●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد کودک ●
در این بخش از فرگرد آرمان نامه به بخش جذابی برخورد میکنیم ، که هر یک جمله ی آن سرشار از دانستنی هائی ست که می بایست همگان در زندگی مد نظر داشته باشد نمونه ی آن:
* هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . *ارد بزرگ *
شاید بدانید که اطفال وکودکان در تمامی مدت از زمان تولد تاسن 18 سالگی( ونه پس از آن!*)
اکثرا در حال آزمایش والدین خود هستندوطب روانشناسی بر اساس بررسی ها ی بسیار بر کودکان از لحظه ی تولد تا سن 18 سالگی باین نتیجه رسیده استکه حتی در دوره ی نوزادی صرفنظر از « زمان ِواقعی ِ نیاز »,نوزاد هم با گریه وایجاد صدا از خود قصد جلب توجه اطرافیان بخصوص مادر وپدر را دارد وزمانی که متوجه میشود که با هربار درآوردن صدائی ازخود یا گریستنتوجه دیگران را بخود جلب میکند, می آموزدکه چنانچه اینکار را انجام دهد میتواند, هرموقع که بخواهددر آغوش دیگران باشد .شاید دیده باشید مادری را که تمام مدت کودک را در آغوش گرفته وبا دلیل وبی دلیل درحال تکان دادن اوست. این خود نماینده این است که طفل توانسته است توجه مادر راجلب کرده وهربار به زمین گذاشته شود باز به گریه خواهد افتاد ویا شباهنگام بارها بیدار شدهودرعین حال آنچه در جامعه می بیند اگر به سن درک رسیده باشد نیز با ما درمیان خواهد گذاشت , تا نظر وتفکر ما را باب این وآن موضوع بداند .... وبا گریه تقاضای شیر می نماید وجالبتر است که بدانید کودک دراین زمان« خواهان تنها آغوش ونوازش » است وکمتر اتفاق میافتد که درنیمه شب گرسنه باشد .البته اگر بخوبی در طی روز از لحاظ غذائی تامین شده باشد .در رابطه بااین سخن *ارد بزرگ نیز باز به همان موضوع باز میگردیم,که فرزندان مادر پی فرصتهای مناسبی هستند تا از آن بهره برداری کنندوعلت آن این است که "مادر وپدردرتمامی مدت حکم آمر وقانون گذار وتربیت کننده را دارند "ودر تمامی ساعات روز مجبورند این را به کودک یاد آوری نمایند که" آنکه تصمیم گیرنده است من هستم !یکی از قوانین مهم ووظایف والدین" است که درذهن کودک این حکم را بصورت قانون در آورده وبر او تسلط داشته باشند تسلطی همراه با محبت و از روی وظیفه درجهت حمایت وتربیت وایجاد امنیت منایب برای کودک "علت اینکه کودک بایست این را بیآموزد که والدین تصمیم میگیرند نه اواین نیست که قرار است بچه ها وفرزندان ما قربانی ها ویا زیر دستان منو شما باشند ویا با بی مهری وتندی ما روبرو باشند .
درست برعکس این عمل در اصل بسیار زیرکانه واز روی مهربانی ست و هدف چیزی بااهمیت تر ازاین است که ما فقط کودکان وفرزندان خود را کنترل کنیم. چرا که کنترل بیش ازحد بجز آنکه فرزند را برای همیشه ازما دور خواهد کرد ,باعث این نیز خواهد شد که برای همیشه ما محبت واعتماد فرزند خود را از دست بدهیم. ازاین رو, ما می بایست درتمامی مدتی که وظیفه ی « والدین بودن»را بعهده داریم با سیاست وشکیبائی وصبر وحوصلهبا بسیاری از رفتارها وکارهای کودکان کنار بیائیم. چراکه کودک نامش بر خود اوست = ( کودک*) بدین معنی که" اگرعاقل وبالغ ودرحد کافی پختگی وتجربه وسیاست زندگی را داشت ,دیگر نام او کودک نبود ونیازی به حضور والدین درتمامی مدت زندگی خود تا زمان ایستادن بروی پای خویش نداشت "ازاین جهت زمانی که ما درطی روز وشب بااو درارتباط هستیم همیشه ودرهمه وقت می بایست " هشیار باشیم که او می بیند میشنود درک میکند , یاد میگیرد استفاده وحتی گاه سواستفاده میکند " واین ما هستیم که می بایست" قدرت تشخیص " این را داشته باشیم که چه زمانی جواب درخواست او می بایست :" ( نه * باشد وزمانی دیگر با یک « آری» )* حساب شده درعین اینکه تمامی جوانب جواب خود را " درنظر گرفته ایم و جوابگوی اوباشیم " زمانی که درخانواده ای والدین با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند .