چون کوه مقاوم باش وبر سختی ها ی زندگی « شکیبا●
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ * طَربَت,به سبزه آراسته گیر
انگآه بر ان سبزه , شبی چون شبنم
بنشسته وبامدادبرخاسته گیر
( * خیام** طربت =شادی تو)
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد کوهستان●
کوهستان ها هم رامشگاه آزادگان و بی پروایان است و نهیب ماندگاران تاریخ . ارد بزرگ
___«کوهستان» راالگوی زندگی خویش کن:_____
« در پی خویش»:
کوهساری سنگی در غروبی غمناک
منم اینجا تنها
ملتهب از فریاد!
آمدم تا که در این خلوت سرد
بر سکوت دل خود چیره شوم!
آمدم تا که به فریاد بلند
بانک تکرار( مرا) داد زنم!!!
من در این پیچ و خم سنگی کوه
رو به هرسوی غریب
ناشکیبا از درد
در پی خویش فراوان گشتم
و به نومیدی و یاس
چشمه را آینه ی خود کردم!!!
لیک آخر ز چه رو
در پی اینهمه فریاد و فغان
گشتنی دور خود اندر دل کوه
گر یه ای ملتهب از جوشش درد
همچنان غمگینم ...همچنان آشفته؟
و ز بودن خالی!!!
اثری از من ِ من نیست چرا؟؟؟؟
در پی چیست که میگردم من؟!
کوله بارم خالیست ...
از امیدی که مرا راه برد!!
و من اما مغموم... بی هدف سرگردان
همچنان در راهم
و به شب نزدیکم..!
لیک این خاکی کوه
اینهمه سردی و دل سنگی او
رنگ خاکستری چهره ی او
...سبزی بودن را
از دل پر طپشم می دُزدد
و سکوتش گوئی
...بر فغان دل من میخندد!
از منِ ِ من اثری نیست ولی !
در من اما طپش بیهوده ست
در تلاشی مغموم
رفتن و جُستن خویش!!!
و من آخر ز چه رو همچنان در راهم
با کدامین شوقی راه شب می پویم
کوله بارم خالیست...
از امیدی که مرا راه برد
●" سال 1374ف.شیدا ● زمانی که به طبیعت مینگریم آنچه در دیدگان ما جوله زیبای خود را بیش از همه ی زیبائی ها مشغول بخود میدارد , مقاومت زمین وزمان وطبیعنی ست که بی آنکه قادر به دریافتن راز عظمت آن بوده باشیم همواره وهمیشه پا برجا بوده است وهنوز آمیان در کشف بسیاری از آن جا مانده وهر آنچه در خلقت وجود داشته ودارد وآفرینشی که بسیار با دقت وبرروی قانونی مستحکم پایه ریزی شده است همچنان رمزیست که بشر در پی بازیافتن تمامی دلایل ئی آن در تلاش شبانه روز بسر میبردوانسان عامی نیز در حد اعتقاد وباور وتفکر خود این عظمت الهی را به نگاه نشسته است .ودراین میان کوه وکوهسار که جلوه ی بسیار زیبائی از زیبائی پر عظمت خداوند است, خود چهره ای دیگر دارد که بر استقامت وتحکم وصبر واستواری آن سخنها رفته است وهنوزدرطی سالهای سخنان بسیاری برای آدمیان جهت امید بخشیدن وآموزش صبر وبردباری ,استقامت و ایستادگی, قدرت واستحکام , برجای خود باقی ست که به گونه های مختلف هرکسی به روش خود وبزرگان نیز در سخنان خویش از آن یاد کرده وانسان را به پایداری ومقاومت وامید دعوت میکنند من نیز همواره به کوهنوردی وپیاده روی علاقه ای وافر داشته ام وهرگاه فرصتی دست دادوبدهداز دیدار ی وگردشی وقدمی در کوهستان بهره مند خواهم شد وهمواره زمانی که در راه های ساده وسخت کوه به پیش روی ادامه میدادم زیر لب باخود سخن گفته دل را به ادامه زندگی تشویقی مثبت میکردم که بخود آموخته باشم که من آمده ام تا نمونه یخوبی از «من » باشم که هرکسی در دنیا غریب وناشناس یا آشنا ومشهور, دانا ونادان, ارزشمند یا بی اثر , هرکس برای خود کسی ست هرانسانی یک «من » است واین «من » را نیز بیش از هر کس به خویش میبایست ثابت کندومن نیز « من » را همیشه در حال جستجو هستم وکوه وکوهساررا بهترین الگوی خود برای زندگی میدانم واز این رو روزی را با کوهستان سر کردن برایم روزی را باخود وخدا خلوت کردن می پندارم ودر راه رفتن زمزمه هایم با خود جز این نیست که مثبت اندیش ومقاوم راه راه کوه را هرچه سهل هرچه سخت طی کنم وکرده ام وبارها به قله های کوهی که آنرا درنوردیده ام , رسیده وحتی شبی وشبهائی را در« کولکچالوتوچال» به صبح رساندیم یا شبی با گروه کوهنوردی خود که از دوستان دبیرستانی من بودند وهرجمعه ,پاسی از شب گذشته حرکت میکردیم وصبحگاه در قله ها نشسته ودورهم چای ونوشیدنی وغذائی را که توشه راه کرده بودیم باهم تقسیم کرده واز کوه وکوهستان وکوهسار از دیدار دره و سنگ وعمق وبلندی ,از نگاه به رنگ رنگ سنگها , بوته ها , شکل دره ها غافل نبوده ایم ودرآن قله گاه باهم شعری خواندیم گاه بر هم قصه ای گفتیم گاه سخن از زندگی بودروزی سخن از جوانی روزی حرف ازامروز وفردا هرچه بود