ؟

و ما ، پگاهی برخواستیم
شیر شیروان ملتهب بود
نقش شیرکوه جلوه ایی دیگر داشت

بادها باز در کوچه پس کوچه های شهرما
بادهایی که نسیم فرزند شیروان را در کنار شیرکوه فریاد می کشیدند
ارد بازگشته بود ...

همه حیرت زده به قامت شیرکوه می نگریستیم
شب چه زود فرا رسید
و در آن شب همه در سیمای لاجوردی آسمان شهرمان ، پریدن شیرکوه را دیدیم

او همراه فرزند قرون و اعصار شیروان
دشتها و کوهها را در نوردید
در میانه شب سخنان او را از خاور و باختر می شنیدیم به هزار زبان و پندار (9)

آیا امروز پگاهی دیگر است ؟
آیا اساطیر به شهر ما باز خواهند گشت (10)
آیا شیرکوه بار دیگر با همان پسر چشم درشت باز خواهد گشت ؟

پسری که امروز
دنیا در مقابلش
تعظیم نموده است

آیا کاخ های فرو ریخته شیروان (11)
یک بار دیگر
بوی گل سرخ به خود خواهد گرفت (12)

شیرکوه
امشب اشکهایم را بر پیکرت حس می کنی ؟
این همان اشکهایست که بر دامنه پنجشیر سالها پیش ریخته شد

شیرکوه
فرزند شیروان "ارد بزرگ" را باز گردان
شیرکوه ، زندگی در گامهای او جاریست ... (13)




اشاراتی به سخنان جاودانه ارد بزرگ
------------------------------------

(1) - ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است

(2) - ارد بزرگ : سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند

(3) - ارد بزرگ : ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد

(4) - ارد بزرگ : خاموشی بیشه نبرد ، فریادها در سینه دارد

(5) - ارد بزرگ : برآزندگان سپاه یاران خویش را تنها در آمدگان و زندگان نمی بینند

(6) - ارد بزرگ : میهن پرستی ، همچون عشق فرزند است به مادر

(7) - ارد بزرگ : آنکه برای بهروزی آدمیان تلاش می کند و راه درست را نشان می دهد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش جاریست او زاده می شود و باز هم

(8) - ارد بزرگ : روزی که سینه احمدشاه مسعود دریده شد اُرُُُد را سیلی از اشک با خود برد

(9) - ارد بزرگ : واژه ها سرشار از پندارهاست ارزش آنها همپای زندگی است

(10) - ارد بزرگ : پیوند ما تنها با زندگان نیست همه ما پیوندی ابدی با نیاکان و اسطوره های سرزمین خویش داریم

(11) - ارد بزرگ : در کاخ های ویران شده نامداران سرزمینمان ایران می توان هزاران هزار چشمه جاری دید ...می توان فریادهای دادگستر آنها را شنید ... و تنهایی را از یاد برد ...

(12) - ارد بزرگ : اسطوره ها زاینده اند ! آنان برای فرزندان سرزمین خویش همواره امید به ارمغان می آورند

(13) - ارد بزرگ : برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است


برگرفته از : سایت افق شیروان
http://www.ofogshirvan.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1310:1389-01-24-14-12-05&catid=137:1388-12-20-08-54-32&Itemid=74

