رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۰

ارد بزرگ و کتاب آرمان نامه آرمان نامه به قلم استاد امیرهمدانی وکتاب بعُد سوم آرمان نامه به قلم استاد فرزانه شیدا

●*اُردبزرگ وکتاب آرمان نامه آرمان نامه شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ به قلم استاد امیرهمدانی ●*اُرد بزرگ وکتاب آرمان نامه و کتاب بعُد سوم آرمان نامه به قلم استاد فرزانه شیدا ●*جلد یازدهم قسمت آخر●* درطی بررسی وتفسیر فرگردهای آرمان نامه فیلسوف بزرگ وارزشمند ایرانی *ارد بزرگ همواره در این فکر بوده ام که اندیشه های ناب ومعنوی این بزرگمرد تاریخ که جهانی را بخود مشغول داشته است چقدر می تواند برای هر انسانی ارزشمند و در راه زندگی او سودمند باشد و همواره در جملات عمیق اندیشمند انه ی او دریافته ام که عمق نگاه او در ژرفای واقعیت زندگی بمانند این بوده که به مرکز اصلی و نقطه ی عطف زندگی و هستی رسیده باشی تا توان آنرا داشته باشی با چنین عمقی دنیا را نظاره کرده و تمامی نیازمندیهای زندگی را در هر مرحله و هر موقعیتی در این گذر عمر , معنا کنی و به تفسیری زیبا در جملاتی تبدیل کنی که هر یک همچون دّر درخشانی نور دهنده ی زندگی آدمی باشد نگاه و دیدگاه *ارد بزرگ سرشار از واقعیت های فردی / شخصیتی از دیدگاهی اجتماعی - فرهنگی با شناختی در حد اعلای انسان شنا...

● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ● بخش چهارم(4) ●

● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ● بخش چهارم(4) ● ____ چرا تکرارم نمیـکنی...؟!____ چرا دیگر تکرارم نمیـکنی...؟! چرا در واپسـین لحظه های عاشــقی در میان یادها وخاطره ها... آندم که بر شانه های پـرواز نشسـته ای تا " دورشدن " را بیآموزی!! در میان خیالت... مرغک دلم را ، هـمراه خـویش نـُبردی؟ نمیدانستی مگر، عاشقانه میخواهمت ؟! ... پس ازاین اما... دیگر،بالهای پروازم ، گشوده نخواهد شد... در آبی ِ بیکرانِ عشق ...اما...آه... چرا دیگر تکرارم نمیکنی؟ مگر نبود آن" لحظـه های قسـم" آن لحظه لحظه ی سرودن ِ ترانه های عاشقی در... بند... بندهای " پیوند" در عاشقانه واژه های " باتو میمـانم" ... "بی تو میمیرم " !!! اما...چرا چرا چهره ام را، که تا همیشه ، آینه ی خویش میخواستی ..حتی...لحظه ای ، درخـاطرت نبود؟!چرا...؟ چگونه توانای رفتنت بود؟! چگونه پرواز را "در فصل کوچ" بی من... به بالهای رفتن سپرده ای؟! چرا امروز تکرارم نمیکنی آری نامم را... عشــقم را...قلبم را چرا تکرارم نمـیکنی ؟.... آخر مگر، چـه شد ؟!!! دوشنبه 23 شهریور 1388 ____ فــرزانه شیـدا...

ارد بزرگ و کتاب آرمان نامه آرمان نامه به قلم استاد امیرهمدانی وکتاب بعُد سوم آرمان نامه به قلم فرزانه شیدا

●*اُردبزرگ وکتاب آرمان نامه آرمان نامه شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ به قلم استاد امیرهمدانی ●*اُرد بزرگ وکتاب آرمان نامه و کتاب بعُد سوم آرمان نامه به قلم فرزانه شیدا ●*جلد یازدهم قسمت آخر●* درطی بررسی وتفسیر فرگردهای آرمان نامه فیلسوف بزرگ وارزشمند ایرانی *ارد بزرگ همواره در این فکر بوده ام که اندیشه های ناب ومعنوی این بزرگمرد تاریخ که جهانی را بخود مشغول داشته است چقدر می تواند برای هر انسانی ارزشمند و در راه زندگی او سودمند باشد و همواره در جملات عمیق اندیشمند انه ی او دریافته ام که عمق نگاه او در ژرفای واقعیت زندگی بمانند این بوده که به مرکز اصلی و نقطه ی عطف زندگی و هستی رسیده باشی تا توان آنرا داشته باشی با چنین عمقی دنیا را نظاره کرده و تمامی نیازمندیهای زندگی را در هر مرحله و هر موقعیتی در این گذر عمر , معنا کنی و به تفسیری زیبا در جملاتی تبدیل کنی که هر یک همچون دّر درخشانی نور دهنده ی زندگی آدمی باشد نگاه و دیدگاه *ارد بزرگ سرشار از واقعیت های فردی / شخصیتی از دیدگاهی اجتماعی - فرهنگی با شناختی در حد اعلای انسان شناسی و مردم شناسی ست بگونه ای که ...