کوه در دل من دوست همیشگی ودائمی ودیرینه من پس از دفتر وخودکارم بود که با آن ها نیز در قله ها بدیدار کوه وبه فتح یاری مینشستم که هنوز برای دیدارش درهر زمانی که فرصتی دست دهد بی تابم وزمزمه ام را تا همیشه بااو نگویم واستقامتش را آفرینی, از قله ای صعود نخواهم کردچه این کوه طبیعتی باشدوقله کوهستان وکوهساری , چه کوه هدف من بوده باشد که به اوج ِ «رسیدن هائی» به قله رسیده وبه دل شادراه فرود را با موفقییت از صعودی که همواره به سختی بود ه وهمیشه در فرودوبازگشت به سهولت وآسانی , باز پیش گرفتم وهمین نیز بمن آموخته که همواره شاید صعود به قله ای سخت باشد اما می بایست رفت, ومی بایست یکایگ مسیر های گذر را طی کرد میبایست رسید به هرآنچه قله ی آمال وارزوهای ماست , به هرآنچه دل امید رسیدن به آن را میکشد,آنچه اندیشه آزوی صعودبر آن وفتح قله ای رادارد ویادگرفته ام هرآنچه را میخواهم , میبایست بدست بیآورم, می بایست بدست نیز بیآورم وتمامی سختی ها ی میانه ی راه را برخود همواره کرده بامید رسیدن به قله , هرگز نگذارم هیچ چیز مانع راه من شود وبرای آن «می بایست » از هیچ تلاشی فروگذار نکنم ورسیده ام همواره رسیده ام به هرآنچه آرزو داشته ام که برسم یا بیآموزم بامعلم یا بدون معلم هرآنچه دوست داشته ام آموخته ام از هر حرفه هر هنرهرابزار وهرچه راکه در خود میل اشنائی با آن داشته ام ومیل آموزش آن واین را بیاری کوهستان وکوهساری بدست اورده ام که الگوی مقاومت قلبم بود ومحرکه استقامت واستواری وپایداری اندیشه ام که در تفکر خود همواره میدانست که:
●آدمی هرچه بخواهد باشد,همانکه نیز خواهد شد وتنها « راز هستی» که دنیا برای شناخت آن زمین وزمان را جستجو میکند در یک کلام خلاصه میشود :«خواستن» بخواه وعمل کن,همین کافیست تا چه روح واندیشه وقلب تو ترا در رسیدن یاری دهند هم زمین آسمان وکائنات وبالاتر از هرچیز وهرکس خداوند یاریت بخشد●
_استقامت کوه را داشته باش!
_ صبر خویش از دست مده وخود را چون کوه مداوم بپندار تا پیروز شوی .
_ چون کوه مقاوم باش
_ خود را چون سنگهای محکم کوه بپندار که هیچ چیز آنرا در هم نمیشکند
_ به قله های برس وارمان وامید خود را با پرچمی در بلندتریت قله کوه استوار کن
_ هرگاه ناامید شدی به کوهستان برو واستقامت اورا بیآموز وتا آنجا که میتوانی
کوه پیمائی کن وتا آنجا که قدرت داری از هوای خنک وسرشاراز طراوت وپاکی آن بهره بگیر وآنگاه باخود بیاندیش که من نیز چون کوهم! وبیاری قدرت خداوند ونیاز من برای رسیدن به اهدافم , من از اندریشه ,وقدرت تحرکم نصیبی بیشتر خواهم برد تا خود قله های زندگی را در هر آنچه میخواهم فتح کرده پرچم پی روزیم را بنام عشق وامید به هدف بر قله های پیروزی با شادی بر افرازم وخداوند نیز یاری خواهد دادهرآنکس راکه بامیداو درراه رسیدن به هر هدف مثبتی تلاش میکند.
●* در جستجوی نور باش، نور را مییابی. (آرنت)* ●
____ بی غم ____
هرگز نشود قلبی بی درد و رها باشد
گر بود چنین قلبی از عقل جدا باشد
آنرا که بُود روحی غافل نشود از غم
گر روح ندارد او نامش نبّود آدم
گر کودک و گر پیر یست گر مرد و یا یک زن
هر دل به مرام خود دارد غم این برزن
او را که به غهمایش پیوسته فرو رفته
هر دم به خدای خود رنج و غم دل گفته
آری شب بیداری از یک دل غمدار است
از غصه بسی دلها غمدیده و بیدار است
اینگونه دلی هر شب دستی به دعا دارد
نجوای دلش هر شب ره سوی خدا دارد
در این گذر شبها هر دل که جلا گیرد
در خلوت تنهایی تقوای خدا گیرد
چون آینه ای گردد آن سینه که غمگین است
آن دل که جلا گیرد دلبسته به آیین است
آیین خداوندی هر دردی و غمی پوشد
بینی که به یکباره دل در ره حق کوشد
هرگز نکند مأوا یزدان به دل جاهل
آن دل که خدا دارد خود بوده دلی عاقل
تدبیر خداوند است قلبی چو شود غمناک
دل می شود از تقوا چون چشمه زلال و پاک
_____ فرزانه شیدا _____
از بودنت ای دوست چه داری* تیمار* ●
وز فکرت بیهوده دل وجان *افگار *
خُرم بِزی وچهان به شادی گذران
«تدبیر » نه باتو کرده اند اول کار (*«خیام» :معنای = *تیمار=اندوه*), (*افگار=آزرده ورنجور*)
●* کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ،از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ ●
___« گذر های زمان »:___
این گذر های زمان
انقدر ها که گمان میکردیم
تازه وبکر نبود
قصه تکرار همان
قصه ی دیروز وُ ...