مادر چیزی بگویند پدر نفی کند .یا دربرابر یکدیگر همواره حالت جبهه گیری داشته ویا با نظرات یکدیگر مخالف باشند. او که بیشتر ازهمه دچار سردرگمی میشودونمیداند کدامین حرف درست است وچه کسی راست میگوید وکدامین را باید باور یا قبول کندکودک ماست(چرا که او جز مادر وپدر الگوی دیگری نمی شناسد تا بتواند , یاد گرفته وآموزش ببیند )!چون چنانچه دلیل شما منطقی نباشد حتی بدون خبر شما آنچه باید انجام شود, میشود چه بخواهید چه نخواهید, چرا که نتوانسته اید دلیلی عنوان کنید که جوابگوی سوال فرد متقابل شما باشد وتفاوتی نیز نمیکند چه کسی فرزند هم درهر سن وسالی وقتی« ناحقی ناحقی باشد »آنرا به خوبی درک میکندوجائی که پای تهدید یا لاف زدن درمیان باشد که چون چنین وچنان نکنی من چنین وچنان خواهم کرد ...مطمئن باشید اینکاررا پیشاپیش به محله ی اجرا از طرف شخص مقابل خود گذاشته اید.حتی فرزند دبستانی شما هم " آن " کاری رامیکند که بنظرش درست می آید و تا شما نتوانید بگوئید حرف , حرف من است ودرعین حالاونیز قادر به فکر کردن است وبا مغز کوچک خود تجزیه وتحلیل میکند وسادگی وپاکی او حق را زودتر درک میکند.
___ لاف ___
بس کن این صحبت وُعمل بنما
وَرنه هر گفته ای , بوّد بی جا
مردِ کاری , نشان بده جانم
لاف بیهوده تا به کی ؟ آقا!!!!
___ ف.شیدا 1362____
ومسلم است کودک با ما معمولا از وقایعی حرف میزند که به گونه ای بر احساس او تاثیر داشته باشد و" منفی باشد یا مثبت , این ما هستیم که دنیای خودوتفکر شخصی خود را , به همانگونه که خود بدان اندیشه میکنیم با فرزند شاید در شکلی ساده ترآنهم جهت درک او درمیان میگذاریم و این دقیقا همان برداشتهای ما از وقایع پیرامون ما و نحوی عکس العمل ما در مقابل وقایع استکه به فرزند خود منتقل میکنیم .... ویعنی « دیدن دنیا را نیز ازچشم خود برای او نگاه میکنیم » یعنی همان دیدو ددیدگاهی را برای او بسازیم که خود دیده ایم . خواه نگاهی خصمانه باشد یا نگاهی سرشار از محبت , یا نگاهی مایوس وافسرده ویا آنکه نگاهی از سر حق ودادخواهی وبر حق بودن در راستی ودرستی در زندگی " وهمین ها را نیز کودک خواهد آموخت:
● در پشت نقاب●
به هر جا جستجو گر دیده خود را کنم راهی
نگاه بی فروغم ...خسته ای سر درگریبان رادوباره باز می یابد
که غمگین مانده ورنجور
به هرسو دیده گانم میدود...مأیوس وسرخورده...
نگاه پُر زفریادی
بروی چهره ی من میشود خیره!!!
وناگه سر فرود آرد ...
به معنای همه تن خستگی های پُر از حرمان!!...
بدون آنگه آرامش بگیرد باز!!!
به هر کس دیده گانم چشم میدوزدبه هر سوئی...
تبسم های تقلیدی , برویم میشود جاری!!!
که گر حتی بخواهم ...بر دلم رنگی نمی بخشد!!!
(چو بی معناست)*!!!
اگربینم زنی، مردی..جوانی ...پیر سالی را
بروی چهره ها پاشیده رنگ تیره ی اندوه!!!
وحتی ...خنده ها جز رنگ تزویری..
دروغین نیست!!!
ز رنگ زرد وبی حال دوروئی ها!!!
ز ناچاری گهی شاید ...برای حفظ ظاهر...