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آخرین سخنان بزرگان

آنکه همیشه لبخندی بر لب دارد شادی را به همگان هدیه می دهد . ارد بزرگ انديشيدن تا زماني كه با عمل همراه نباشد , خلاقانه نيست . استون بزرگترين اشتباهي كه كسي مرتكب مي شود , اين است كه دائم از اشتباه كردن بترسد . آلبرت هوبارد شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند . ارد بزرگ هر چه موانع جدي تر و سخت تر باشد , لذت تلاش و پيروزي بيشتر است . اريك باتروورت روند رشد، پيچيده و پر زحمت است و در درازاي عمر ادامه دارد. اسكات پك هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس که به خود بگویم این بار کار ناتمام را ، پایان می دهم . ارد بزرگ به من بگو قبل از آمدن به اين دنيا کجا بودي؟ تا بگويم بعد از مرگ کجا مي‌روي . شوپنهاور افراد منطقي خودشان را با دنيا تطبيق مي‌دهند. افراد غير منطقي سعي مي‌کنند دنيا را با خودشان تطبيق دهند. پيشرفت بستگي به افراد غيرمنطقي دارد. جرج برنارد شاو فروتنی زمانی هویدا می گردد که آدمی از کوهستان وجودش پایین آمده و یا در حال فرود آمدن است . ارد بزرگ آنچه را مي‌شنوم، فراموش مي‌کنم. آنچه را مي‌بينم، به خاطر مي‌سپارم. آنچه را انجام مي‌دهم، درک مي‌کنم. کنفوسيوس «موانع»، آن چيزهاي وحشت...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بخت*

هر صبح به روی لاله شبنم گیرد *بالای بنفشه در چمن خم گیرد انصاف مرا زغنچه خوش می آید کاو دامن خویش* فراهم گیرد* * خیام* * بالا = قدم وقامت- * فراهم= گرد آمده , جمع شده ●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● ● فرگردبخت● کم کن طمع از جهان و *«می زی» خرسند وز نیک وبد زمانه بگشل پیوند مّی در کف وزلف دلبری گیر که زود هم بگذرد ونماند این روزی چند. «می زی» » *زندگی کن ____خیام ____ در طی تمامی فرگردهای پیشین اززندگی وسرنوشت وبخت وتقدیرآدمی بسیارسخن گفتیم, وهمانگونه که در بارها نوشته ام,از دیدگاه من بسیاری,ازآنچه,در زندگی برای مااتفاق می افتذد براساس گامها ئی ست که بادیدگاه,واندیشه وباورخودوبر ثرتصمیماتی ست که,براساس اینگونه افکاربرداشته,وبسوی جلوپیش میرویم] ومسلم است که,خطا یادرست همیشه پیروزنیستیم و.همیه نیز شکست خورده,باقی نمیمانیم طی سالهای زندگی خودآنگونه که,دراکثرزندگی هاغریب واشنادیده ام,انسان دردوره ی زندگی خودزمانی رادرپستی وزمانی راد بلندی زندگی میگذراندوبه,هرگونه شروع کندشکل آن دردوره ی بعدی تغییر میکند.زندگی وچرخه ی زندگی بدست خداست ودر بسیاری,از قانون های طبیعت وجهان درگردش سیارات وزمین...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کار*

*برو کار میکُن, مگو چیست کار که سرمایه ی جاودانی ست , کار* ● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ● ● فرگرد کار● ¤« سعدی »"بوستان" ¤ ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش یکی را نباح سگ آمد به گوش به دل گفت کوی سگ این جاچراست؟ درآمد که درویش صالح کجاست؟ نشان سگ از پیش واز پس ندید بجز عارف آن جا دگر کس ندید خجل بازگردیدن آغازکرد که شرم آمدش بحث آن رازکرد شنید ازدرون عارف آواز پای هلا گفت بر در چه پایی؟درآی نپنداری ای دیدهٔ روشنم کز ایدر سگ آواز کرد، این منم چو دیدم که بیچارگی می‌خرد نهادم ز سر کبر و رای و خرد چو سگ بر درش بانگ کردم بسی که مسکین تر از سگ ندیدم کسی چو خواهی که در قدر والارسی ز شیب تواضع به بالارسی در این حضرت آنان گرفتندصدر که خود را فروتر نهادندقدر چو سیل اندر آمد به هول ونهیب فتاد از بلندی به سر درنشیب چو شبنم بیفتاد مسکین وخرد به مهر آسمانش به عیوق برد ¤« سعدی »" بوستان " ¤ در دنیائی که هرروزه زندگی سخت ترومشکل ترمیگرددوانسان باهزاران شکل جدیدازنمونه ای پیشرفت روبرومیشودکه,آشنائی باهریک زمان خودراتقاضا میکندوباکمبودوقت وزمانی که دنیای ماشینی برانسانها تحمیل میکندماهرگزنم...