کسان دگر است
ما فقط بار دگر
روی سن رفته
چو آن بازیگر...زندگی را
همه بازی کردیم!
تا بدانیم همه ,
گذر ازاین دنیا ،
گذری بیش نبود!
گذری بی برگشت !!
گه به لبخند وگهی در گریه
گاه افسرده دل وآزرده
گذری بیش نبود !
گذری بی برگشت!
نه بدان گونه که می باید بود!
و گر امروز بپرسند مرا
ثروت و علم کدامین خواهی؟
خواهمت گفت: بدون تردید
که بدون دل و عشق
زندگی بی معناست
چه به ثروت باشد ،
چه بدانستن علم!
گذر زندگی ماست
که بی برگشتی
گر بدون دل عاشق باشد
بس تهی بس خالیست
و به ثروت و علوم
در تهی بودن قلبی خالی
انتهایش به خراب آباداست
ثمری نیست که نیست
گر که بی عشق دلی
در خرابات جهان راه برد
جسم خالی زهمه ایمان را
جسم خالی ز خدای دل ودهر
جسم خالی ز خدای دل را .
●هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۴فرزانه شیدا-fsheida____
●روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک) ●
اما در الگوی کوه تفاوتهائی نیز بین من باکوه وجود دارد وآن اینکه من یارای تحرک داشته ودارای قدرت اندیشه بوده ومی بایست خود استقات خویش راجان داده ومقاوم باشم .اما او اگرچه پابرجا,اگرچه ماندگار, اما برطبق طبیعت زندگی وبدستان طبیعت زندگی کرده و مقاوم میماند وآنچه مراباو پیوند میدهد این است که ائو راالگوی مقاومت خویش دانسته هموچون یاری بدانم که همواره در ذهنم زندگی میکند وبه یاداوتوان ادامه راه راهمیشهدرخودتجلی بخشیده زندگی راآسان گرفته وبر سختی ها نیز فائق آمده و به آسودگی خیال بیشتری اهدافم رادنبال کنم تاجائی که من ایمان دارم خداوند بامن است وتا جائی که ایمان داشته باشم که «بخواهم =میتوانم»برای ادامه حیات کافیست:
●«خالی از باور رویا شده ام »:●
خالی از باور رویا شده ام ....
چونکه رویا به حقیقت پیوست
و دلم باز شکست!!!
و بناگه دیدم...که دلم در پی یک راه دگر
باز افتاده و خیزان ...به ره است!!!
بس عجب بود صبوری مرا !!!
خسته و زخمی و غمناک....
.. بدون رویا ...
من کجا میرفتم؟؟!!
بس عجب بود که با دیدن ِصد بار شکست!
دل من بود و یا ذهن
و یا روح درون ...
گرچه آزرده و لی
قصد افتادن و مغلوب شدن نیز
...نداشت!!!
در دلم نیروئی ...باز وادارم کرد
که بپا برخیزم...
و در این بیراهه
در پی "راه" روان باشم وُ...
صابر باشم!!!
این چه نیروست ...
ندانم هرگز!!!
گر که نیروی امید است ...
کدامین امید؟!!
گر که نیروی خداست...
پس بگوید بدلم ...
راه کجاست!!!
تا به کی رفتن و افتادن
و یکبار دگر ....
درد شکست؟؟!!
تا به کی... باز بخود دلداری؟؟!!
باز بر پا شدن و رفتن و رفتن...
به کجا؟؟!!
خود نمیدانم من... از چه بر میخیزم....
به کجا باز روان گشته
کجا خواهم بود؟!!!
لیک همواره بپا خواسته ام !
باز هم روی دو پا !
گرچه در دل همه درد وُ ... همه زخم!!!!
مانده ام باز کجا ...
ختم این راه دگر ... خواهد بود؟!
و بخود خندیدم ...
گاه در دل تنها !!!
لیک شاید دگری هم... بر من ...
در درون میخندید!!
لیک یک حس قوی ...باز وادارم کرد
که بهر باره بپا برخیزم!!!
شاید این حس غرور است ...که وادارم کرد...
شاید این نیروئی ست...
ماورای نگه و دیده ی ما؟؟!!
هر چه هست و ز هرآن نیروئی ست
باز بر خواسته ام ...
اینچنین خواسته ام!!!
تا کجا ختم همه
رفتن و رفتن باشد
مهر۲۱ -۱۳۸۳بیست ویکم
_____ فرزانه شیدا ____
همانگونه که گفتم من قدرت ویارای آنرادارم که درزندگی خویش از تفکر واندیشه بهره مند گردم که مرا یارای استقامت بیشتر خواهد داد واستقامت کوه نیز الگوی من خواهد بود تا همواره بر من صبر را یاداور شده بخود بیآموزم که زندگی اگرچه نه برای همیشه برای من است اما برای تمامی مدتی که هستم از آن من است وآنچه نیازمند آنم مقاومت وشکیبائیست در مقابل تمامی آنچه زندگی برایم به خوبی وبدی به ارمغان اورده است ویا خواهدآورد. چیزی که همیشه میداتستم واز کوهستان که بقدرت خداوند وکائنتات همواره پابرجاست آموختم وآنرا دگرباره در کتاب:
●« راز (سکرت*)=(« نوشته ی« راندآ بِرن » ,«ترجمه ی: نفیسه معتکف, بازخواندم»(« خواستن توانستن است» و ! " این " تمامی راز هستی است») !