در ورای چهر ه ای پُر بغض،،لبخندی،،.
.درخشش های اشکی در نگه جاوید!!!
ورنگ سرخ خونباریبروی گونه ای بی رنگ...
که از سوز دروناله ام میگیرد!!!
به هرجا دیده پُر وحشتم گردد
هراس ِ دیدگان ِدیگران...
بیم دل ِ پُر التهابم رافزونی میدهد از درد !!!
خدایا قصه ها ،گر قصه ی فقر است وگر اندوه!!!
چرا تنها ،،همین،، در دیده من میشود تکرار؟؟!!
کجا را بنگرم آخر؟!
کدامین سونظر دوزم؟!
کجا را بنگرم یارب؟!
که آنجا شور وشوق وخنده ای در نور...
،،صداقت،، را میان چهره ای شادان
بدون آن نقاب پُر ز تزویر...
,تظاهرهای آلوده ،ولی غمگین!
دوباره بردلم نوری بپاشد باز؟!
دلم از سوز ودرد آدمی ...سوزان وغمگین است
توان دیدنم را ازکجا یابم؟!که این بسیار غمگین است!
کجا را بنگرم یارب؟!
کجا را بنگرم یارب؟!
فقط یکجا...فقط یکجا
خدایا ...،، آه ،،
فقط یکسو توان ِدیدن ِدل هست
نگاهم بیقراری را ... فقط یکجا
ز خاطر می بردبا شوق
به میدانگاهِ اطفالیکه در بازی بدون فکر واندیشه
جدا ازهر تضاد وُرنگ وافکاری
به شادی بی غم وسرخوش
وحتی ،،بی کلامی،، غرقه در خویشند
ودر شور وشر بازی...چه خندانند!!!
نه اما میشود دیدن
چنین شوروشّری را درمیان بچه های جنگ!!!
که غمگینند وبس تنها!!!
همین میدانگه بازی
یگانه مظهر امید ودلگرمی ست
برای این دل حیران
که در اینجا ؛حقیقت؛معنی خود میکند پیدا!!!!
بغیر ازاین ؛حقیقت؛ نیزبی معناست
بی معناست!!!
که تنها شوق وشور ِکودک این ِ زندگانی
،، شادمانی،،را دهد معنا!!!
وگر اوهم به فقر وظلم وجنگی باز
در سوگ وغمی ...گریان نگردد باز!!!
کنون اما ...
نه دیگر چهره ای یکرنگ خواهی یافت!!!
نه حتی در لبی لطف کمی ،،لبخند،،!
جهان وزندگی پابند ِاندوه ِزمان ...
هرروز,بسوی قهقرا ...ره میبرد ,افسوس!!!
وطفل زندگانی
گرچه شادان است
به فردایش نشآید گفت که فردای دگر ...
خالی ز تکرار ِ,حوادث های "انسانی ست"!
جدا آخر ز خشم این طبیعت
باز باید درهراس تلخ ،،بودن ،،بود
که ،،انسان،، بر سر انسان
چه خواهد آورد فردا !!!
که اکنون ظلم انسانی...
حوادثهای اخبار جهان شد,درهمه دنیا !!!
اگر سیلی نیآزارد ....وگر آتشفشانی
سخت خاموش است ولی دست بشر
همواره در هرروز وُ...در هرشب بسان زلزله ...
با قلب سوزانی زآتشها...
به جان آدمی افتاده وخود ریشه ی خود را ..
ز بُن از جا کَند با ظلم انسانی!!!
خداوندا ...تو شاهد باش
که اینک قرن کشتار است
همان قرنی که میگفتند
جهانی میرود تا بهترین قرن ِجهان باشد!!!
عجب برما...عجب برما!
که گویا هردم وُ هر روز وشب
امید می بستیم ...
که فردای دگر"نوری" دگر دارد,ولی ..اما....
هنوزم بر جنایتهای دیروزی
که بر انسان روا کردند
دگرباره، هزاران صحبت وبحث است
دوباره قصه از جنگ است!!!
دوباره یا که شاید صدهزاران باره ،
انسانی تفنگی در کف وُدر قتل عام آدمی
در راه رفتن هاست!!!
خدایا کودک دنیا بسی تنهاست!!!
که انسانی به رشد وعقل ودیدن ها
چوُنان کوری... پُر ازخشم وپر ازکینه
جهانی میکند نابود!