پایان اشعار فرزانه شیدادرکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ

اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ بخش پانزدهم(۱۵) ● ___ کوچه های رفتن ___ اگر من من بودم در کوچه های زندگی اگر تو بودی در کوچه های گذر هیچگاه زندگی اینگونه دلتنگ نبود وهر گز گذر فصلها اینچنین بی رنگ نمیشد. ـــــ‌۱۳۸۲ / فرزانه شیداـــــ ۲ _____ سرنوشت______ دوباره قرعه ء تقدیر شیاد بنام این منه سرگشته افتاد دوباره من شدم قربانی او که ویران دل کند مارازبنیاد دوباره این جهان مردم آزار در آورده صدایم را به فریاد دوباره گوشه گیر غم رفته به حوری شد اسیر ظلم وبیداد دوباره تا که آرامی گرفتم به خشمی بر دلم حرمان فرستاد دوباره خشم خود برمن گرفته دوباره کرده از ویران دلم یاد دوباره چشم بر ویرانه دارد مبادا یاوری آید به آباد دوباره در رهم دامی نهاده که خود صیدم کندمانند صیاد نمیخواهد که آبادی بگیرم چو خود اینسان مرا ویرانیم داد مرا هر دم به اندوهی کشاند مبادا لحظه ای این دل شودشاد مرا ویرانه بهترمی پسندد چو خود بنیاد این ویرانه بنهاد اسارتهای دل خشنودی اوست نباید دل شود از غصه آزاد و میدانم به تزویر خودش بود اگر در قرعه اش نام من افتاد خدایا بس دگر رنج و عذابم زاین دنیای ظالم...

اشعارفرزانه شیدادرکتاب بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ(۱۴)

اشعارفرزانه شیدادرکتاب بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ بخش چهاردهم(۱۴) __ ۱●__ « نمیدانی مگر» ___ که من زنجیر از پای واژه ها پاره کرده ام نمیدانی مگر که گرچه کلام را در کتابخانه ی دل به الفبا چیده ام در باغ اندیشه هایم رها ساخته ام ندیده ای مگر کتابهای قصه ای را که به کودک قلبم داده بودم از پله های ابری آسمان در پشت ابر های ضخیم به فرشتگان بخشیده ام تا لالای دل بخوانند در گوش غمناک بی کسی ها دیگر مرااما سخنی نمانده است فقط نگاهم کن از پنجره ی نگاه در نمار خانه ی قلب من هیچکس ناپاکی ره نیافته است و واژه هایم هرگز گناه نبوده است مرا بنگر از پنجره ی نگاه تا هزاران حرفم را دریابی ...حرفی را ه رگز نگفته ام جز برای خدا ... به راه خدا ... خدا ____ فرزانه شیدا ____ ● ____ « هلال ماه» ______ باز شب دیگری ماه ِ دلم جان گرفت «آن » مَه کامل شد ُو «این دل سوزان» گرفت لحظه ی سبزِ دعا... قصهء عشق و وفا او که در این لحظه ها ،وعده و پیمان گرفت من به چه سان بگذرم زینهمه دلدادگی او که ز ره آمد ُو سینه چه حرمان گرفت حسرتِ دیدارِ او, لحظه ی شوق وصال عقل مرا او زمن ,این دم حیران گرفت من به چه شوقی روم زین شب غ...

●اشعار فرزانه شیدادرکتاب بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ (۱۳)

●اشعار فرزانه شیدادرکتاب بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ ●بخش سیزدهم(۱۳) ____ باران ۱●____ دلم پر شد از سکوتی بوسعت دنیا و آسمان تمامی روز و حتی در این نیمه شب آرام باریدنی داشت و بارید ...بارید ...بارید تند و سیل آسا بسیار باهم گریسته بودیم اینبار سکوت من بود واشکهای او وآه های من در نگاه او دیگر از مرز گریستن نیز گذشته بودم می بایست آیا آرام میگرفتم می بایست خاموش میماندم ..آه.... امشب لالائی خواب من صدای قطره های توست وصدای باد بر نوازش برگ من از مرز گریستن گذشته ام امشب دلم را تو گریه کن. مردادماه 1386/اُسلُو -نروژ ــــ فرزانه شـیدا ــــ ۲● ¤ گل دل در آتش ¤ سینه میسوزد ،گل قلبم درون آتشی نزد شمع روشنی , نجوای قلب سَر کِشی باز میبینم که دل جان میدهد در سوز وداغ باز میسوزد دلم در غصه های فاحشی ...ای جهان رحمی ,که من در زندگانی بی کسم دارم از لطف خداوند بزرگم , خواهشی یا خدا در سوز تنهائی ,مرا یاور توئی ای خدا ... ای خدا,کی, سر براین ,سوزنده قلبم می کشی ؟ یاربآ... در روزگارِ پستی وُ جهل وستیز من فروافتاده ام درشعله های سرکشی تن همی سوزد, دلم هم,روزگارم پابپا دیده میگردد, بدنبال دل ِ...