● *هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا میکنی. (نیما یوشیج)
*به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ
*کوهستانها و دره های بی انتها در درون آدمها می بینم . ارد بزرگ
*گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست . ارد بزرگ
*خردمندان تاریخ همچون رشته کوههای سترگ ، دشتهای آدمیان را نگاهبانی می کنند . ارد بزرگ● _______________
●امید در نگاه اندیشمندانی که راز استقامت کوهسا ر را نیز میدانند ,امید، نان روزانه آدمی است رابیندرانات تاگور *
● امید قوه محرک زندگی است. * ساموئل اسمایلز*
● امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
● امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر
●امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی ●امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر●
وزیبائی تنها در نشستن ونگاه کردن و دیدن زیبائی ها ی اطراف ما نیست «زیبائی» را در حرکتهای مداوم خود بسوی پیروزی نیزببین .درگامهای رفتن بسوی هدف باتمامی سختی ها ومشقاتی که ممکن است دراین راه به همراه داشته باشد زیراکه بسیار زیباست دیدن گامهای متحرکی که رفتن را بر نشستن ترجیح میدهد رفتنی که برای رسیدن به قله های آرزوئی ست که آدمی را اعتما بنفسی عمیق وقلبی ارام وزندگانی زیبائی می بخشد واینهمه زیبائی در کف ماست تنها باید در ساختن آن اقدام کنیم وهرچه زودتر بهتر که هیچکس از فردای خود خبری ندارد مبادا فردائی برای ما باقی نمانده باشد وبرای هر تصمیم مهمی که شادبی بخش زندگی ماست دیر شده باشد وروح ما ازرده باقی مانده جسم نیز از روح خالب گشته بی اینکه"لذت خود شناسی وبهره بردن از قدرت های نهانی خویش "را از دست داده باشد که دریافتن این قدرت نهانی ار هز چه در دنیاست باارش تر است وخود ثروتی ست که به متمول کردن وثروتمند بودنما نیز راهی خواهد گشود چرا که ثروت تنها در داشتن واندوختن مال نیست بلکه ثروت واقعی انسان این است که خود را شناخته خدای خویش را باز یافته وبه خود سازی تا زمانی که هست بپردازد وبا غم روزگار خو را مشغول نکند واز ایام نیز بخوبی سود برد ودرجهت شادی خود بهرگونه که هست بکوشد که معلومنیست لحظه ای دیگر هستیم یا نیستیم:
● تا کی غم این خورم که دارم یانه
وین عمر به خوشدلی گذارم یانه
پُر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم , بر آرم یانه«خیام»●
ونگاهی میکنیم بر سخنان بزرگان در باب زندگی و دیدگاه های آدمی که هریک خود گنجینه ای از معرفت وکمال ودانائی ست:
●برای آنکه کاری امکانپذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)
_ برده یک ارباب دارد اما جاهطلب به تعداد افرادی که به او کمک میکنند. (بردیر فرانسوی)_ هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخمن)
_ تنها آرامش و سکوت سرچشمهی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)
_ اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه چیز را همان گونه که هست میدید:بیانتها.(بلیک)
_شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)
_ تو ارباب سخنانی هستی که نگفتهای،ولی حرفهایی که زدهای ارباب تو هستند. (ضربالمثل تازی)
_تا زمانیکه امروز مبدل به فردا شود انسانها از سعادتی که در این دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضربالمثل چینی)_زیبائی در فرا رفتن از روزمرهگیهاست. (ورنر هفته)
_ برای کسی که شگفتزدهی خود نیست معجزهای وجود ندارد. (اشنباخ)
_ تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی،
_ تفکر دربارهی پرسشهایی که بنیاد هستی ما را دگرگون میکند. (ادگارمون)
_«عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمیکند که «یکی»
_ در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)
_ آرامش،زن دلانگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)
_به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضربالمثل چینی)
_ برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضربالمثل هندی)
_ برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضربالمثل انگلیسی)
_ به کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضربالمثل فارسی)
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست.(حضرت علی(ع)) ●
از غم خوردن هیچ حاصل نمیشود اما برخاستن وراهی شدن وظیفه ایست که بر گردن آدمی برای رشد خوداو نهاده است:
در دایره ی *سپهر ناپیدا * غُور
جامی ست که جمله را چشانند به * دور
نوبت چو بتو رسد , «آه» مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه* جور
* خیام* : معانی کلمات داخل شعر به ترتیب:
=_*سپهر = آسمان _ *غور=عمق وژرفای هر چیز _* دور=دوره , نوبت _*جور=ستم بیداد
پایان فرگرد کوهستان ● به قلم فرزانه شیدا / fsheida ●
اسلو / نروژ
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ * طَربَت,به سبزه آراسته گیر
انگآه بر ان سبزه , شبی چون شبنم
بنشسته وبامدادبرخاسته گیر
( * خیام** طربت =شادی تو)
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد کوهستان●
کوهستان ها هم رامشگاه آزادگان و بی پروایان است و نهیب ماندگاران تاریخ . ارد بزرگ
___«کوهستان» راالگوی زندگی خویش کن:_____
« در پی خویش»:
کوهساری سنگی در غروبی غمناک
منم اینجا تنها
ملتهب از فریاد!