خداوندا...فقط چشمم بروی هر سیاهی باز میگردد
وتنها آتش ودود وُتفنگ وُبمب وبمب افکن
جواب تازه ی قرن جدید ماست!
خدایا کودک ِدنیای تو
بس بی پناه وبیگناه وُبی خبر اینجاست
خدایا کودک ِ دنیای تو تنهاست!!! ___ فرزانه شیدا____
برای مثال از آنچه به فرزند خود می آموزیم , درست مثل اینست که کودک کلاس اولی ما بیاید وبگوید:مامان بچه های کلاس سوم منو هی میزنن!وتو درجواب بگوئی - هرکه ترا زد توهم بزن
- یا بگوئی به مدیر مدرسه اورا نشان بده
-یا بگوئی مگر تو چه رفتاری میکنی که آنها ترا میزنند
ودرپی علت آن باشی که بدانی چرا امروز کودک منکتک خورده ونیازمند من شده است تا اورا در موقعیت فعلی کمک کنم " ودراین سه مرحله منو شما سه چیز مختلف را به بچه خود یاد داده ایم "
- بادنیا ومردم مثل خودشان رفتار کن!
- یاد گرفتن شکایت کردن از اوضاع حال به هرکه میخواهد باشد
- پیگیری علت ها
بنظر شما کدامین درست تر است؟جواب را به خود شما وا میگذارم
* چون جنگ آوری ؛ با کسی بر ستیز
که ازوی گریزت بوّد یا گریز!! گلستان سعدی*
درکانون خانه وخانواده نیز , چون درخواست چیزی از سوی فرزند میشود باید پدر ومادر با فکر مشترک جوابگوی کودک باشند وچنانچه اختلاف سلیقه ای درمیان است ,می بایست به طریقی منطقی وقابل درک به حل آن نشست برای مثال : اگر من بعنوان مادر بگویم :« فرزندم اینکا ر را انجام بده» وهمسرم برخلاف من بگوید:باید ( « نه من میگویم نباید اینگار را انجام دهد » دراینصورت می بایست حتی درحضور فرزند نیز یک " دلیل محکم ومنطقی") خویش را ارائه بدهد .چه درمقابل همسر چه درمقابل فرزند خود ! تا تعادل ذهن خانواده نیز برهم نخورده ودوگانگی فکری پدرومادر فرزنده را نیز سردرگم نکند وقانون خانه قانونی چندگانه بناشد که هرجا حکمی جدید صادر شود وحکمی ناهماهنگ با دیگری .
*زبان در دهان ای خردمند چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چودربسته باشد چه داند چه کس
که جوهر فروش است یا پیله ور؟
* گلستان سعدی *
"انسان تنها زمانی میتواند با چیزی مخالفت داشته باشد که دلیلی بر آن وجود داشته باشد ودلیلی منطقی وحساب شده وزمانی که حرف قابل قبول باشد ومنطقی دیگرجای اعتراض برای فرد مقابل نیز بجا نخواهد ماند."اگر من بگویم « نه وفقط نه !همینکه گفتم!» وتوضیحی هم درباب آن نداشته باشم " تا ارائه بدهم وتنها باین اکتفا کنم که بگویم: چون من میگویم نه!یعنی نه !ودیگرهم سوال نکن! بدترین کار را درخانواده ی خود انجام داده است منطق , منطق است "چه برای یک انسان بالغ چه حتی برای یک کودک!