آمدم تا که در این خلوت سرد
بر سکوت دل خود چیره شوم!
آمدم تا که به فریاد بلند
بانک تکرار( مرا) داد زنم!!!
من در این پیچ و خم سنگی کوه
رو به هرسوی غریب
ناشکیبا از درد
در پی خویش فراوان گشتم
و به نومیدی و یاس
چشمه را آینه ی خود کردم!!!
لیک آخر ز چه رو
در پی اینهمه فریاد و فغان
گشتنی دور خود اندر دل کوه
گر یه ای ملتهب از جوشش درد
همچنان غمگینم ...همچنان آشفته؟
و ز بودن خالی!!!
اثری از من ِ من نیست چرا؟؟؟؟
در پی چیست که میگردم من؟!
کوله بارم خالیست ...
از امیدی که مرا راه برد!!
و من اما مغموم... بی هدف سرگردان
همچنان در راهم
و به شب نزدیکم..!
لیک این خاکی کوه
اینهمه سردی و دل سنگی او
رنگ خاکستری چهره ی او
...سبزی بودن را
از دل پر طپشم می دُزدد
و سکوتش گوئی
...بر فغان دل من میخندد!
از منِ ِ من اثری نیست ولی !
در من اما طپش بیهوده ست
در تلاشی مغموم
رفتن و جُستن خویش!!!
و من آخر ز چه رو همچنان در راهم
با کدامین شوقی راه شب می پویم
کوله بارم خالیست...
از امیدی که مرا راه برد
●" سال 1374ف.شیدا ● زمانی که به طبیعت مینگریم آنچه در دیدگان ما جوله زیبای خود را بیش از همه ی زیبائی ها مشغول بخود میدارد , مقاومت زمین وزمان وطبیعنی ست که بی آنکه قادر به دریافتن راز عظمت آن بوده باشیم همواره وهمیشه پا برجا بوده است وهنوز آمیان در کشف بسیاری از آن جا مانده وهر آنچه در خلقت وجود داشته ودارد وآفرینشی که بسیار با دقت وبرروی قانونی مستحکم پایه ریزی شده است همچنان رمزیست که بشر در پی بازیافتن تمامی دلایل ئی آن در تلاش شبانه روز بسر میبردوانسان عامی نیز در حد اعتقاد وباور وتفکر خود این عظمت الهی را به نگاه نشسته است .ودراین میان کوه وکوهسار که جلوه ی بسیار زیبائی از زیبائی پر عظمت خداوند است, خود چهره ای دیگر دارد که بر استقامت وتحکم وصبر واستواری آن سخنها رفته است وهنوزدرطی سالهای سخنان بسیاری برای آدمیان جهت امید بخشیدن وآموزش صبر وبردباری ,استقامت و ایستادگی, قدرت واستحکام , برجای خود باقی ست که به گونه های مختلف هرکسی به روش خود وبزرگان نیز در سخنان خویش از آن یاد کرده وانسان را به پایداری ومقاومت وامید دعوت میکنند من نیز همواره به کوهنوردی وپیاده روی علاقه ای وافر داشته ام وهرگاه فرصتی دست دادوبدهداز دیدار ی وگردشی وقدمی در کوهستان بهره مند خواهم شد وهمواره زمانی که در راه های ساده وسخت کوه به پیش روی ادامه میدادم زیر لب باخود سخن گفته دل را به ادامه زندگی تشویقی مثبت میکردم که بخود آموخته باشم که من آمده ام تا نمونه یخوبی از «من » باشم که هرکسی در دنیا غریب وناشناس یا آشنا ومشهور, دانا ونادان, ارزشمند یا بی اثر , هرکس برای خود کسی ست هرانسانی یک «من » است واین «من » را نیز بیش از هر کس به خویش میبایست ثابت کندومن نیز « من » را همیشه در حال جستجو هستم وکوه وکوهساررا بهترین الگوی خود برای زندگی میدانم واز این رو روزی را با کوهستان سر کردن برایم روزی را باخود وخدا خلوت کردن می پندارم ودر راه رفتن زمزمه هایم با خود جز این نیست که مثبت اندیش ومقاوم راه راه کوه را هرچه سهل هرچه سخت طی کنم وکرده ام وبارها به قله های کوهی که آنرا درنوردیده ام , رسیده وحتی شبی وشبهائی را در« کولکچالوتوچال» به صبح رساندیم یا شبی با گروه کوهنوردی خود که از دوستان دبیرستانی من بودند وهرجمعه ,پاسی از شب گذشته حرکت میکردیم وصبحگاه در قله ها نشسته ودورهم چای ونوشیدنی وغذائی را که توشه راه کرده بودیم باهم تقسیم کرده واز کوه وکوهستان وکوهسار از دیدار دره و سنگ وعمق وبلندی ,از نگاه به رنگ رنگ سنگها , بوته ها , شکل دره ها غافل نبوده ایم ودرآن قله گاه باهم شعری خواندیم گاه بر هم قصه ای گفتیم گاه سخن از زندگی بودروزی سخن از جوانی روزی حرف ازامروز وفردا هرچه بود کوه در دل من دوست همیشگی ودائمی ودیرینه من پس از دفتر وخودکارم بود که با آن ها نیز در قله ها بدیدار کوه وبه فتح یاری مینشستم که هنوز برای دیدارش درهر زمانی که فرصتی دست دهد بی تابم وزمزمه ام را تا همیشه بااو نگویم واستقامتش را آفرینی, از قله ای صعود نخواهم کردچه این کوه طبیعتی باشدوقله کوهستان وکوهساری , چه کوه هدف من بوده باشد که به اوج ِ «رسیدن هائی» به قله رسیده وبه دل شادراه فرود را با موفقییت از صعودی که همواره به سختی بود ه وهمیشه در فرودوبازگشت به سهولت وآسانی , باز پیش گرفتم وهمین نیز بمن آموخته که همواره شاید صعود به قله ای سخت باشد اما می بایست رفت, ومی بایست یکایگ مسیر های گذر را طی کرد میبایست رسید به هرآنچه قله ی آمال وارزوهای ماست , به هرآنچه دل امید رسیدن به آن را میکشد,آنچه اندیشه آزوی صعودبر آن وفتح قله ای رادارد ویادگرفته ام هرآنچه را میخواهم , میبایست بدست بیآورم, می بایست بدست نیز بیآورم وتمامی سختی ها ی میانه ی راه را برخود همواره کرده بامید رسیدن به قله , هرگز نگذارم هیچ چیز مانع راه من شود وبرای آن «می بایست » از هیچ تلاشی فروگذار نکنم ورسیده ام همواره رسیده ام به هرآنچه آرزو داشته ام که برسم یا بیآموزم بامعلم یا بدون معلم هرآنچه دوست داشته ام آموخته ام از هر حرفه هر هنرهرابزار وهرچه راکه در خود میل اشنائی با آن داشته ام ومیل آموزش آن واین را بیاری کوهستان وکوهساری بدست اورده ام که الگوی مقاومت قلبم بود ومحرکه استقامت واستواری وپایداری اندیشه ام که در تفکر خود همواره میدانست که:
●آدمی هرچه بخواهد باشد,همانکه نیز خواهد شد وتنها « راز هستی» که دنیا برای شناخت آن زمین وزمان را جستجو میکند در یک کلام خلاصه میشود :«خواستن» بخواه وعمل کن,همین کافیست تا چه روح واندیشه وقلب تو ترا در رسیدن یاری دهند هم زمین آسمان وکائنات وبالاتر از هرچیز وهرکس خداوند یاریت بخشد●
_استقامت کوه را داشته باش!
_ صبر خویش از دست مده وخود را چون کوه مداوم بپندار تا پیروز شوی .
_ چون کوه مقاوم باش
_ خود را چون سنگهای محکم کوه بپندار که هیچ چیز آنرا در هم نمیشکند
_ به قله های برس وارمان وامید خود را با پرچمی در بلندتریت قله کوه استوار کن
_ هرگاه ناامید شدی به کوهستان برو واستقامت اورا بیآموز وتا آنجا که میتوانی
کوه پیمائی کن وتا آنجا که قدرت داری از هوای خنک وسرشاراز طراوت وپاکی آن بهره بگیر وآنگاه باخود بیاندیش که من نیز چون کوهم! وبیاری قدرت خداوند ونیاز من برای رسیدن به اهدافم , من از اندریشه ,وقدرت تحرکم نصیبی بیشتر خواهم برد تا خود قله های زندگی را در هر آنچه میخواهم فتح کرده پرچم پی روزیم را بنام عشق وامید به هدف بر قله های پیروزی با شادی بر افرازم وخداوند نیز یاری خواهد دادهرآنکس راکه بامیداو درراه رسیدن به هر هدف مثبتی تلاش میکند.
●* در جستجوی نور باش، نور را مییابی. (آرنت)* ●
____ بی غم ____
هرگز نشود قلبی بی درد و رها باشد
گر بود چنین قلبی از عقل جدا باشد
آنرا که بُود روحی غافل نشود از غم
گر روح ندارد او نامش نبّود آدم
گر کودک و گر پیر یست گر مرد و یا یک زن
هر دل به مرام خود دارد غم این برزن
او را که به غهمایش پیوسته فرو رفته
هر دم به خدای خود رنج و غم دل گفته
آری شب بیداری از یک دل غمدار است
از غصه بسی دلها غمدیده و بیدار است
اینگونه دلی هر شب دستی به دعا دارد
نجوای دلش هر شب ره سوی خدا دارد
در این گذر شبها هر دل که جلا گیرد
در خلوت تنهایی تقوای خدا گیرد
چون آینه ای گردد آن سینه که غمگین است
آن دل که جلا گیرد دلبسته به آیین است
آیین خداوندی هر دردی و غمی پوشد
بینی که به یکباره دل در ره حق کوشد
هرگز نکند مأوا یزدان به دل جاهل
آن دل که خدا دارد خود بوده دلی عاقل
تدبیر خداوند است قلبی چو شود غمناک
دل می شود از تقوا چون چشمه زلال و پاک
_____ فرزانه شیدا _____
از بودنت ای دوست چه داری* تیمار* ●
وز فکرت بیهوده دل وجان *افگار *
خُرم بِزی وچهان به شادی گذران
«تدبیر » نه باتو کرده اند اول کار (*«خیام» :معنای = *تیمار=اندوه*), (*افگار=آزرده ورنجور*)
●* کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ،از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ ●
___« گذر های زمان »:___
این گذر های زمان
انقدر ها که گمان میکردیم
تازه وبکر نبود
قصه تکرار همان
قصه ی دیروز وُ ...