* به شیشه کس نخراشد زروی خارا گِل
چنانکه بانک درشت تو میخراشد دل *سعدی*
وقتی شما چیزی بگوئید که قابل درک باشد و دلیلی ارائه بدهید که منطقی ست ,دیگر کسی قادر به مخالفت با آن نخواهد بود .وزمانی که خواستار چیزی هستید فرقی نمیکند با همسر باشد یا فرزند یا حتی اجتماع همواره باید "خواهان چیزی باشید که عملی باشدچراکه آنچه بر حسب زور وخودخواهی ولجبازی وگاه غرور بیش ار شما فقط به فقط بر پایه ی " من میخواهم چون «من» میگویم و بس" اگراستوار باش دبه جائی جز« شکست شما نخواهد رسید »و هم خود را بدردسر انداخته اید هم دیگران را.لااقل اگر چنین هستیم بهتر است راهی مثبت باشد که انسان را به پیش ببرد وپیشرفتی را در پی داشته باشد وپاسخ دریافتی آن عمل نیز مثبت باشد .زمانی که « عمل در نتیجه ی خود عکس العمل متقابل را به جوابی منفی میکشاند باید دریافت که خواسته ی ما بی جهت بوده وجز خوار کردنخود در نز نزدیکان به نتیجه ای نخواهد رسید واین معقولانه نیست که بزرگ خانواده ای خواهان چیزی نامعقول ازخانواده ی خود باشد که دیگران را در مقام اندیشه وتعقل او به شک بیاندازد که آیا براستی او الگوی مناسبی هست یا خیز این برای یگ پدر ومادر می بایست یک شکست محسوب شود که افراد خانواده دیگر فکر اورا بعلت اشتباهات پی در پی تائید نکنند.که چرااینکار درست نیست انتظار اینرا ,نیزنداشته باشید که او حرف شنوی نمایدنه تنهااو, بلکه بدین شکل« هیچکس» ,در زندگی شما ,چنین نخواهد کرد که« شما فقط دوست داریدانجام شود ودلیلی برای آن ندارید. ودر عین حال این در:"یادما هواره ب باید باشد که دنیا بدل ما نمی چرخد بلکه آنگونه میچرخد که باید بچرخد واین خود ما هستیم که تلخی وناکامی را به کام خود ودیگران میدهیم و نباید انتظار داشته باشیم همه کس حتی فرزند ما بدون دلیل قاطع ومحکم ومنطقی تابع ما باشدواینگونه اگر باشیم درقدم اولیه : " جز خوار کردن خود هیچ نکرده ایم: " چنانچه در جامعه ی کوچک خانواده رفتاری داشته باشیم و کاری کنیم که در درون خانه ی ما , کسی از اهالی خانه دیگر منوشما را قبول نداشته باشد وامر ونهی ها بدلیل غیر منطقی بودن به حساب اورده نشود انگاه دیگر نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که درجامعه بزرگتر: انسانی موفق باشیم".
شاید پس: در پس کارخویشتن , بنشستن , لیکن نتوان زبان مردم بستن .* گلستان سعدی*
______
*گر یک نفست به زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه ی سودای جهان
عمر است چنان کِش , گذرانی گذرد.* خیام * .__(*کش=که آنرا )____
در زمینه ی رفتار والیدین با یکدیگر و با کودکان
نیز این مطلب صدق میکند . چرا که محیط خانه
وخانواده , صحنه ی جنگ وقدرت طلبی وخودنمائی وستیز نیست : ودرست برعکس می باید محیط امنی باشد که زمانی که به آن میرسیم در آن احساس آرامش وامنیت خاطر داشته باشیم تا بقیه ی ساعات روز را بتوانیم در ان به راحتی سرکرده استراحت کنیم وبرای فردای کارو زندگی با روحیه ای خوب وبدنی وفکری استراحت کرده به بیرون برویم واین چه برای والدین باشد چه فرزندان خانواده مهم وضروریست که این محیط را داشته باشند وحق ایشان محسوب میشود وخانه ای که پدر ومادر در آن با یکدیگرمخالفند. نمیتواند محیط مناسبی برای رشد کودک وفرزندان ما باشند .همسر و خانه و فرزندانی که از خود ویا ازوجود خود ماهستند:
___ اومدم ____
*اومدم رنجش بدم رنج کشیدم
اومدم غمش بدم غصه رودیدم
اومدم بچینمش خودم رو چیدم
( آخه در وجود اون خودم رودیدم ) ف.شیدا ●
* تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتیبر آورده می سازند .* ارد بزرگ●
● لالائی ● لالا گل پونه ، دل از غمها به زندونه
برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه
دیگه شوقی نمیمونه
دیگه شوقی نمیمونه
لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم
نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ و گونه
تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه
دل هر آدمی خونه!
لالا گل سوسن ، توُ این دنیا، تُو این برزن
تمومه قصه ها مردن ، دلا از بسکه حیرونه...
دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه!
لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها
توُ این دنیای دیوُنه ،دل عاشق چه پنهونه
سکوتش گریه ی قلبه ، همش در خود پریشونه
همش درخود پریشونه !
لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم
توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه!
به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه
دیگه شعری نمیخونه!
لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده
برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه
همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه
تماما بر دل اونه!