کسان دگر است
ما فقط بار دگر
روی سن رفته
چو آن بازیگر...زندگی را
همه بازی کردیم!
تا بدانیم همه ,
گذر ازاین دنیا ،
گذری بیش نبود!
گذری بی برگشت !!
گه به لبخند وگهی در گریه
گاه افسرده دل وآزرده
گذری بیش نبود !
گذری بی برگشت!
نه بدان گونه که می باید بود!
و گر امروز بپرسند مرا
ثروت و علم کدامین خواهی؟
خواهمت گفت: بدون تردید
که بدون دل و عشق
زندگی بی معناست
چه به ثروت باشد ،
چه بدانستن علم!
گذر زندگی ماست
که بی برگشتی
گر بدون دل عاشق باشد
بس تهی بس خالیست
و به ثروت و علوم
در تهی بودن قلبی خالی
انتهایش به خراب آباداست
ثمری نیست که نیست
گر که بی عشق دلی
در خرابات جهان راه برد
جسم خالی زهمه ایمان را
جسم خالی ز خدای دل ودهر
جسم خالی ز خدای دل را .
●هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۴فرزانه شیدا-fsheida____
●روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد. (اسکات پک) ●
اما در الگوی کوه تفاوتهائی نیز بین من باکوه وجود دارد وآن اینکه من یارای تحرک داشته ودارای قدرت اندیشه بوده ومی بایست خود استقات خویش راجان داده ومقاوم باشم .اما او اگرچه پابرجا,اگرچه ماندگار, اما برطبق طبیعت زندگی وبدستان طبیعت زندگی کرده و مقاوم میماند وآنچه مراباو پیوند میدهد این است که ائو راالگوی مقاومت خویش دانسته هموچون یاری بدانم که همواره در ذهنم زندگی میکند وبه یاداوتوان ادامه راه راهمیشهدرخودتجلی بخشیده زندگی راآسان گرفته وبر سختی ها نیز فائق آمده و به آسودگی خیال بیشتری اهدافم رادنبال کنم تاجائی که من ایمان دارم خداوند بامن است وتا جائی که ایمان داشته باشم که «بخواهم =میتوانم»برای ادامه حیات کافیست:
●«خالی از باور رویا شده ام »:●
خالی از باور رویا شده ام ....
چونکه رویا به حقیقت پیوست
و دلم باز شکست!!!
و بناگه دیدم...که دلم در پی یک راه دگر
باز افتاده و خیزان ...به ره است!!!
بس عجب بود صبوری مرا !!!
خسته و زخمی و غمناک....
.. بدون رویا ...
من کجا میرفتم؟؟!!
بس عجب بود که با دیدن ِصد بار شکست!
دل من بود و یا ذهن
و یا روح درون ...
گرچه آزرده و لی
قصد افتادن و مغلوب شدن نیز
...نداشت!!!
در دلم نیروئی ...باز وادارم کرد
که بپا برخیزم...
و در این بیراهه
در پی "راه" روان باشم وُ...
صابر باشم!!!
این چه نیروست ...
ندانم هرگز!!!
گر که نیروی امید است ...
کدامین امید؟!!
گر که نیروی خداست...
پس بگوید بدلم ...
راه کجاست!!!
تا به کی رفتن و افتادن
و یکبار دگر ....
درد شکست؟؟!!
تا به کی... باز بخود دلداری؟؟!!
باز بر پا شدن و رفتن و رفتن...
به کجا؟؟!!
خود نمیدانم من... از چه بر میخیزم....
به کجا باز روان گشته
کجا خواهم بود؟!!!
لیک همواره بپا خواسته ام !
باز هم روی دو پا !
گرچه در دل همه درد وُ ... همه زخم!!!!
مانده ام باز کجا ...
ختم این راه دگر ... خواهد بود؟!
و بخود خندیدم ...
گاه در دل تنها !!!
لیک شاید دگری هم... بر من ...
در درون میخندید!!
لیک یک حس قوی ...باز وادارم کرد
که بهر باره بپا برخیزم!!!
شاید این حس غرور است ...که وادارم کرد...
شاید این نیروئی ست...
ماورای نگه و دیده ی ما؟؟!!
هر چه هست و ز هرآن نیروئی ست
باز بر خواسته ام ...
اینچنین خواسته ام!!!
تا کجا ختم همه
رفتن و رفتن باشد
مهر۲۱ -۱۳۸۳بیست ویکم
_____ فرزانه شیدا ____
همانگونه که گفتم من قدرت ویارای آنرادارم که درزندگی خویش از تفکر واندیشه بهره مند گردم که مرا یارای استقامت بیشتر خواهد داد واستقامت کوه نیز الگوی من خواهد بود تا همواره بر من صبر را یاداور شده بخود بیآموزم که زندگی اگرچه نه برای همیشه برای من است اما برای تمامی مدتی که هستم از آن من است وآنچه نیازمند آنم مقاومت وشکیبائیست در مقابل تمامی آنچه زندگی برایم به خوبی وبدی به ارمغان اورده است ویا خواهدآورد. چیزی که همیشه میداتستم واز کوهستان که بقدرت خداوند وکائنتات همواره پابرجاست آموختم وآنرا دگرباره در کتاب:
●« راز (سکرت*)=(« نوشته ی« راندآ بِرن » ,«ترجمه ی: نفیسه معتکف, بازخواندم»(« خواستن توانستن است» و ! " این " تمامی راز هستی است») !