لالا گل نازم، توئی در شعر و آوازم
به رسم زندگی روزی، توهم میری ازاین خونه
دل تو در کنار من ، فقط چندروزی مهمونه
فقط چندروزی مهمونه!
لالا گل عشقم ، نبینم در نگاهت غم
به هر قطره به هر اشکت ، دلم با غم هراسونه
دلم معنای بودن رو ، به لبخند تو میدونه
به لبخند تو میدونه!
بخواب آروم لالا.. لالا ، تو دلبندم ، گل زیبا
اگرچه زندگی سخته ، همه رنجش روی شونه
لبات وقتی که می خنده ، برام دنیا چه آسونه
برام دنیا چه آسونه!
( فرزانه شیدا - یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷ )●
در کانون خانواده , والدین می بایست انقدر سیاست داشته باشند که چنانچه در امری,با یکدیگر مخالفند .این موضوع از چشم فرزندان آنان پوشیده بماند وزمانی که قرار است درمورد چیزی هردو نظر بدهند. بهتر است با یکدیگر درنبود کودکان صحبت کرده باشند وبه نتیجه رسیده آنگاه مطلب را با فرزند وخانواده مطرح کنند وچنانچه مسئله , جریانی خصوصی است بین خود آنهاهیچ مورد ودلیلی ندارد که اینگونه بحث ها درحضور فرزندان عنوان شود و اینکارنه تنها آرامش درونی کودک وخانواده را برهم میزنند بلکه فرزندان را نیز را در یک فشار روحی قرار میدهد..
●اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن بّه که در سخن کوشی
دوچیز طَیرهِ ی عقل است: دم فروبستن
به وقت گفتن , وگفتن به وقت خاموشی
●* گلستان سعدی ●
برای فرزندان هیچ چیز بدتر ازاین نیست که والدین باهم اختلاف داشته باشند ومدام با یکدیگر بحث وجدل داشته باشند ومطمئن باشید آنگاه دردرون خود همیشه دچار ترس وناامنی از
بهم خوردن کانون خانواده را دارند همیشه باید بخاطر داشت روزی که ازدواج میکنیم با
تمامی آرزوهای خود بخانه مشترک میرویم ازاینرو خانه می بایست برای ما محل آرامش وامنیت ما باشد. جائی که به امیدبر آورده کردن آرزوهای خود بعنوانشخصی متاهل وبعنوان« زندگی مشترک » قدم در آن نهاده ودر هدف هر یک در جای خود قصد آنرا داریم که سازنده یک زندگی مشترک وحامی همسرخود باشیم و او را خوشبخت کرده وفرزندان آینده خود را نیز دراین مکان یعنی خانه به رشد وبالندگی برساینم وخواه فرزندی میان باشد یا نه , حرمت همسر چه زن چه مرد میبایست جایگاه خاص وهمیشگی خود را داشته باشد چراکه در گذر زندگی نیز روزی خواهد رسید که ما خود والدین خواهیم شد ووالدین خود ما نیز تا همیشه ونمیتوانند همرا ه وهمپای ما باشندونمیتوانیم تا ابد والدین را درکنار داشته باشیم یا خود تا همیشه حامی فرزندان خود باشیم چراکه عمر انسانی کفاف آنرا نمی دهد نمیدهد که با آسودگی خاطر فکر کنیم که همیشه آنان که نیازمندشان بودیم درکنارما خواهند بود یا خود هستیم تا نیاز فرزندان خود راتا اخرین نفس برای همه ی عمر آنان بر آورده کنیم. وحال اگر این خانه خانه جدال وگفتگو باشد ما نه به همسر خود خوشبختی داده ایم ونه به آینده خود وفرزندان خود و در محیط خانواده ای با داشتن فرزند چنانچه بین پدر ومادر یکی بردیگری فائق آمده وقدرت وارج واعتبار آن دیگری را درجلوی فرزند بشکند " بنوعی بازنده ای بیش نیستیم که هم اعتبار خود را ازدست داده ایم هم همسر وهم فرزند خود را" ازاینرو نام زندگی مشترک می بایست همانگونه که اشتراک را درنا م خود دارد,و درعمل نیز « حرکتی مشترک» برای ادامه حیاتی درستدر خانه وخانواده باشدبخصوص در جایگاه بزرگی چون جایگاه والدین , همانگونه که سعدی نیز درگلستان خود میگوید :