● *هر قدر به طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا میکنی. (نیما یوشیج)
*به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . ارد بزرگ
*کوهستانها و دره های بی انتها در درون آدمها می بینم . ارد بزرگ
*گام نهادن بر نوک کوه وجود ، بسیار سخت تر از هر کار دیگریست . ارد بزرگ
*خردمندان تاریخ همچون رشته کوههای سترگ ، دشتهای آدمیان را نگاهبانی می کنند . ارد بزرگ● _______________
●امید در نگاه اندیشمندانی که راز استقامت کوهسا ر را نیز میدانند ,امید، نان روزانه آدمی است رابیندرانات تاگور *
● امید قوه محرک زندگی است. * ساموئل اسمایلز*
● امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
● امید با مرگ هم به گور نمی رود . فردریک شیلر
●امید نصف خوشبختی است. ضرب المثل ترکی ●امید ، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند ، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست . آهسته رو از عیبجوی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد . بزرگمهر●
وزیبائی تنها در نشستن ونگاه کردن و دیدن زیبائی ها ی اطراف ما نیست «زیبائی» را در حرکتهای مداوم خود بسوی پیروزی نیزببین .درگامهای رفتن بسوی هدف باتمامی سختی ها ومشقاتی که ممکن است دراین راه به همراه داشته باشد زیراکه بسیار زیباست دیدن گامهای متحرکی که رفتن را بر نشستن ترجیح میدهد رفتنی که برای رسیدن به قله های آرزوئی ست که آدمی را اعتما بنفسی عمیق وقلبی ارام وزندگانی زیبائی می بخشد واینهمه زیبائی در کف ماست تنها باید در ساختن آن اقدام کنیم وهرچه زودتر بهتر که هیچکس از فردای خود خبری ندارد مبادا فردائی برای ما باقی نمانده باشد وبرای هر تصمیم مهمی که شادبی بخش زندگی ماست دیر شده باشد وروح ما ازرده باقی مانده جسم نیز از روح خالب گشته بی اینکه"لذت خود شناسی وبهره بردن از قدرت های نهانی خویش "را از دست داده باشد که دریافتن این قدرت نهانی ار هز چه در دنیاست باارش تر است وخود ثروتی ست که به متمول کردن وثروتمند بودنما نیز راهی خواهد گشود چرا که ثروت تنها در داشتن واندوختن مال نیست بلکه ثروت واقعی انسان این است که خود را شناخته خدای خویش را باز یافته وبه خود سازی تا زمانی که هست بپردازد وبا غم روزگار خو را مشغول نکند واز ایام نیز بخوبی سود برد ودرجهت شادی خود بهرگونه که هست بکوشد که معلومنیست لحظه ای دیگر هستیم یا نیستیم:
● تا کی غم این خورم که دارم یانه
وین عمر به خوشدلی گذارم یانه
پُر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم , بر آرم یانه«خیام»●
ونگاهی میکنیم بر سخنان بزرگان در باب زندگی و دیدگاه های آدمی که هریک خود گنجینه ای از معرفت وکمال ودانائی ست:
●برای آنکه کاری امکانپذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)
_ برده یک ارباب دارد اما جاهطلب به تعداد افرادی که به او کمک میکنند. (بردیر فرانسوی)_ هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست. (باخمن)
_ تنها آرامش و سکوت سرچشمهی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)
_ اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همه چیز را همان گونه که هست میدید:بیانتها.(بلیک)
_شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)
_ تو ارباب سخنانی هستی که نگفتهای،ولی حرفهایی که زدهای ارباب تو هستند. (ضربالمثل تازی)
_تا زمانیکه امروز مبدل به فردا شود انسانها از سعادتی که در این دم نهفته است غافل خواهند بود. (ضربالمثل چینی)_زیبائی در فرا رفتن از روزمرهگیهاست. (ورنر هفته)
_ برای کسی که شگفتزدهی خود نیست معجزهای وجود ندارد. (اشنباخ)
_ تفکر در باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی،
_ تفکر دربارهی پرسشهایی که بنیاد هستی ما را دگرگون میکند. (ادگارمون)
_«عقلانیت باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمیکند که «یکی»
_ در «چند» است و «چند» در «یکی». (ادگارمون)
_ آرامش،زن دلانگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)
_به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضربالمثل چینی)
_ برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضربالمثل هندی)
_ برای اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضربالمثل انگلیسی)
_ به کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضربالمثل فارسی)
بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست.(حضرت علی(ع)) ●
از غم خوردن هیچ حاصل نمیشود اما برخاستن وراهی شدن وظیفه ایست که بر گردن آدمی برای رشد خوداو نهاده است:
در دایره ی *سپهر ناپیدا * غُور
جامی ست که جمله را چشانند به * دور
نوبت چو بتو رسد , «آه» مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه* جور
* خیام* : معانی کلمات داخل شعر به ترتیب:
=_*سپهر = آسمان _ *غور=عمق وژرفای هر چیز _* دور=دوره , نوبت _*جور=ستم بیداد
پایان فرگرد کوهستان ● به قلم فرزانه شیدا / fsheida ●
اسلو / نروژ
نظرات
ارسال یک نظر