:دودانا را نباشد کین وپیکار
نه دانائی ستیزد با سبکسار( با نادان)
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
وگر بر هرو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زت خوئی داد دشنام
تحمل کرد وگفت:ای خوب فرجام
بَّتر زآنم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی!* سعدی____
بدین گونه که گفته شد ما با اینگونه اعمال ورفتار وسخن خودنه تنها تربیت درستی را به فرزند خود منتقل نکرده است بلکه اعتماد وامنیت واحترام فرد دوم خواه مادر باشد خواه پد ر , را نیز ازبین برده است و باز بقول سعدی:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ؛ شر مرسان!!* سعدی____
واگر زمانی بدلایلی چون سفر ویا هر دلیلی شخص اول درخانه حضور نداشته باشد , فرزندان هرگز باو که اینگونه از طرف همسر خوار وخفیف شده اهمیتی نخواهند داد واز موقعیت سواستفاده نیز کرده وهرچه بخواهند انجام میدهند وباید توجه داشت که همین امنیت جانی وروحی فرزندان ما را نیز به مخاطره خواهد انداخت.چراکه هریک ازوالدین موظفند در بود ونبود دیگری حمایت وامنیت کودکان خود را تضمین کنند. اما چگونه انتظار دارید همسر خود را درنزد فرزندان به هیچ بگیریدوبعد درنبود خود توقع داشته باشید که او بدرستی از پس فرزندان شما وتربیت آنها بر بیاید ؟! واتفاقی هم نیافتد وهمه چیز همانگونه که آنرا ترک کردید ورفتید درزمان بازگشت بر جای خود باشد ومطمئن باشید اتفاقات بسیاری درنبودشما خواهد افتادواین درواقع دست پخت خود شما در نوع تربیت شماست:
* فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . ارد بزرگ
چرا که شما خود زمینه ی آنرا در بودن خود درخانه فراهم کرده اید که کودک شما محلی برای جولان خواسته های خود در نبود شما داشته باشدوهرآنچه را درحضور شما جرات انجام آنرا نداشت ,درنبود شما انجام دهد چراکه آزادی عمل را در زمان بودن خود , ازاو سلب کرده اید ونیاز ارامش را نیز از او گرفته اید" واکنون او هم این را میداند که از شخص دوم(مادر خرد شده یا پدر به هیچ گرفته شده) کاری برنمیآید وانقدر باو اهمیت داده نمیشود که چه شکایتی را فردا به شما عنوان کند چه نه راه به جائی ببرد ودرعین حال خود نیز ازاو حساب نمی برد .درواقع در این مرحله , شما هردو را از کف داده ایدهم همسر وهم فرزند خویش را وبی انکه هدف شما این بوده باشدهردو رابسوی انچه نباید می بودند یامیشدند سوق داده اید:
___ مرغ ودرخت ____
روزی آن مرغ پای بسته ی دهر
پروبالی برای رفتن یافت
پرکشید و به شادی وامید
" قفسی" از برای "بودن" ساخت
این سرائی که لانه ی او شد
به خیالش که آشیانه ی اوست
بی خبر زآنکه شد اسیر قفس
در سرائی که همچو خانه ی اوست
...
نیست فرقی میان مرغ ودرخت
" سرنوشتی " اگر "اسارت " بود
" نه درختی توان رفتن داشت"
"نه که مرغی در قفس بگشود"!!
___بهمن ماه 1365 /فرزانه شیدا_____
کودک نیز در ذهن کودکانه ی خود انسانی را می پروراند, اوچون شما درک میکند , میفهمد , درذهن خویش با افکار کودکانه ی خود تحلیل وبررسی میکند, شناخت او ازجهان واطرافیانی چون خود شما , شناختی است که خود شما ازخود به او میدهید.وصرفنظر از تجارب شخصی بمانند مثلا :یادگرفتن حرف زدنراه رفتن وزمین خوردن وبتدریج معنای داغ , سرد سوختن , لرزیدنکه بسیاری اکتسابی ست آنچه از شما کسب کرده ومیآموزد دقیقاهمان منابعی ست که شما در اختیار او قرارداده ومیدهید.پدر بداخلاق مادر خسته زندگی تلخ یاپدرومادری مهربان درموقع مناسب سخت گیر در جای خود بخشنده وفروتن " اینها تماما یاد داده های خود شماست وبس !"میداند کسی که ازخود, توان دفاع ندارد از دیگری هم قادر نیست دفاع کند خواه فرزندش باشدخواه همسایه واین بدترین سیاستی ست که شما میتوانید درخانه وخانواده بر همسر خود وفرزندان خود روا دارید مسلم است که با چنین اعمالی شما همیشه در زندگی یک بازنده خواهید بود وفرزندان وخانواده خود را نیز بسوی ناکامی وافسردگی دائمی در زندگی پیش برده و فنای خود زندگی مشترک وآینده فرزندان خود را تضمین میکنید.اگرچه بقول شاعر بزرگ ایران" پروین اعتصامی" :« گل بی عیب خداست! »وهریک ازما بی شک اشتباهاتی در زندگی داریم واشتباهاتی را نیزمرتکب میشویم اما هرگز برای جلوگیری یا باز پس گرفتن اشتباه خودچه درحرف باشد چه درعمل دیر نیست وهمیشه انسان می بایست دری را برای خود جهت عذرخواهی ویا بدست آوردن دلی یا جبران خطائی که انجام داده است.باز بگذارد واین تنها متعلق به کانون خانواده نیست که دراجتماع نیز چنانچه چنین عمل کنیم هم از خطاهای خود برای ماعبرتی حاصل میشودهم همواره محبوب همگان خواهیم بود.چرا که نگاهداشتن حرمت وحق دیگران صرفنظر وظیفه ی دینی ما دردرجه ی اولوشیفه ی انسانی ماست حال درنظر بگیرید که درکانون صمیمی تر خانواده این گشاده روئی و نرمی دل وزبان با مهر ومحبت چقدر می بایست وسعت بیشتری داشته باشد. من خود ناظر وشاهد این بوده ام که پدری با وجود پی بردن به اشتباه خود می گفت : من از فرزند خود معذرت بخواهم من مثلا پدر هستم! غروری بنام پدر بودن بر جای خود ,چونکه حرمت پدر ومادر همیشه واجب است. اما اشتباه وخطا از بزرگترین انسانها نیز سر میزند واگر باز بسوی همان بزرگان نیز بنگریم فروتنی وتواضع آنان را درمقابل حتی کوچکتر ازخود خواهیم دید وبدین جهت است که در مثل میگویند : گذشت از بزرگان است .چراکه درخت هرچه پربارتر باشد افتاده تراست بدین معنا که فروتنی او بیشتر وگذشت وتواضع او نیز به همین اندازه دردل ووجود او سنگین تر جای میگیرد وعلت آن است که شاید باعمری تجارب و داشتن موقعیتها وموفقیت های بسیار ,تازه به این نتیجه رسیده که از همه چیز هیچ نمیداند وبسیارند چیزهائی که می باسیت بیاموزند وشاید عمر نیز یاری نکند.
* این دیدگاه اشتباهاست که بپنداریم مرد توانا ،فرزندی همچون خود خواهد داشت . ارد بزر *
وتصور نکنید که هرگز با آنچه دقیقا خود هستید درفرزند خود روبرو شوید چراکه همواره در ذات اواگرچه بسیاری ازخوی ما یافت خواهد شد. اما همانطور که بارها در باب انسان سخن گفتیم نهاد او وشخصیت او درطی عمر با آنچه میبیند واحساس میکند وفکر میکند در رشدی اکتسابی ست. ودرعین حال فردیت هر فردی متعلق به ذات فردی اوست خداوند همانگونه که خود یکتاست بندگان خویش
را نیز بگونه ای آفریده است که هیچ یک بادیگری همانند نیستتند حتی دردوقلوها
که شکل ظاهر یکیست. علاقمندی واستعداد وطرز فکرها متفاوت است یکی عاشق کتاب خواندن میشود وآن دیگری تحصیل در موسیقی را بیشتر دوست دارد و....وهمچنین درمیان فرزندان نیز تفاوتها گاه بسیار شگرف وتعجب آور است
* از دست وزبان که برآید
کز عهده ی شکرش بدر آید* گلستان سعدی*
فرگرد کودک را درهمینجا به پایان میبریم
باامید آنکهزندگانی بر همگان به شادی وخوشبختی باشد وهمواره در زندگی "آن" کنیم که وظیفه ی ما وبه نفع ما وعزیزان وجامعه ی ماست موفق باشید
پایان فرگرد کودک به قلم فرزانه شیدا
نظرات
ارسال یک نظر